اخلاق یا شریعت
مدتهاست می شنویم و چندی ا ست بیشتر در جامعه ما عده ای مدام فریاد بر می آورند که چه نشسته اید ؟ ارزشها از دست رفتند! دین به خطر افتاده است! شریعت به سخره گرفته شده است و قلبهای مومنین به درد آمده است و... وقتی هم از ایشان نشان و دلیلی طلب می شود به انجام نشدن پاره ای خاص از مصادیق رسمی شریعت نظر دارند که در این میان هم عمده ترین دغدغه آنها نوع پوشش جوانان و علی الخصوص زنان جامعه است.
اما چرا این جماعت هیج گاه فریاد از بیداد تظاهر و نفاق در جامعه کنونی بر نمی آورد؟! چرا از تهدید طاقت فرسای رذیله دروغ که چونان یک بیماری مهلک اجتماع ایران را در نوردیده سخن نمی گویند؟! براستی کدام دردآورتر است؟ پوشش جوانان یا مهجور ماندن اخلاقیات؟! بر فرض که به خواست و امر اینان پوشش و اینگونه ظواهر مسأله نما ، نمای متناسب با منویات آقایان یافت! آیا معضلات جامعه مرتفع خواهد شد؟ این افراد در مورد آمارهای فساد پنهان در شهرهای مذهبی که از قضا مدینه فاضله اینها هم محسوب می شود چه استدلالی خواهند آورد؟
واقعیت آن است که آنچه در جامعه ما جای خالی آن احساس میشود عمل به شریعت نیست ( که کم و بیش انواع و اشکال واقعی و ظاهری اش در اجتماع وجود دارد) بلکه اخلاق است. اخلاق امری فرا دینی و انسانی است.خصوصیات عام اخلاقی مانند صداقت ؛ امانت، گذشت ، کمک به همنوع و رعایت حقوق دیگران و ... همگی از نوعی شریعت خاص بیرونند و به کل دنیای انسانی متعلق اند که پایبندی به انها در هر جامعه ای محیط آنرا امن و قابل اطمینان کرده ، اعتماد همگانی را بالا می بردو روابط اچتماعی را شکل می دهد و چامعه را به سمت یک جامعه کارکردی به پیش می برد.
در عین حال نباید از نظر دور داشت که اخلاق امری درونی است و انسانهای با اخلاق افعال اخلاقی را نه به زور و اجبار بیرونی که با میل و خواست باطنی انجام میدهند چه اگر این افعال با اهرم اجبار و فشار بیرونی اجرا شوند اولین فرصت در نبود آن فشار کافیست تا همه چیز به بدترین شکل ممکن در آید (نمونه اش در جامعه ما که کم نیست).
لازمه ایجاد و رشد این میل درونی در جوامع داشتن افرادی آزاد و انتخابگر است که از عمق وجود خود دست به انتخاب زده اخلاق را اختیار کنند (چه همانطور که گفته شد اخلاق ذاتن با زور و فشار نا همخوان است )
بسیاری از جامعه شناسان (و روان شناسان اجتماعی ) اذعان دارند که در جوامع استبدادی به دلیل نوع روابطی که در این جامعه ها شکل میگیرد و نیز چون عمومن یگانه راه رسیدن به منزلت و امکانات از طریق اظهار جان نثاری تملق و دروغ و ریا در محضر حاکمان می باشد خواه ناخواه این خویهای غیر اخلاقی در ناخود آگاه افراد رسوخ کرده بذراخلاق و آزادگی را در آن جوامع می خشکاند.
از آنچه گفته شد این بر می آید که جادارد به جای اینکه همچون گذشته آزموده ها را دوباره بیازماییم و مدام بر طبل شریعتمداری بکوبیم و اوضاع را همواره خرابتر و خرابتر کنیم
موانع آزادی و آزادگی را از جامعه بزداییم و همت خود را به اخلاق مختارانه معطوف کنیم تا در پرتو آن جامعه مان بسامان و نیکوتر شود و بتوان چشم انتظار ظهور معنویت (که هدف تمام شرایع است) باشیم.
چه در پرتو اخلاق است که معنویت حقیقی شکل می گیرد و جامعه را در پرتو لطافت آن بهره ای بی حد می بخشد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر