۱۳۸۳ مهر ۹, پنجشنبه

به مناسبت امشب
با عذرخواهي از امام زمان «ع»
چه روزها که يکايک غروب شد نيامدي
چه ناله ها که در گلو رسوب شد نيامدي
براي ما که خسته ايم و دلشکسته ايم نه
براي عده اي ولي ! چه خوب شد نيامدي
...........................
....................
.............
........
...
؟

۱۳۸۳ مهر ۴, شنبه

اين دوروبرها شماره 10
به بهانه آغاز سال تحصيلي جدید


من از اول مهر ، از نخستين ساعت ورودم به کلاس
تعطيلي را آغاز مي کنم ،
بچه ها هم مي فهمند که روز اول مانند روز آخر است وقتی که مي گويم گوش کن – بخوان
وقتي به من مي گويند تعطيل شده اي
خنده ام مي گيرد
مي گويم: از اول سال تحصيلي تعطيل بوده ام.
وفتي معلم تفکر نداشته باشد
در تعطيلي بسر مي برد.

هم من از کتابها حالم بهم مي خوره
و هم بچه ها از حرفهاي من
من کتاب درسي را استفراغ مي کنم
به خاطر همين است که بچه ها حاضر نيستند حرفهاي مرا هضم کنند،
آنها گوش مي کنند و مي خنندند.

چقدر بچه هاي کلاس مهربان و صبورند
هم حاضرند زوري به کلاس بروند ،
و بدتر آنکه مجبورند به حرفهاي من گوش بدهند
و دردناکتر ،
آخر سال نمره قبولي بگيرند.

نوارهاي تکراري هر سال
درسهاي من است
من از اين کتابها بيزارم
و دانش آموزان کلاس از من
من باید درس بدهم
و آنها بايد گوش کنند
هر دو در انتظار تعطيلات روزشماري مي کنيم.

۱۳۸۳ شهریور ۳۰, دوشنبه

با شرکت ارحام صدر در نقش...
شب گدشته و امشب سيماي مرکز اصفهان در يک برنامه مفصل از محاسن امام جمعه اصفهان که دو سالي است به جاي آقاي طاهري جایگزين شده است تصاوير متعددي پخش نمود و بر همگان معين ساخت که با جايگزينی ايشان به جاي امام جمعه مستعفي و معترض سابق موجي از اميد و اتحاد در دل مومنين کاشته و راهي به مراتب امیدبخش تر از قبل فراسوي ديدگان شهروندان اصفهاني گشوده شده است! براي آنها که در ميان مردم و اجتماع زندگي مي کنند و فقط حکومتي نمي انديشند اين نمونه برداري ناشيانه از برنامه مشابه در سيمای مرکزي به هنگام اقامه نماز جمعه به اقامت آقاي خامنه ای کاملاً تصنعي و بي محتوا مينمود که صد البته چندان هم به سود نماینده ولي فقيه در اصفهان نبود. همانگونه که گفتم امشب نيز اين برنامه تکرار شد و... اما امشب اتفاق جالبتري نيز افتاد که در خور تامل و شگفتي بود. این غليان احساسات وقتي به اوج خود رسيد که يکي دو برنامه پس از ذکر محسنات امام جمعه ، برنامه ي سالگرد تاسيس شبکه استاني اصفهان آغاز شد و در لابلاي موسيقیها و مصاحبه ها و نشستها و... یک آنونس تبليغاتی شروع شد که به آغاز سريالی شبيه بود و با کمي دقت به سيمای اصلي مردي که بر پهنه ي سيماي جمهوري اسلامي ظاهر شده بود متوجه چهره آشنايي ميشدی که با دیدنش لبخند حسرت باري ناخداگاه بر لبهای هر ايراني نقش ميبندد. اول شک کردم. شکي نزديک به يقين! از تلوزیون ايران بعيد است که امشب همت به آوردن بازيگری کند که در فراموشخانه حکومتي دفن و در ياد ايراني ها ضبط شده بود.اما مجري برنامه که به نشانه احترام ايستاده بود و حضور هنرمند نامي اصفهان ارحام صدر را خبر ميداد شک تجربيم را به نشستني ميخکوبانه بدل ساخت.بق بق نگاه ميکردم و انگار داشتم شاخ در مي آوردم. اگر در خانه ماهواره داشتیم بیشتر باور داشتم که کانال ايرانيان است. من و یا نسل من کمتر موفق به ديدن تاترها و فيلمهای ارحام صدر شده است اما جلاالخالق که گوش شِطان کر آنچه از او شنيده یا ديده ایم با آنچه امشب از او مي شنويم و مي بينيم همچين یک اپسيلوني تفاوت دارد. در هر حال ارحام صدر براي ما ايراني ها ارحام صدر است با تمام خاطرات آنروزها اما سوالي که برایم امشب مطرح شد آن بود که اینبار ارحام در چه نقشي بازي کرد؟! نقش این بارش را نفهميدم اما این نقش کمیک ترين نقش این بازيگر بزرگ بود.

۱۳۸۳ شهریور ۲۸, شنبه

اين دوروبرها 9
حجاب و بي حجاب
آن حجابي را که در فرانسه به زور مي خواهند ازسر دختران بردارند در ايران بايد به زور بر سر دختران بگذارند.

۱۳۸۳ شهریور ۲۲, یکشنبه

F.s Posted by Hello
سربازهاي جمعه
نويسنده و كارگردان: مسعود كيميايي
تهيه كننده: مرتضي شايسته / هدايت فيلم
عنوان بندي: عباس كيارستمي، جعفر پناهي
مدير فيلمبرداري: محمود كلاري
موسيقي: پيمان يزدانيان
طراح چهره پردازي: محمدرضا قومي
صدابردار: اسحاق خانزادي
عكس: علي نيك رفتار
مشاور كارگاردان: اميرشهاب اسماعيلي
بازيگران: محمدرضا فروتن، بهرام رادان، پولاد كيميايي، پژمان بازغي، بهزاد جوانبخش، انديشه فولادوند، مريلا زارعي، بيژن امكانيان، كيانوش گرامي، سعيد پيردوست، فرزانه ارسطو، علي اصغر طبسي، داود عمادي، سعيد روحاني و سياوش شاملو
شروع فيلمبرداري: 2 آبان 1382

خلاصه داستان:
اين فيلم داستان چند سرباز است كه يك روز جمعه به همراه گروهبان خود به شهر مي آيند. اين روز تعطيل اما براي آنها حوادثي تازه در پي دارد و آنها را به نگاهي ديگر مي رساند.

يادداشت:
- «‌ سربازهاي جمعه » بيست و دومين فيلم بلند مسعود كيميايي در طي 35 سال فعاليت سينمايي است.
- كيميايي كه از سال 1367 تا سال 1378 تقريبا سالي يك فيلم ساخته بود، پس از ساخت فيلم « اعتراض » (1378) به آمريكا و كانادا سفر كرد. و چهار سال از سينما دور بود. تا اينكه « سربازان جمعه » را از ميان چند فيلمنامه اي كه نوشته بود براي ساخت برگزيد.
- پس از 9 سال - سال 1373 و با ساخت فيلم « تجارت » - بار ديگر هدايت فيلم و محمود كلاري به ياري مسعود كيميايي آمده اند. محمود كلاري پنجمين همكاري اش را با كيميايي تجربه مي كند.
- « سربازان جمعه » چهارمين همكاري پياپي محمدرضا فروتن، اولين تجربه همكاري بهزاد جوانبخش، بيژن امكانيان، بهرام رادان و مريلا زارعي با مسعود كيميايي است.
- با احتساب حضور يك دقيقه اي در فيلم « سرب »، حضور در فيلم « سربازان جمعه » ششمين همكاري پولاد كيميايي با پدر خواهد بود.
- عباس كيارستمي پس از 32 سال كه عنوان بندي فيلم « قيصر » را ساخت، بار ديگر براي فيلم ديگر از مسعود كيميايي عنوان بندي ساخته است.*
واما نقدي کوتاه
هر چند ساخت چنین فیلمی از آقاي کيميايي کمي بعيد مي نمود اما دیدن آن در سينما قدس اصفهان آن هم با چراغهاي روشن و غير تاریک خالی از فایده نخواهد بود.از ديد من اين فیلم پر از صحنه هاي ضد و نقيض است انگار کسي سازنده را مجبور کرده است با دست پاچگي لوکيشن ها را به هم بچسباند.و يا آنقدر صحنه ها توفيق زيارت قيچی را يافته اند که عملا بیننده را در کوچه پس کوچه های معنی گيج و مبهوت تنها ميگذارند. شايد یکی از مواردي که ما آن را در هيچ جاي فيلم نديديم همين عکس بالا باشد.یعنی جايي که نقره پس از ضرب و شتم بيژن امکانيان به او مي رسد.نکته مهم دیگري که در اين فيلم مشهود است و جاي تامل فراواني دارد آن است که سربازان به اتفاق گروهبان زجر کشیده و مغموم خويش مجبور ميشوند بدون مراجعه به قانون به سبک فیلمهای هندي خود به تنبيه جنايتکار بپردازند.و بلافاصله پس از یک زدوخورد قیصر وار به صف مردمي بپويوندند که مشغول رفتن يا بازگشت از نماز جمعه اند.تجویز خشونت خودسرانه ولو نااميد از قانون توسط کسانی که در حال گذران خدمت زیر پرچمند جای اندیشه ي بیشتر را ميطلبد! شاید هم کيميايي به قصد چنین مواردي را آورده است. در هر حال اگر اينگونه هم باشد با لوکيشن های قبلي سازگاري ندارد. مِگویید نه بروید ببينيد و قضاوت فرماييد.
______________________________________________________

۱۳۸۳ شهریور ۱۸, چهارشنبه

کنفرانس منطقه اي e Health

خب امروز روز دوم حضورم در کنفرانس منطقه اي سلامت الکترونیک است. تب عجيبي همه را گرفته است! ادعا مي شود قصد دولت ايران آنست كه بزودي دولت الكترونيك را مستقر سازد. اين موضوع به اين معناست كه ارتباط خدمات گيرندگان يعني مردم با دولت به صورت شبکه درآید. تنها راه فتح چنين قله اي اینترنت است.با اينکار قرار است از حجم کلان مردم در ترافيک امور اداری کاسته شود.این کنفرانس که به همت وزارت بهداشت ايران و سازمان جهاني بهداشت دایر گرديده است قرار است فرهنگ اتوماسيون اداری را برای اين وزارت به همراه داشته باشد. کارت الکترونیک سلامت یا هر عنوان ديگر که بیانگر ارتباط مردم با شبکه سلامت هم هست از دیگر پیامدهاي احتمالي خواهد بود. چند سال آينده کارتي خواهید داشت که بيانگر وضعيت بهداشتي شما خواهد بود. اينکه اين فرايند کي حاصل شود بايد منتظر ماند و ديد. چيز هايي که گفته مي شود گاهي به افسانه ميماند اما چون کشورهاي پیشرفته اجرا کرده اند اميد را در دل آدمي مي کارد. برای مخلفات کنفرانس هم جاي دوستان خاليست . من جاي شما ......

۱۳۸۳ شهریور ۱۶, دوشنبه

پوتین چه کسي را نجات داد؟؟؟؟

۱۳۸۳ شهریور ۱۴, شنبه

اين دوروبرها شماره 8
از مهدي اخوان ثالث
کتيبه

فتاده تخته سنگ آن سوی تر ، انگار کوهي بود.
و ما اين سو نشسته ، خسته انبوهي .
زن و مرد و جوان و پير ،
همه با يکديگر پيوسته، ليک از پاي،
و با زنجير.
اگر دل مي کشيدت سوي دلخواهي
به سويش مي توانستي خزیدن، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجير.

*** ***

ندانستم
ندايي بود در روياي خوف و خستگيهامان ،
و يا آوائي از جايي، کجا؟ هرگز نپرسيديم.
چنین مي گفت:
-« فتاده تخته سنگ آن سوي، وز پيشينيان پيري
بر او رازي نوشته است، هر کس طاق هرکس جفت...»
چنین مي گفت
[ چندين بار
صدا ، و آنگاه چون موجي که بگريزد ز خود در خامشي
[ مي خفت.

و ما چيزی نمي گفتیم.
و ما تا مدتي چيزی نمي گفتیم.
پس از آن نيز تنها در نگه مان بود اگر گاهي
گروهي شک و پرسش ايستاده بود.
و ديگر سيل و خيل خستگي بود و فراموشي.
و حتي در نگه مان نيز خاموشي.
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود.

*** ***

شبي که لعنت از مهتاب می بارید،
و پاهامان ورم مي کرد و مي خاريد،
يکي از ما که زنجيرش کمي سنگينتر از ما بود، لعنت کرد
] گوشش را ونالان گفت: « باید رفت«
و ما با خستگي گفتيم: « لعنت بيش بادا گوشمان را
چشممان را نيز، باید رفت»
و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي که تخته سنگ آنجا بود.
يکي از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت،آنگه خواند:
-« کسی راز مرا داند
که از اين رو به آن رويم بگرداند.»
و ما با لذتي بیگانه اين راز غبار آلود را مثل دعايي زیر لب
تکرار مي کردیم.
و شب شط جليلي بود پر مهتاب.
*** ***
هلا، يک... دو ...سه... ديگر بار
هلا يک، دو،سه، ديگر بار.
عرقريزان، عزا،دشنام - گاهي گریه هم کرديم.
هلا یک، دو، سه ، زينسان شيرین بود پيروزی.
و ما با اشناتر لذتي، هم خسته هم خوشحال،
ز شوق و شور مالامال.
*** ***
يکي از ما که زنجيرش سبکتر بود،
به جهد ما درودي گفت و بالا رفت.
خط پوشیده از خاک و گل بسترد وبا خود خواند
)و ما بيتاب(
لبش را با زبان تر کرد ( ما نيز آنچنان کرديم)
و ساکت ماند.
نگاهي کرد سوي ما و ساکت ماند.
دوباره خواند، خیره ماند، پنداری زبانش مرد.
نگاهش را ربوده ناپيدای دوري، ما خروشيدیم:
» بخوان !« او همچنان خاموش.
- « براي ما بخوان !» خيره به ما ساکت نگا ميکرد.
پس از لختي
در اثنايي که زنجیرش صدا ميکرد،
فرود آمد. گرفتيمش که پنداري که مي افتاد.
نشانديمش.
به دست ما و دست خويش لعنت کرد.
-» چه خواندي هان؟ «
مکيد آب دهانش را و گفت آرام:
-» نوشته بود
همان،
کسی راز مرا داند،
که از این رو به آن رويم بگرداند.«
*** ***
نشستيم
و
به مهتاب و شب روشن نگه کرديم.
و شب شط عليلي بود.
تهران خرداد 1340

۱۳۸۳ شهریور ۱۱, چهارشنبه

الف )ایدز در دانشگاههای اصفهان

زیاد تعجب نکنید ! امام جمعه اصفهان و نماینده ولی فقیه در این شهر اخیرا در خطبه های خود گفته است: ما خبر داریم که در همین دانشگاههای خودمان دختر خانمی با یک سوزن آلوده 100 نفر را آلوده به ایدز کرده است! ( نقل به مضمون )
1- در حالیکه آمار کل مبتلایان به ایدز در اصفهان قابل مقایسه با این ابتلای ناگهانی نیست ! مسئولین بهداشت کشور باید سریعا موضوع را بررسی و نسبت به این موضوع اعلام موضع کنند.
2- بالطبع مسئولین سازمان جهانی بهداشت در منطقه آسیا هم نباید از این موضوع شانه خالی کنند. لذا من از هرکه این وبلاگ را می خواند متواضعانه می خواهم صدای وابهداشتای ما اصفهانی ها را به گوش آنها که باید برساند ، هرچند متاسفانه وبلاگ هم اگر سورس تهرانی نداشته باشد مفبول نخواهد بود.
3- آنچه از شنیده ها بر می آید مسئولین استانداری اصفهان دست به کار شده و مشغول بررسی موضوع اند. اما مشکل آنجاست که شاید موضوع فدای مصلحت شود و بررسی ها راه به جایی نبرد. گویا مسئولین استان از امام جمعه خواسته اند مستندات این سخن خود را بیان یا ارسال کند و ایشان در پاسخ هنوز مستندی ارائه نکرده است.
4- این سخن یا درست است یا همینطوری و برخواسته از احساسی ضد دانشگاهی است. در هر حال بسیاری از خانواده ها و مردم مشوش شده و نگران سلامتی خود و دلبندانشان هستند. استان اصفهان همواره در طول چند سال اخیر مواجه با معضلات اجتماعی بوده و مسوولان محلی هر چند تلاش گسترده ای در به سامان کردن آنها داشته اند اما کمتر توفیقی حاصل کرده اند. نگاهی به مشکلات کارگری ، برخورد حساب نشده قرض الحسنه ها و نابودی میلیاردها ریال اموال مردم بی نوا و حالا نشانه روی قلب سلامت مردم.
5- وزارت بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در این راستا میتوانند نقش امیدوارکننده ای داشته باشند. اگر موضوع حقیقت دارد باید معلوم شود سرنوشت مبتلایان به کجا انجامیده است و چه تمهیداتی برای عدم آلودگی دیگران در شرف وقوع است. و اما اگر این خبر ناپخته و بی بنیان است نیز بر مسوولین استان است که موضوع را تا نرسیدن به فرجام و عدم شکایت از مصداق بارز تشویش اذهان عمومی دنبال نکنند!!! چرا که همه میتوانند سخن بگویند ولی بعضی بیشتر می توانند.
6- و اما اگر سخن بر خواسته از یک نگرش ضد دانشگاهی است ! یعنی نگرشی که دانشگاهها را تهی از معنویت و مملو از عیش و فحشا میداند ! این دیگر بر عهده مقام محترم رهبری است که به نماینده خود گوشزد نمایند دیگر از این سخنان بر منابر وعظ و خطابه نفرمایند ! قطعا آقای امام جمعه اصفهان هم چون امام جمعه ارومیه نگران اسلام و مردم هستند اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

ب) سینماهای روشن اصفهان برای اولین بار در دنیا

دوستی که شب گذشته برای تماشای فیلم بوتیک در سینما قدس اصفهان عازم شده بود نقل میکرد که چون همیشه در آغاز فیلم منتظر خاموشی چراغهای اضافی شدیم که مانع وضوح پرده سینما میشود. کمی صبر کردیم و چون اتفاقی مبنی بر خاموشی این چراغها نشد به متصدی مربوطه رجوع کردیم ! وی ضمن قبول اعتراض ما فرمودند: اداره اماکن نیروی انتظامی از ما خواسته است از این پس چراغهای سینما حین اجرای فیلم روشن باشد. وی علت این کار را بیان نکرد اما شاید این موضوع هم بی ارتباط با معضل بند الف نباشد و ممکن است نوعی پیشگیری از منکرات احتمالی باشد. علی ایحال با این اقدام ما اولین کشوری خواهیم بود که در نور روشن به پرده سینما خیره خواهیم شد.