۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

این هم خوشه ما در اینترنت.

تا به حال برایتان پیش آمده است که بیایید سراغ اتومبیلتان که پشت درب خانه پارک است و ببینید فرد محتاجی آمده و قفل ها را شکسته و هر چه خواسته برده است؟
چه حالی به شما دست می دهد؟
مشابهت دارد این حال ،با وبلاگ نویسی که می آید و پیام بالا را به یک باره در آدرس وبلاگش نمایان می بیند. بعد هم زهی خیال خوش که ایمیل می زند به آدرس شورایی که این کار را می کند و جوابی برایش نمی آید.

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

من اعتراف می کنم که یک ضد انقلاب ام!

 هشت ساله بودم که مشامم به بوی لاستیک سوخته و آتش و دود و خون آشنا شد. درست یادم هست که پدرم تازه برایم یک دوچرخه خریده بود. روزی از روزها که با دوچرخه به خانه باز می گشتم و در حال و هوای کودکانه، مشغول لذت بردن از دوچرخه ای بودم که چند ماهی از خریدش می گذشت، با تظاهراتی روبرو شدم که مشغول گریز از دست پلیس( پاسبانها) بودند. جمع مرا و آن همه افکار قشنگ را نادیده گرفت و بدون آنکه هوای مرا داشته باشند، باعث شدند وحشت تمام وجودم را بگیرد و دستپاچه شوم. همان جا زمین خوردم و دسته فرمان به گلویم شدیداً فشرده شد. 
دومین اتفاق آن ایام هم، شهید شدن همکلاسی ام بود که حین سرک کشیدن بچه گانه اش، به صورت ناجوانمردانه ای، گلوله به سرش اصابت کرد و تا چند روز خونش در کنار دربی که به شهادت رسیده بود، موجبات دید و بازدیدهای همکلاسی هایی بود که آنجا را به هم نشان می دادند و نفرت از شاه و عمالش در دلشان خانه می دوانید.
خاطرات صف های طولانی تهیه نفت و ارزاق و... هم که تلخی آن ایام را دو صد چندان می کند. بیشترین شیرینی آن زمان، پیروزی ملتی بود که تا دو روز قبل از آن هیچ کس باورش نمی شد در مقابل آن همه گلوله و زره و نیروهی نظامی، طعم شکست را به حلقوم مستکبران و زورگویان بچشانند. یادم می آید که همه با هم روز پس از پیروزی به خیابان ها آمدند و هر کس به هر روشی در تمیز کردن خیابان و محله تلاش می کرد. بعدها با سازماندهی مردم نام آن را جهاد سازندگی گذاشتند. آن روزها هر کس را که با این روند اجتماعی مخالف بود، « ضد انقلاب» خطاب می کردند. البته کسانی که « ضد انقلاب» بودند، به هیچ وجه به صورت هویدا و آشکار ابراز عقیده نمی کردند، چون برایشان بی خطر نیود.
اما امروز، با در نظر گرفتن تمام تجارب این سی سال، می خواهم اعتراف کنم که در شرایط موجود کشور، من اکنون یک «ضد انقلاب» تمام عیارم. اما نه ضد انقلاب 57، که ضد هر انقلابی که بخواهد به وقوع بپیوندد. « ایران» دیگر ظرفیت هیچ «انقلاب» یا « جنگی» را ندارد. دو سوی معادله باید مجهولات را به کمک هم حل کنند. البته نقش حاکمان در این میان سنگین تر است. « شاه» نشنید! اما علما و روحانیون خوشبختانه، مختلف اند، و اگر دیر نشود می توانند گوش ناشنوای برخی را شنوا کنند. متاسفانه گوش های ناشنوای امروز، سخنان روشنفکران و به اصطلاح « مکلاها» را کمتر می شنود. همانطور که « شاه» آن روز سخنان به اصطلاح« معمم ها» را کمتر می شنید.
از دید من، تن دادن مسئولین حکومت امروز ایران،« سران جمهوری اسلامی» به اصلاحات و تغییرات عمیق، بهتر از لجبازی و حدوث یک انقلاب دیگر است. من به همین دلیل یک ضد انقلابم.