۱۳۸۴ دی ۴, یکشنبه

سپاه پاسداران در محاق
با آغاز انقلاب اسلامی آنچه بیش از هرچیزی اهمیت پیدا کرد، قبول مسئولیت های اجرایی توسط رهبران جریانساز آن بود. بالطبع روحانیت نیز به عنوان یکی از پیشگامان انقلاب، حق خود می دانست تا با کسب جایگاه اصلی خویش بر کرسی های اجرایی تکیه زند. از آنجا که رهبری نهضت را شخص آیت الله خمینی به عهده داشت،بر کسی شک باقی نمی گذاشت که اصلی ترین و مهمترین رکن نظام را یک روحانی بر عهده خواهد گرفت.شاید بسیاری در وهله ی اول احساس نمی کردند ایشان بدون داشتن پست اجرایی نظارت عالیه ی خود را بر تمام ارکان نظام معطوف دارد.اما با پشتیبانی ملت( به قول خود رهبر فقید انقلاب) عملاً نظام جمهوری اسلامی ایران به دو قوه تبدیل گردید.
1- قوه ی رهبری
2- قوای اجرایی
قوای اجرایی خود به سه قوه تبدیل گشت:
1-قوه ی مقننه که اجرای کار قانونگذاری را عهده دار شد.
2- قوه ی قضاییه که اجرای قضاوت را با تکیه بر عدالت به گردن گرفت.
3- قوه ی اجراییه که عملیاتی کردن قوانین مجلس و سکانداری کشتی اداری و مالی کشور را سامان می بخشید
نیرو های نظامی کجا قرار گرفتند؟پاسخ به این سوال بسیار آسان است.در اختیار قوه ای که مهمتر بود.
در شرایط متزلزل اوایل انقلاب و پس از آن،جنگ و... این معادله فرضی روال خود را حفظ کرد و هر جا که این معادله قصد داشت نظم خاص بالا را بر هم زند به دلیل ناتوانی و ضعف سیستمیک محکوم به قبول شرایط یا برخورد قهری قوه رهبری( که حمایت همه جانبه ی اکثریت ملت را به همراه داشت) می شد.ناگفته پیداست که اکثریت، در رهبری و مجلس نمود می یافت و قوای دیگر به طور قطع فرمانبردار بودند. برخور قاطعانه و دور از انتظار رهبر فقید انقلاب با بعضی نمایندگان مجلس (قوه ی مقننه)،با رییس جمهور وقت در خصوص تفسیر مفهوم ولایت فقیه (قوه ی اجراییه) دستور محاکمه ی سراسری مجاهدین خلق در سال 67( قوه ی قضاییه) نمونه هایی از حفظ معادله ای ایست که به صورت فرضی در بالا به آن اشاره کردم.در میان نیروهای نظامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جایگاه خاصی داشت.چرا که نیروهای متشکله ی آن همان مردمی بودند که از اقشار مختلف ملت کوچه و بازار و دانشگاه به این نیروی نظامی وارد شده بودند و در مقابل ارتش و دیگر نماد های نظامی که مشکوک به اقدامات احتمالی علیه انقلاب بودند قد بر افراشت.نیروهای سپاه خود را فرزندان رهبر می دانستند و عملاً در وجود او شیفته وار آب می شدند.و شاید یکی از مهمترین عللی که جنگ 8 سال دوام آورد همین فرمانپذیری محض از رهبری بود.
اما پس از جنگ و شروع دوران سازندگی و همزمانی آن با فوت رهبر انقلاب، سپاه پاسداران با ورود به عرصه های علمی و صنعتی از یکسو و ورود به برخی پروژهای عظیم سازندگی عملاً و علناً از آن چمبره ی سربازگونه خارج و با حفظ پادگانها و پایگاههای شهری به محتوای حکم و حکومت نیز وارد گردید، چندانکه این ورود هر سال بیش از سال قبل گشت تا رسید به مجلس هفتم. به قول خودشان با فتح خاکریز قانونگذاری، با تکیه بر اقدامات برنامه ریزی شده، میدان پاستور یعنی همانجا که قوه ی مجریه هدایت می شد را نیز به دست گرفتند. عده ای را بر این باور نبود که آقای احمدی نژاد نیرو های سپاه را تمام عیار به کار گیرد اما آش آنچنان شور شد که اعتراض برخی از سران سپاه را برانگخیت.اکنون به جرات می توان گفت که زمام امور کشور از دست نیروهای غیر نظامی ، به سمت نیروهای سپاه پاسداران شیفت پیدا کرده است به همین خاطر سپاه پاسداران عملاً وارد استحاله ی جدیدی شده است که با افکار و نظرات زیر در درون خود روبروست.
الف-گروهی که با تکیه بر تجربه ی بدبینی مردم به روحانیت،به دلیل ورود آنها به قوای اجرایی،از عاقبت سپاه سخت بیمناکند.
ب- گروه دوم که شدیداً موافق دولت احمدی نژادند و از این دریچه هیچ خطری را متوجه سپاه نمی دانند.(مثل سردار نقدی و دوستانشان)
پ- گروه سوم هم کسانی هستند که دخالت سپاه را در حکومت بد نمی دانند اما با بکار گیری برخی از نیروهای سپاه توسط دولت جدید خوشبین نیستند.( محسن رضایی،علی شمخانی و ... شاید از این دسته باشند)
ت- و بالاخره بدنه سپاه که همانا نیرو هایی هستند که کمتر پیدایند و بیشتر قایل به تقیه در زمان فتنه هستند.حال با موارد فوق ، سپاه پاسداران در محاق با شرلیط فعلی داخلی و بین المللی چگونه از امتحان خارج خواهد شد؟ رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر!باید نشست و دید.

۱۳۸۴ آذر ۲۶, شنبه

عکسهای من
شبهای آخر ماه رمضان بود که افطار مهمان استاد گرانقدر جناب آقای دکتر معیر بودیم. در یک اقدام جالب و سخاوتمندانه، استاد ما را به خانه ای دعوت کرد که با همراهی و همکاری یک دوست عرب به نام آقای عانی اقدام به بازسازی و مرمت آن کرده بودند.تقریباً غروب بود که رسیدیم.سعی کردم سریع دست به کار شوم تا بتوان از روشنی آسمان استفاده کرده و تصویر برداری کنم.تصاویر زیر چند نمای زیبا از این خانه جادویی است. من، خانواده و دوستان بیش از آنکه از غذای لذیذ افطاری لذت ببریم،مدهوش معماری مسحور کننده این مکان و زحمات بی شایبه ای شده بودیم که دکتر و دوست عربشان در این منزل متحمل شده بودند.به جرات می گویم که فرزند هفت ساله ام علی هم تحت تاثیر قرار گرفته بود و مدام به مادرش می گفت :به بابا بگو از این خانه ها برای خودمان بخرد. و من ...
یک نکته قابل توجه هم در این معماری به چشم می آمد و آن اینکه علی رغم ظاهر سنتی بنا، مصالح ساختمان و تاسیسات آن کاملا مدرن بود.زیر سرامیک های کف بنا از لوله کشی آب گرم استفاده شده بود تا در فصل سرد زمستان بنا را گرم و مطبوع سازد.امیدوارم با دیدن این تصاویر مملو از نشاط گردید.




Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

۱۳۸۴ آذر ۱۵, سه‌شنبه

برکناری من از مدیریت!
امروز روز جالبی برایم بود. سه ماه منتظر رسیدن چنین روزی بودم.دو ماه قبل که از سفر کوتاه علمی ام به آلمان بازگشتم، دانشگاه را سراسر تغییر دیدم.همه ی مدیران تغییر کرده و هر آن کس که مانده یا جانشینی نداشت یا برکناریش با معضل جدی روبرو بود و یا خود را هم لباس آقایان کرده بود. نگاهها سنگین و طلبکارانه می نمود.انگار مرا که می دیدند تعجب می کردند!گاهی به شوخی می گفتند:دانشگاه یک یادگار دوم خردادی را حفظ کرده است.در این دو ماه نکات قابل توجهی برایم اتفاق افتاد که سراسر درس بود و درد و از شما چه پنهان که گاهاً هم مضحک و فکاهی . یکی از این نمونه ها طرز برخورد مسئول دفتر معاون پشتیبانی دانشگاه بود.این برادر که یکی از عزیزان عضو بسیج هم هست و از قضا مسئول دفتر معاون پشتیبانی دولت اصلاحات دانشگاه هم بود به یک باره رنگ عوض کرده و در سه بار مراجعه به دفتر معاون پشتیبانی جدید! به هر طریق ممکن مانع دیدار من با معاون جدید شد.چند روز پیش که این برادر محترم دریافته بود جانشین من مشخص و قرار است ابلاغ اش صادر شود, به وی گفته بود بیا برو تکلیف این یارو! (منظور من) را روشن کن.وجالب تر آنکه مهندس عزیزی که قرار بود مدیریت جدید را به جای من بپذیرد,یک دوره همین برخورد را توسط این فرد تجربه کرده بود و با دیدن این برخورد تکراری فوراً موضوع را با من در میان گذاشت. من نیز یکراست سراغش رفته و به او گفتم که این برخوردها انسانی نیست.
بسیاری به من گفته بودند این نمونه آدمها تغییر پذیر نیستند و تاکید داشتند وقتم را هدر می دهم.اما من به کارم اعتقاد داشتم ، وقتی کلامم با او خاتمه یافت از پشت میز برخواسته و به نشانه ی اعتذار با من رو بوسی کرد.من هم شاکر خدا بودم که بر او تاثیر گذاشته ام!!اما درست فردای آن روز دریافتم که دوباره با جانشین من تماس گرفته و حسابی مرا افشا کرده است. :))) آن وقت بود که علت ماندگاری او را در بیش از ده دوره تغییر مدیریتی فهمیدم. ناخودآگاه به فکر حال ضعیف تمام مدیران قبلی اعم از راست و چپ افتادم که چه ساده و چه به سادگی( به قول شاملو) در محاصره ی منش او بوده و هستند.
بگذریم! امروز آن روز موعود رسید.و به قول ظریفی دست مرحمت دولت مهرورزی بر سر ما نیز کشیده شد.در دیدار کوتاهی که یک ماه قبل با رییس جدید دانشگاه داشتم گفته بودم من اهل استعفا نیستم! اگر مرا نمی خواهید برکنارم فرمایید.این طور هم برای من بهتر است هم برای شما! و امروز آن بهتراتفاق افتاد.در پایین حکم برای جانشین محترم، از خدمات ما نیز تشکر شده بود.در مراسم تودیع و معارفه هم هر چقدر مدیر جدید جانشین در دل من از خود مهر و عاطفه کاشت اما معاون اصولگرای دانشگاه آنچنان سخن راند که کم کم داشتم به خودم شک می کردم.هنگامی که ایشان با انواع گوشه و کنایه ها سخت مشغول چکش کاری شخصیت بنده بود روح و وجدانم مرا یادآور زمانی می شد که هر گاه قبل از رسیدنش به این میز او را میدیدم تکریمش کرده و برایش احترام خاص قائل بودم و حالا می فهمیدم که...پس از اختتام جلسه ی فوق،سخنان اکثر همکاران در قضاوت آنچه گفته و شنیده بودند مرا به این مهم رهنمون ساخت که اگر چراغ وجدان و انسانیت قلیلی خاموش است اما، در عوض چراغ عقل کثیری خاموش روشن است.
و این گونه بود که من از مدیریت آمار و اطلاع رسانی دانشگاه برکنار شدم.

۱۳۸۴ آذر ۵, شنبه

چند نکته و چند نظر
اول: شنیدم که عده ای برادر به بهانه های مختلف ,در دانشگاههای آزاد اسلامی کشور مشغول بحران آفرینی هستند.به روشنی می توان فهمید که اقتدارگران در برنامه ریزیهای خود سعی دارند فضا های دانشگاه آزاد را نیز در ید قدرت خویش گیرند. به نظرم می رسد هدف اصلی این گروه ها تنگ کردن حلقه محاصره به دور هاشمی رفسنجانی است. اکنون پس از توزیع آن فیلم میلیاردی,(منظورم صدای آقای عباسی است که بر آن تصاویر تکان دهنده گذاشته بودند تا هاشمی را مچاله کنند و در ایام انتخابات توسط برادران توزیع کردید)نوبت پاتک دوم است تا پشت هاشمی, خاک میدان را لمس نماید و دانشگاه آزاد بهانه ی خوبی است. من به عنوان یک ایرانی که امید چندانی هم به آقای هاشمی ندارد, به او صمیمانه می گویم که:جناب هاشمی! دو بخش دست شماست, یکی شورای تشخیص مصلحت و یکی هم دانشگا ههای آزاد. گوی انتخابات را که با هر روشی بود از شما ستاندند لا اقل سعی کنید با برخوردهای روشنگرانه و البته حمایتی از تشکل های اصلاح طلب دانشگاههای آزاد , این مرکز کلان آینده ساز را از دست ندهید.بی توجهی شما به این دو مرکز مهم, قدرت خالصی است که راحت در اختیار اقتدارگرایان قرار داده اید.
دوم:سخنان هفته ی گذشته رییس جمهور اسلامی در مجلس و ارایه آمار کاملاً اشتباه و نادرست بود چندانکه ,چهره ی نسباتاً اسلامی دولت آقای احمدی نژاد را برای بسیاری در همین ابتدا با چالش روبرو ساخت.از ایشان که شعار های داغ معنوی را سرلوحه ی دولتشان قرار داده بودند, بعید بود برای پوشاندن نقاط ضعف این روز های کابینه خود,به ارقام دروغ و غیر واقعی روی آورند.دولت مهرورزی باید بداند که با کوبیدن دولت اصلاحات نه تنها راه خود را هموار نخواهد کرد که بر کوه مشکلات پیش رویش معضلات دیگری را هم خواهد افزود.از آقای خاتمی هم متعجبیم که در مقابل این آمار نادرست هنوز واکنشی نشان نداده اند.
سوم: این نزاع لفظی آقای شاهرودی و رییس جمهور هم برای من نکته عجیبی شده است.از آن طرف رییس جمهور و نمایندگان مجلس از شاهرودی می خواهند که دانه درشت های فساد اقتصادی را معرفی کند و از این طرف شاهرودی در مصاحبه هایش هشدار می دهد که به دولتیان اجازه نخواهد داد با گزارشات حساب نشده سرمایه گذاری را در ایران با مخاطره روبرو کنند.به نمایندگان هم پیشنهاد می دهد که بروید قانون هایی بگذارید که معضل بیکاری را به عنوان فساد اکبر حل کند ! خدایا چه خبره تو این مملکت امام زمان.
چهارم:این پرداختن غلیظ و شدید به سفرهای جمکران و پخش کردن ویدیو کلبپ های فراوان در صدا و سیما هم برای این بنده خدا تعجب برانگیز شده است. که به دلیل عدم درک لازم از آن سریع می گذرم.
پنجم: لحن اروپا و آمریکا که البته شیطان بزرگ هم هست در هفته ی گذشته نسبت به ایران عوض شده و نرم تر شده است ! راستی چه شده است؟ امید که پشت پرده خبر های بدی نباشد.

۱۳۸۴ آبان ۲۵, چهارشنبه

كاپشن احمدي‌نژاد، مد روز بازار؛ فقط پنج هزار تومان
سايت عدل روم؛ كه علي الظاهر مدافع و حامي رييس جمهور محترم كشور عزيزمان ايران است در سر فصل خبرهاي سه شنبه 24 آبانماه خود با درج عنوان:« كاپشن احمدي‌نژاد، مد روز بازار؛ فقط پنج هزار تومان»؛ به ذكر مطلب جالبي پرداخته است. اول با هم عين خبر را ملاحظه كنيم:
اخيرا توليدكنندگان لباس، نوعي كاپشن به بازار عرضه كرده‌اند كه فروشندگان از آن به عنوان «كاپشن احمدي‌نژاد» ياد مي‌كنند.
اين مدل كاپشن كه شكل و شمايل كاپشن محمود احمدي‌نژاد رئيس‌جمهور است، با استقبال گروهي از مديران ارشد و مياني كشور مواجه شده و از طرفي تبديل به نوعي كاپشن مد روز در بازار كاپشن‌هاي چهار فصل شده است. در اطراف بازار قديمي تهران و بخش‌هاي جنوب و مركز تهران، دست‌فروشان و فروشندگان دوره‌گرد بسياري مشاهده مي‌شوند كه با صداي بلند «كاپشن احمدي‌نژاد» را تبليغ مي‌كنند و به فروش مي‌رسانند. «كاپشن احمدي‌نژادو ببر پنج تومان. با اين كاپشن همه‌جا كارت رو راه‌ مي‌اندازند!» البته واقعا این نشانه چیست؟ آیا این نشانه محبوبیت واقعی احمدی نژاد در بین مردم نیست؟ تا کور شود هر آنکه نتوان(د) دید
البته براي همه ي ما مبرهن و واضح است كه آقاي احمدي نژاد خصايل و ويژگيهاي منحصر به فرد ديگري هم دارند؛ اما و صد اما آنچه براي نگارنده ي اين سطور از اهميت فوق العاده اي برخوردار است شان منتخب نزد انتخاب كننده ي آن است.اگر حافظه ي تاريخي خود را از ياد نبرده باشيم، با كمي تامل بر احوالات و حالات دولت گذشته ، مدافعان ، مبلغان و حتي منتقداني را در مي يابيم كه منظرشان در جهتي درست مخالف مدافعان و منتقدان امروز دولت قرار گرفته است. هرچند در ابتداي دولت آقاي خاتمي، مخالفان ايشان( نه منتقدان) راه و رسم اختلاف عقيده را در بستر تخلف و تشر و خشونت جاري ساختند اما دولت ايشان هر چه پيشتر رفت مخالفان به اصطلاح چكشي و چماق به دست خود را تبديل به سخنران و نويسنده ساخت تا از منظر نگارندگي و روزنامه نگاري و مقاله نويسي،دولتش را به بوته ي انتقاد گيرند. اينجا بود كه چماق ها با حفظ خصوصيت خشن خود در قالب نوشته درآمدند و رفته رفته از غلظتشان كاسته و رنگ و بوي نقد گرفتند.از آن طرف، مدافعان آقاي خاتمي هم كه به تازگي يك فرهنگ متحول را تجربه مي كردند اندك اندك سر از لاك تعريف و تمجيد هاي مرادپرورانه برون ساختند و تلاش كردند نماي كلي تمجيد از دولت را به سمت و سوي نظريه هاي اثباتي در لزوم اصلاح و تحول بكشانند.چكيده آن كه، هر چه گذشت بازار نقادي و محتوي انگاري رونق و دكه هاي چاپلوسي و تزور واسطوره پروري از تب وتاب افتاد.البته نويسنده به هيچ وجه قصد ندارد آن دوران را فاقد عيب و ايراد بداند كه قطعاً اشكالات عديده اي وجود داشته است و چه بسا همان عيوب ماهوي باعث تورق صفحه هاي امروزين تاريخ معاصر ايران زمين شده است. علي هذا با يك نگاه موشكافانه به خبر فوق به روشني آشكار مي نمايد كه حلقه ي مدافعان تفكر مديريتي جديد كشورمان، بار ديگر به دالان تنگ و تاريك اسطوره سازي هاي خياباني نزديك و از خط سير هشت ساله ي خود دور مي گردد. ادبيات لمپن ماب، فربه و نگرش عقل گرا و نقاد رو به ضعف مي گرايد. جالب است كه بدانيم اگر چه سراي دوستداران رييس جمهور محترم دچار آفت عوامانه ي تملق و تعريف هاي كوچه بازاري شده است اما قافله ي منتقدان ايشان و دولتشان هم از اين آفت تفكر سوز در امان نمانده است.به نظر نگارنده، خيمه ي منتقدان دولت مهرورزي نبايد به باد هاي زود گذر لمپنيسم و عوام انديشي اجازه وزيدن به كاروانسراي انديشه و نقد منصفانه و متفكرانه بدهند. روال گذشته ي اصلاح طلبان و حاميان تحول نظام هاي مديريتي كشور نه تنها نبايد دستخوش اينگونه ولنگاريهاي اجتماعي شود كه صد البته مي بايست گامي بر پله هاي ترقي نهد و به دور از هرگونه جزم انديشي و احساسات، دولت جدیدالتاسیس اسلامي را به بوته نقد و چالش كشاند.

۱۳۸۴ آبان ۱۵, یکشنبه

تسخیر سفارت آمریکا در منظر شرایط و بیانیه های احزاب اول انقلاب
سیزدهم آبان بیش از آنکه به روز دانش آموز یا هر عنوان دیگری مشهور باشد، برای ایرانیان و سیاسیون جهان یادآور تسخیر سفارت آمریکا است. این رخداد مهم تاریخ انقلاب، در سال 58 و درست نه ماه پس از پیروزی انقلاب، در سالگشت گرامی داشت یاد دانش آموزان و دانشجویانی که در چنین روزی در سال 57 توسط رژیم شاهنشاهی به شهادت رسیده بودند، به وقوع پیوست.اکنون نزدیک به سه دهه از این حادثه می گذرد و نقش آفرینان آن در گذر زمان، راههای متفاوت و متنوعی را پیش گرفته اند. گروهی همچنان بر این حرکت اسرار می ورزند و آنرا بزرگ و مباح می شمارند و برخی خالقان این حرکت انقلابی در نقطه مقابل آن، فرایند وقوع آن را نا مناسب و نوعی تندروی انقلابی خواندند. با این حال اگر چه امروز صرفاً موضوعی تاریخی است که عمدتاً در چالش های هویتی جریانهای مختلف کارکرد یافته است،اما روزگاری طرفداری از آن نماد مبارزه با امپریالیست بود. در این مقاله ی کوتاه، نه از دیدگاه تحلیلی که صرفاً سعی خواهد شد یک نگاه گذرا به شرایط آن زمان از دریچه حوادث و بیانیه ی گروه های حامی انداخته شود. باشد تا با در نظر گرفتن شرایط تاریخی، قضاوت وتحلیل مناسب تری در اذهان جلوه گر شود. بنابراین در نوشته پیش رو نه قصد تایید در کار است و نه هدف تقبیح آن در میان است.
شرایط و مناسبات زمانی تسخیر سفارت آمریکا
همانگونه که ذکر شد در زمان وقوع حادثه ی تسخیر سفارت آمریکا، عمر انقلاب اسلامی حدود نه ماه بود و نگاهی گذرا به روزنامه های آن زمان نشان می دهد که علی رغم پیروزی انقلاب و تشکیل دولت و... به هیچ وجه شرایط مملکت مناسب و آرام نبوده است به گونه ای که:
1- کشور همچنان به دلایل عدیده در هرج و مرج به سر می برد.بسیاری از مردم در یورش به مراکز نظامی، هم نیروهای انتظامی را با تزلزل جدی روبرو کرده بودند و هم بسیاری از غیر نظامیان را واجد اسلحه نموده بودند. اسلحه ها و موادی که تا مدتها پس از انقلاب، قربانیان متعددی را از سرمایه های کشور گرفت.
2- درست به همان دلیل اول شیرازه امور از هم گسیخته بود و با حضور دولت و... کشور همچنان در تب و تاب ناآرامی های خیابانی می سوخت.
3- از آنجا که موج عظیمی از جوانها، در افکار و عقاید متفاوت خود را صاحب انقلاب دانسته و از انرژی متراکمی نیز بر خوردار بودند، عملاً روشهای آرام و استدراجی را بر نتابیده و قایل به اصلاح سریع امور و پاکسازی ادارات و ... از حضور هر مظنون به ضد انقلاب بودند. همین امر باعث شده بود در کنار دولت ( که عنوان موقت نیز داشت و این خود ضعف آنرا تشدید می کرد) دولت های در سایه با سرپرستی جناح های مختلف تشکیل و عملاً دولت موقت را با چالشهای متعدد روبرو سازد . ناگفته نماند که به همین دلیل و دلایلی که در مجال این مقاله نیست، آقای بازرگان به عنوان سرپرست دولت ، تا آن زمان چندین بار استعفای خود را تقدیم رهبری نهضت کرده و مورد موافقت واقع نشده بود.
4- نا امنی مرزهای کشور نظیر: کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا و آذربایجان به دلیل حضور موثر تجزیه طلبان در این نواحی . باز نگاهی گذرا به روزنامه های دو قلوی کیهان و اطلاعات در آن زمان، نشان می دهد که سفر های متعدد مردان دولت و رهبری نهضت به این نواحی برای حل معضلات حاصله، نفس قوه ی اجرایی مملکت را به شماره انداخته و عملاً آنرا زمین گیر کرده بود.
5- نبود نیروی نظامی و انتظامی قوی (ارتش و سپاه و...) و وجود بعضی عناصر ناسالم نظامی در برخی از این مراکز، هم به جو نا امنی داخلی می افزود و هم طمع دشمنان بیرونی را افزون می ساخت.( آغاز سرکشی و پرسه زنی نیروهای ارتش عراق در مرزهای جنوب در همین زمان آغاز گردیده است)
6- اگر چه در امتداد حرکت قطار انقلاب، بعدها گروه های سهیم درشکل گیری آن یکا یک کاسته شد، اما در اوایل انقلاب و درست همزمان با تسخیر خانه امپریالیست زخم خورده، گروه ها و احزاب بسیاری وجود داشت که در یک طیف گسترده خود را صاحب انقلاب دانسته و قصد داشتند در ادامه این روند و در تحولات کشور خود را دخیل نمایند. موج بیانیه های صادر شده در روزنامه ها در موضع گیری برای تسخیر سفارت دولت آمریکا در تهران خود بیان واضحی از حضور این احزاب و گروه های سیاسی است.
7- و بالاخره شاه و سفر های این سو و آن سوی وی برای پناهندگی ، شامه ی انتقام جویانه ی تمام گروه های فوق را برای دستگیری و استرداد وی حساس ساخته و عملاً یکی از بزرگترین خواسته های مشترک صاحبان تمامی افکار یاد شده، بازگشت و محاکمه و انتقام از شاه مخلوق بود. همزمان با این کینه ی عمیق، دولت وقت آمریکا درخواست شاه آواره ایران را برای اقامت و درمان پذیرفته و این بغض رو به افزونی انقلابیون را از جانب خانواده پهلوی به سوی دولتمردان آمریکایی می کشاند. با تاریخچه ی استبدادی که در اذهان بسیاری از انقلابیون آن زمان نسبت به دولت آمریکا و مداخلات او وجود داشت، نوک سلاح انقلابیون و توده ی مردم، از روی شاه کنار رفته و عملاً بر روی آمریکا تنظیم گردید. شعار مرگ بر شاه کم رنگ و جای آنرا طنین مرگ بر آمریکا فرا می گیرد.
بیانیه ها و اعلامیه های صادره در حمایت از واقعه ی تسخیر سفارت آمریکا ( آبان ماه 1358)
عوامل فوق و بسیاری دیگر که هم رمز گونه است و هم در بستر زمان هنوز بازگو نشده است، از جمله شرایطی است که می تواند برای هر تحلیل گر منصفی ، اوضاع داخلی و خارجی آن زمان کشورمان ایران را متجلی سازد. شاید بی تجربه گی مسئولین، تقابل دولت با بعضی سران انقلاب و ... نیز از مواردی باشد که برای آوردن در لیست شرایط و موجبات بروز انقلاب دوم، نیاز به مداقه بیشتر داشته باشد.
در هر حال خشم انقلابیون و جهت دهی های موجود در سخنرانی های آن زمان سران مملکت ، تسخیر لانه امپریالیسم آمریکا را رقم زد و فردای آن روز بیانیه های متفاوتی صادر شد که امضا های آن امروز اگر تعجب برانگیز نباشد قابل توجه و تحلیل هست. نگارنده در فرصت کوتاهی که داشت تنها توانست مروری سریع بر روزنامه های اطلاعات و کیهان 12 تا 20 آبان سال 1358 نموده و از میان آن همه شعار و بیانیه ای انقلابی به ذکر موارد زیر بسنده نماید:
الف- انجمن های اسلامی دانشجویان در دانشگاهای کشور و خارج کشور
ب- روحانیون و تشکل های مرتبط
پ- حوزه علمیه قم
د- شخصیت ها و از جمله سخنگویان رسمی : مثلاً دکترابراهیم یزدی در پاسخ خبرنگاری که نظر دولت را در حمایت از حرکت دانشجویان خواستار شده بود گفت: " من فکر می کنم عمل دانشجویان در حمایت از دولت بود" این جمله کوتاه یعنی اینکه آقای یزدی یا قصد داشته است از پاسخ شفاف بگریزد ( که صد البته با مرور دقیق مصاحبه مطبوعاتی اش کمتر چنین امری مستفاد می شود) و یا خود مدعی جریات بخشی به این حرکت بوده است. یعنی دولت موقت خود یکی از بانیان بروز واقعه ی تسخیر سفارت آمریکا قلمداد شده است.
ت- جبهه ی ملی ایران
ث- جامعه روحانیت مبارز
ج- حزب توده ایران
چ- حزب ملت ایران: این حزب دربیانیه ای که در روزنامه ی اطلاعات 16 آبان همان سال به چاپ رسید آورده است:" اشغال سفارت، حرکت انقلابی ملت و ناتوانی دولت است.برد سیاسی این اقدام شجاعانه مورد تایید ملت ایران است و اکنون باید دید آیا با اقدامات سنجیده و بین المللی و به کار بردن دیپلماسی ملی ، دولت می تواند رسالت خود را در هم آهنگی با انقلاب آشکار کند.!"
ح- کانون نویسندگان ایران: اطلاعیه کانون نویسندگان ایران نیز در بخشی چنین مرقوم کرده است:" کانون به روح ضد امپریالیستی مبارزه مقدس شما( دانشجویان تسخیرکننده) درود می فرستد و آرزو می کند که میهن ما در پرتو همبستگی همه ی نیروهای مترقی و ضد امپریالیست از سلطه ی جهانخواران بین المللی رهایی یابد. این اعلامیه را آقایان شاملو،دکتر اسماعیل خویی، دکترباقر پرهام و دکتر غلامحسین ساعدی امضا کرده اند.
خ- مجاهدین خلق ایران: این گروه نیز ضمن انتشار بیانیه ی مفصلی خطاب به امام نوشته اند:
" پدر گرامیمان! اکنون که انقلاب رهایی بخش اسلامی و ضد امپریالیستی در مسیر حقیقی مردمی خود مجدداً اوج گرفته و......... به انتظار فرمان قاطع شما در ریشه کنی همه ی بنیاد های امپریالیستس و صهیونیستی هستیم."
د- نهضت آزادی : در روزنامه اطلاعات بیستم آبان ماه 1358 با تیتر درشت می خوانید: نهضت آزادی خواستار قطع رابطه با آمریکا شد. و در ذیل خبر، این گروه نیز ضمن حمایت از تسخیر سفارتخانه آمریکا، آورده است: " شورای انقلاب با توجه به امکانات موجود می توتند و باید هر چه زودتر بهترین راه را در رابطه با اشغال سفارت آمریکا و خصوصاً پیروی از رهنمودهای امام تعیین کند و به این قطع رابطه که عملاً توسط امام و امت اعلام شده جنبه رسمی و دیپلماتیک ببخشد.
ذ- حضور سید احمد خمینی در بین دانشجویان و حمایت همه جانبه امام خمینی نیز به عنوان سکاندار نهضت نباید از توجه دور شود.
بی شک می بایست در مجالی دیگر، صاحبان قلم و تحقیق سیر اوج و نزول بیانیه ها را در بستر زمان برای مشتاقان درک حوادث تاریخی بازگو کرده و از این منظر به دلایل عمده تبدیل محبوبیت آن حرکت تاریخی به محکومیت و...نزد بعضی از حامیان تسخیر سفارت آمریکا بپردازند. شاید صدور اعلامیه های مکرر و متعدد دانشجویان پیرو خط امام و بدنبال آن افشاگری های جسته و گریخته مستخرجه از بعضی اسناد سفارت آمریکا، خط سیر این رخداد قابل توجه انقلاب اسلامی ایران را در بستر زمان دچار تحول نموده است.
در پایان بار دیگر بر خود واجب می دانم این نکته مهم را یادآور شوم که در بیان مطلب پیش رو به هیچ وجه قصد ورود به ماهیت حرکت تسخیر سفارت آمریکا در کار نبوده و صرفاً بیان شرایط تاریخی آن زمان هدف نگارنه بوده است. باشد تا با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات تاریخی، با وسعت دید بهتری نسبت به این رخداد اواخر دهه ی پنجاه تاریخ معاصرایران قضاوت گردد.

۱۳۸۴ آبان ۶, جمعه

عکسهای من...


Posted by Picasa




Posted by Picasa



Posted by Picasa

صبح ساعت هفت بود که از فضاهای تو در تو و زیبای جنگلی گذشتم و قطار با سوت توقف، حکایت از رسیدن به وین را داد. هوا بارانی بود و تعبیر من آن است که خداوندگار بر خود سهمی گذاشته تا هر روز اروپا را آب و جاروب کند.تنفس در این فضای نمناک، ریه های تافته و کویری چون منی را صفا می بخشید.گرانقدر دوستی، در ایستگاه به انتظار ایستاده بود.آرام به او نزدیک شدم تا به رسم کودکانه ای چشمانش را ببندم اما فرزی اش مانع این حرکت شد.این شرقی مهربان و ناب، دو روزش را به من اختصاص داد و گرداند و گرداند تا چشمان مرا به جایی آشنا کرد که هنوز در فضای مصفایش در حیرتم.
کاخ تابستانی شاه اطریش وهمچنین بالا نشین گلوریتGloriette ، آنچنان دیدگان انسان را نوازش می داد که آدمی را مجبور می ساخت برای آنکه همه جا را رویت کند مدام به این سو و آن سو بنگرد و وقتی زمان به انتها می رسید تازه می فهمیدی دیدنش را از کف داده ای.
من سه تصویر را برای دوستان به یادگار می گذارم.اولی کاخ سلطنتی است و دومی نمایی است از کاخ گلوریت که در سال 1945 یکبار تخریب شده( جنگ جهانی دوم) و سپس باز سازی گردیده است.تصویر سوم هم طبیعت زنده و شاداب همانجاست که درختانش را به شکل حیرت آوری هرس کرده بودند.
با دیدن این مناظر ناخودآگاه به فکر کوه صفه ولایتمان اصفهان افتادم که چه مظلومانه بی سامان است.هرچند در سالهای دولت اصلاحات بسیار به آن رسیدند اما هنوز جا بسیار دارد تا کار شود و اصفهان را زیباتر نماید.مثلاً اگر به جای برج لافرجام جهان نما پولهای بی نوا خرج اینجا شده بود...

۱۳۸۴ مهر ۲۶, سه‌شنبه

دولت همجنس مردم!کابینه هفتاد میلیونی!و مهرورزی به بندگان خدا.
اول، عطر انتخاب رییس جمهور فضا را معطر کرد
دوم معنویت تحلیف که همانا سوگند یاد کردن ریس جمهور برای ادای دین به ملت است همگان را مشعوف کرد.
سوم تنفیذ حکم جایگاه دولت را چهار ساله ساخت و حمایت همه جانبه و تمام عیار را اعلام داشت.
چهارم، جو انتخاب کابینه، و عوض و بدل کردن های مکرر و تغییرهای ناگهانی و... مردم و مطبوعاتشان را به خود مشغول ساخت.
پنجم، کابینه هم به لطف مولا، انتخاب شد و همه فهمیدند رییس جمهور چقدر هفتاد میلیونی هستند.تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
ششم: اولین جلسه کابینه 70 میلیونی هم در جوار ملکوتی امام رضا (ع) نشکیل و مصوبه مهمش( صندوق مهرالرضا) بعداً توسط مجلس حامی رییس جمهور رد شد.
هفتم:دومین و چندمین جلسه هیات دولت در یک اتاق دیگر و پشت میزهایی که با مخمل آبی به طرز ساده ای و بدون حضور میوه بر روی میز تزیین شده بود تشکیل شد و مصوبات مهمی را گذراند. حالا تا اینجا فکر کنم یک ماه و نیم از عمر دولت اسلامی گذشت و اما بعد:
هشتم:کم کم همجنسان مردم دريافتند که همان سالن هیات دولت رفسنجانی و خاتمی بهتر است! و درست به همین دلیل آرام به سالن بازگشتند و آن میزها و مخملها را به جای دیگر منتقل کردند تا اصراف نشود.
نهم، رییس جمهور محترم اولین مهمان خارجی خود را در خیابان پاستور به حضور پذیرفتند و هر چه او قد و قواره بلندش را به رخ رییس ما کشید، ما هم سادگی و صمیمیت خیابانی را نشانش دادیم.چندتا درخت را هم قطع کردیم تا دل خیابان بازتر بنماید.
دهم، آغاز دولت اسلامی باید با یک سفر خارجی شروع می شد تا جهان و جهانیان حضور فعال ما را در عرصه ی بین المللی شدیداً احساس نمایند، پس رفسنجانی را به مکه، خاتمی را به مشهد و سردمدار دولت اسلامی را به آمریکا اعزام کردیم.
یازدهم، نوبتی هم که باشد نوبت خطیبان جمعه و جماعات است که این بند را با نهایت تواضع به آقای نبوی واگذار می کنم.
دوازدهم، نه تنها بوی نفت هنوز در سفره مردم استشمام نمی شود که مهمترین وزارت (غارتگران بیت المال سابق ونفت فعلی) هنوز بی وزیر به سر می برد.
سیزدهم، رایحه ی مهر و عطوفت دولت مردمی کم کم به استانها و شهرستانها هم رسید و دوایر و ادارات دولتی را مملو از تغییر و تحول ساخت. شاید اگر آقای کروبی در یکی از استانهای غیر از تهران زندگی می کردند، خاطره ی خواب اصحاب کهف را دوباره تجدید می کردند. شعار استانی این بود: مدیران دوم خردادی باید بروند و دوستان راستی هم که در زمان تصدی اصلاح طلبان مدیریت کرده و با آنها همکاری کرده اند باید بروند. (در اینجا این را بگویم که اصلاً قصد ندارم جورج اورول را به رخ خوانندگان بکشم)
چهاردهم، نماز جماعت ادارات مجدداً به شلوغی گرایید و صفهای جدید تشکیل گردید.
پانزدهم، بحث تار موی رییس جمهور و ارزش گذاری آن با ارتباطات خاص معنوی آقای مصباح در آمیخت و به همگان یادآور شد که مباد با رییس جمهور که نماد همراهی امام زمان با دولت است سر مخالفت و نقادی درکشند.
شانزدهم، دوباره پای اجانب از جمله انکلیز و اذنابش در خطه ی جنوبی کشور مشهود و محکومیت های پی در پی آغاز گردید.
هفدهم،خدایا ما که دوم خردادی هستیم و بر طبق قرائت راستگرایان دین نداریم!اما بنا به داستانهایی که همین چند شب ماه رمضان خود اینها نقل می کنند، تو همواره به گناهکاران و غیر متدینان توجه خاص نشان داده ای، پس عاقبت ما ، این مملکت و مردمش را بخیر گردان.

۱۳۸۴ مهر ۲۳, شنبه

دوست محترمی در سایت کلوب دارم که هر از گاهی مطالب جالبی می فرستد. این بار ایشان مطلب جدیدی را از سوی دوست دیگرشان برای من فرستاد. ضمن تشکر از ایشان و دوست خوبشان و با کسب اجازه از هر دو نفر ، مطلب اين هفته را درج می کنم، امید که توجه دوستان را جلب نماید. ضمناً از نويسنده گرامي سركار خانم مريم مومني هم كه ياد آوري فرمودند مطلب ذيل متعلق به طنز پرداز معاصرآقاي سيد ابراهيم نبوي است سپاسگذارم.

جذابيت هاي تهران
در هفته گذشته اعلام شد که تهران يکی از ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناخته شد. اما تهران جذابيت های منحصر بفردی هم دارد که در هيچ جای دنيا نظير ندارد:
۱) تهران تنها شهری است که در آن می توانيد وسط خيابانهای آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد.
۲) تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند.
۳) تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند.
۴) تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند.
۵) در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آن.
۶) در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه جاهايی که ديده نمی شود نگاه می کنند.
۷) همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند.
۸) تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است.
۹) مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند.
۱۰) رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود.
۱۱) ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود.
۱۲) در شمال شهر تهران مردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری.

۱۳۸۴ مهر ۱۷, یکشنبه

هزینه ی متغیر اصلاحات
این آرایشگاه سر محله ی ما به تازه گی کار جالبی کرده است.باید حتماً تماس بگیریم تا نوبت بدهد.اما هر بارکه سر موعد تلفنی می رویم باز 15 تا 20 دقیقه معطل می شویم تا بر سکان صندلی سلمانی سوار شویم.می دانید چرا؟ چون بعضی مراجعین بدون تماس قبلی می آیند.اولش آرایشگر به اقدام خودش هم احترام نمی گذاشت و با آنکه سر وقت حاضر شده بودیم باز برای آن کس که بدون تماس قبلی آمده بود و 10 -15 دقیقه ای هم نشسته بود حق تقدم قایل بود. اما وقتی دریافت، آن هدفی که با تعیین وقت تلفنی آغاز کرده است به شدت در معرض تهدید و تمسخر است، سریعاً رویکرد را تغییر داد و بنا را بر حق تقدم کسانی گذاشت که با تعیین وقت قبلی برای اصلاحات حاضر می شوند. بدین سان آنها که از گرد راه می رسند مجبورند دو استراتژی را در دستور کار خود قرار دهند: یا آنچنان معطل بمانند که همه اصلاح کنند بعد آنها بر صندلی بنشینند و یا تن به نظم داده دست به زنگ شوند.
نکته دیگری که در همین پیرایشگاه محله ما شایان ذکر است هزینه ایست که باید بپردازیم.من و علی فرزندم هر بار با همدیگر نوبت می گیریم و اول او و بعد بابا که من باشم اصلاح می شوم.وقتی کار پایان یافت نوبت من است که دست در جیب کرده هزینه ی اصلاحات را بپردازم. حتماً خورده می گیرید که خب چه جای این موضوع جالب است که وقتتان را گرفته ام؟! پس خوب است به نظرتان برسانم که اینجانب مجبورم در پایان هر دوره اصلاح سوال کنم : امر بفرمایید چقدر تقدیم کنم؟ و ایشان هم پس از تعارفات خاص آرایشگرها هر بار هزینه ای جدید را پیشنهاد می کنند( هر بار بیشتر از قبل). باور کنید ماه آینده که برای اصلاح جدید می روم نمی دانم چه هزینه ای را باید بپردازم.

۱۳۸۴ مهر ۱۱, دوشنبه

فانتزی های افطاری من
ماه رمضان در راه است.ماه روزه برای من موجی از خاطرات پر طراوت و یک رنگی قدیم را دارد.با اولین افطار،امواج لطیف دور هم بودنها، بوی نعناع و ریحان و نان تازه که مست می کند هر ایرانی را،وجود کوچک و حقیرم را در می نوردد و خود را در اتقهایی تو در تو احساس می کنم که پر از گچبری های اسلیمی و قابهای مردان قدیم است.بوی نم کاهگل کوچه های آب و جاروب شده شهرمان را استشمام می کنم که چشم انتظار فرزندان و مردان از کار و بار برگشته است و زنان و دختران بی آلایش و آرایشش بر سر سفره افطار لب از لب نمی گشایند تا اذان و نماز و دیدار بابا و دادا همه را یکسره سازند. باور می کنید چه کیفی دارد این فانتزی افطاری من؟! حالا که در دالان های خاطرات قدیم و ندیم حال می کنم و سرمست آنها شده ام ، از کسانی که در این روزها و شبها پیاله عشق مملو از می ناب صداقت و صفا و حب به انسانها میکنند، عاجزانه می خواهم مرا فراموش نکنند. باشه؟

۱۳۸۴ مهر ۵, سه‌شنبه

عکسهای من...
Posted by Picasa


Posted by Picasa
Posted by Picasa


کلیسای نوتردام


به همت دوستی عزیز و مهربان، که خداوندگار از بلا نگهداردش، سه روز پیش به دیدن بنای تاریخی میدان و کلیسای نوتردام رفتیم.از قضا درب کلیسا باز بود ومراسم دعا برپا! به دنبال سنت حسنه ی گذاشتن تصاویر جالب در وبلاگ، اینبار این سه عکس را تقدیم آرش فتحعلیان می کنم تا از شرمنده گی چند روز مزاحمت ممتد ، بکاهم.
تذکر این نکته هم شاید بد نباشد که این همه جمعیت خود امده بودندو من هم برای نشان دادن جمعیت زیاد از هیچ تکنیک خاص یا تر دستی استفاده نکردم.
عکس های عجیبی هم از وین دارم که بزودی انها را هم تقدیم قاصدک دوست داشتنی و دوستان خوبش خواهم کرد.

۱۳۸۴ مهر ۱, جمعه

هفته ای برای جنگ
جنگ یا دفاع مقدس،فرقی نمی کند هر دو بد است و نامیمون.
من مدتی از جوانی خود را داوطلبانه در جنگ بودم. حالا که به قول قدیمی ها جو عوض شده است، وقتی این را می گویم،آنها که می شنوند در واکنش به این خبر چند دسته می شوند:
اول: یه نگاه به من می کنند و یه نگاه به شمایلم و گویی کار بدی کرده باشم در ظاهر لب و دهنشان تغییراتی داده دور می شوند.
دوم: مرا احمق دانسته و چند جمله ی جور واجور که پر از فحش ادبی است نثارم کرده و دور می شوند.
سیم: به به و چه چهی کرده و از اینکه گذشته ای چنین درخشان داشته ام به من احسنت می گویند.اما کمی بعد تر که امروزم را مرور می کنند، یکباره رنگ عوض می کنند.
و ...

۱۳۸۴ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

inja Farsi nemitavan type kard. ama farsi mitavan fekr kard.

salam bar jamie doostan khoob.shayad in avalin va akharin bari bashad keh man majboor shavam FINGILISH type konam. mara samimaneh afv konid. zaheran farda gharar ast rise jomhoore keshvareman be USA beravand.bad nadidam dar rastayeh hemayat az doostaneh do atesheh Hezbolah pishnahadi bedeham:
1- pishnahad mikonam blafaseleh pas az residaneh aghayeh Ahmadi nezhad be sazmaneh melal, yek rahpeimaie azim dar hemayat az andisheh zedeh Amrikaiee ishan rah andakhteh va barayeh taghlizeh harche bishtar an chandino chand akse reisjomhooreh Amrika ra atash bezanim.
2- parchameh USA ra rooyeh asfalteh khiyaban bekeshim va rooyeh an ra lagadkoob konim.az filmbardaran seda va sima ham taghaza konim,tarjihan,shamayeleh asabanio por boghzeman ra hineh rezheh bar parchameh Amrika be karrat neshan dehad.
3- chand parchameh ziba va to cheshm boroyeh Amrikar ra amadeh kardeh va bedehim dasteh chand javani keh tarjihan risho sebili shabiheh bazi az goroohayeh zabanam lal teroristi darand, ta ghayooraneh parcham ra be atasheh sholehvar besoozanand.
4- khatib namazeh jomeh Tehran va chand shahreh bozorgeh keshvar ra ham tashvigh konim ta dar khotbehayeh gharayeh khish ta anja keh dar tavan darand bar Amrika va aznabash betazand va mahkoom konand.bad az anham daghigheh be daghigheh namazgozaran be avayeh boland faryadeh marg bar Amrika sar dehan. ta koor shavad har ankeh natvanad did.

۱۳۸۴ شهریور ۱۳, یکشنبه

دولت اسلامي ، مانور جديدي که چيزي را نشانه رفته است
1- انقلاب 1357 با شعار ظلم ستيزي و نجات کشور از حکومت خودکامه و استبدادي سلطنتي، به دست مردم به فرجام رسيد و تاج و تخت را سرنگون کرد.اين به معناي نه گفتن به حکومت يک نفر بر سرنوشت ميليوني ملت بود.
2- هر چند در بحبوحه ي انقلاب نظرات متفاوتي در چگونگي نظام جديد سياسي مطرح بود اما نهايتاً عنوان جمهوري اسلامي ، اتنخاب و به راي ملت گذاشته شد.بنابراين دو عنوان جمهوري و اسلامي شالوده نظام سياسي پس از حکومت شاهنشاهي را تشکيل داد. 3- اکنون انقلاب 57 بيست و هفت ساله شده است. يکبار قانون اساسي آن بازنگري شده است،شش رييس جمهور انتخاب و يکي از آنها را نيز عزل کرده است،هفت انتخابات پارلماني داشته و البته با رحلت رهبر انقلاب ، رهبري جديد را نيز تجربه کرده است. در کنار اين اتفاقات خاص، مواردي چون مجلس خبرگان ، شوراي نگهبان ، شوراي انقلاب فرهنگي و چندين و چند ارگان حکومتي، اولين تجارب سياسي ملت، پس از حکومت محمد رضا پهلوي تلقي مي شود.چندين سال جنگ،که بر آن عنوان دفاع مقدس نهاده شد و جان باختن هزاران انسان پاکباخته و جان بر کف نيز بيانگر نگرش ايدئولوژيک به نظام سياسي بود. شهيد و شهادت آثار پر نفوذ و اثر گذاري بود که تا زمان کنوني نيز ادامه دارد و بسياري از تحولات گذشته و حال نظام حکومتي ايران به مدد چنين نگرشي به سر انجام رسيده است و گرنه جنگ ايران و عراق چند روزي بيشتر دوام نداشت و اکنون چيزي جز اين بود که هست.
4- حال پس از بيست و هفت سال، مسئولين نظام دوباره بر آن شده اند که دولت اسلامي داير سازند.براي من به عنوان يک شهروند و البته کسي که مدتي از عمر خود را در آن بيست و هفت سال،و حتي جنگ گذرانيده چند سوال اساسي مطرح است
.الف- به جرات مي توان گفت که نتايج بسياري از تند رويهاي اول انقلاب و عملکرد غير متعارف بعضي گروهها باعث گرديد نسل دوم و سوم انقلاب از مفاهيم اسلامي فاصله گرفته و از بعضي از نماد هاي اسلامي نظير روحانيت نيز رويگردان شوند. فيلم مارمولک فقط بخشي از آفت هاي دين سالاري افراطي را به رشته تصوير سپرد.در زمان کنوني چه چيزي از اسلام عمل نشده است که دولت کنوني قصد اجراي آن را دارد
.ب- ادعاي دولت اسلامي به اين منزله نيست که دولت هاي قبلي و حتي دولت خود مقام رهبري هم اسلامي نبوده است؟
ج- مردم ايران اگر در انتخابات نهم به آقاي احمدي نژاد راي دادند با نگرش دولت اسلامي بود يا دولت مردمي؟
د- اگر چهار سال ديگر، و با اين کابينه غير مجرب باز مملکت گامي به عقب نهد تکليف مردم و اسلام به کجا خواهد انجاميد؟
ه- دولت اسلامي شک بر انگيز است، شايد هدف چيز ديگري باشد.خدا کند اگر قصد سويي در کار باشد سريعاً خود را بنمايد. و به نظر من در طول ساليان پس از انقلاب مردم تمامي ناکارآمدي ها و عقب ماند گي ها را به حساب روحانيت نوشت و در اوج بحرانها دين در تعرض دوم بود اما متاسفم که بگويم از اين به بعد دين براي دوين بار در چالش جدي قرار خواهد گرفت. نسل چهارم انقلاب در راهند. شايد آنها تکليف را يکسره کنند مگر آنکه دولت اسلامي راهي نو و جديد پيمايد و اعتماد از دست رفته ي مردم را به خود باز گرداند.

۱۳۸۴ شهریور ۵, شنبه

... عکس های من
کاخ باستانی نرون در بعلبک Posted by Picasa
مدتها بود می خواستم به نوعی وبلاگ را از این خشکی و بی حالی در بیاورم. به اصطلاح، قصد داشتم رنگ و بویی دیگر هم به آن بدهم تا خدای ناکرده این جور فکر نشود که ما اهل دل نیستیم! عکس یکی از زمینه های مورد علاقه من است.گاهی شاید ساعتها وقتم را بروی عکسی مورد علاقه سپری کرده و کمترین احساس خستگی هم نکنم! البته هیچ ادعایی ندارم اما از اینکه دیگران را در به نظاره نشستن تصویری شریک کنم لذت می برم. از این به بعد هم سعی خواهم کرد به فراخور وقت و حالات درونی تصویری از عکاسی های خود را تقدیم دوستان نمایم. بی شک نظرات شما در ادامه این روند مرا رهنمون خواهد بود.
و اما عکس فوق مربوط به کاخ عظیم نرون یا ژوپیتر در جنوب لبنان و در شهر تاریخی بعلبیک است.تاریخ تصویر برداری حول و حوش بهار سال 83 است. عظمت آثار و ابنیه این بنای تاریخی آنچنان است که چشمان هر توریستی را خیره می کند. برای آنکه هیبت این کاخ را برایتان توصیف کنم تنها به یک قیاس بسنده می نمایم. کاخ تخت جمشید در شیرازشاید یک دهم عرصه و بناهای کاخ نرون باشد.و از طرف دیگر باید گفت که سلامت آثار بنایی کاخ نرون به مراتب بیشتر ازپرسپولیس محفوظ مانده است. در پایان از شما می خواهم به قد و قواره آدمهایی که مشغول دیدار از این اثر هستند توجه نمایید. باور کنید خودم را کشتم تا بتوانم بخشی از این بنای عظیم را در کادر دوربین بیاورم.
تقدیم به چشمان شما.

۱۳۸۴ مرداد ۳۰, یکشنبه

همنشینی در بهشت
به کار بردن عبارت سردر این دست نوشته شاید اندکی تعجب بر انگیز باشد.در بدو امر، نگاه به چنین عنوانی آدمی را رهنمون بک متن عرفانی و متافیزیکی می نماید. اما نویسنده به هیچ وجه قصد ندارد با نگاره ی امروزش، خواننده عزیزش را در رواقهای تو در توی بهشت برین به پرواز درآورد و یحتمل در حین این طیران، همکلامی با حوریان وغلمان را تیز به ارمغان آورد. نه! من قطعاً قصدی چنین معرفتی ندارم. لاکن مطلبی که به آن خواهم پرداخت، کم از یک طیران روحی نشاط انگیز ندارد! ظاهراً زیاده از حد معطلتان کردم، پس رخصتی تا باز گویم حدیث این گونه نوشتار را.
به همت دوستی، و در پیگیری پروژه ای، شب گذشته موفق به دیدار استادی عزیز و ارجمند شدم. در بدو ورود به منزل استاد، دیدگاه من صرفاً اجرایی و کاری بود. قرار بود برای تکمیل یک محصول مولتی مدیا در معرفی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، خدمت استاد رسیده و در ترجمان عبارات پزشکی به عربی، کمک کنم. وظیفه من صرفاً شرح عبارات پزشکی بود تا استاد، معادل عربی آن را در ادبیات عربی خود ملحوظ نماید. این محصول قرار است به سه زبان فارسی،عربی و انگلیسی تهیه و تدوین گردد.
پانزده دقیقه ای دیر رسیدیم و افسوس که فراموش کردیم عذر بخواهیم. سیمای بشاش و رئوف استاد و صد البته لهجه ی عربی-فارسی ایشان از همان ابتدای ورود نوید بخش شب دل انگیزی بود. چایی داغ ، سفره گفتگو را گشود. تقریباً در همان نیم ساعت اول گفتگویمان، بحث از پروژه به سمت دیگری رفت و همین گپ شبانه بود که مرا سخت دوستدار استاد ارجمند ساخت.همه چیز از آنجایی شروع شد که استاد نگران حال میهمانی بود که جدیداً وارد اصفهان شده و سخت حساس به آب و هوای شهر گردیده و علی الظاهر شب بدی را طی کرده بود. و جالب اینکه استاد وقتی فکر این دوست افتاد که من قصد داشتم بیماریهای آلرژیک را توضیح دهم و دنبال لغات مترادف عربی می گشتیم که با گفتن کلمه حساسیت شدید، ایشان از من خواست پزشکی را در این تخصص معرفی کنم. تلفن را برداشت و با لهجه غلیظ عربی آغاز به گفتگو کرد.من که جز چند لغت الحمد الله و حساسه و ... چیز دیگری نفهمیدم. استاد در معرفی دوستش که تازه به ایران آمده بود می گفت سرمایه کلانی را وارد ایران کرده و قصد داشته است به مرمت خانه های تاریخی اصفهان که در معرض تخریب است بپردازد. چند خانه ای را هم تحت عنوان « خانه عانی » به سبک دوران صفوی اما با مصالح مدرن مرمت کرده اند لیکن به دلایل عدیده فرهنگی و اجرایی که شما و من خوب به آنها واقفیم و ریشه در مدیریت ایرانی دارد، اکنون بی انگیزه شده و شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. با توجه به انکه دوست محترم استاد یک خارجی عرب محسوب شده و چنین شیفته گی معماری کهن ایرانی از یک غیر ایرانی بعید بوده است، دست اندازیها شروع می شود.حتی یکی از مسئولین کشوری به استاد می گوید که: در فرهنگ ایرانی به چنین شخصی مجنون می گویند و استاد نیز به حمایت از دوست فرهیخته اش گفته بود: مگر تمام مجنون ها باید عاشق لیلی شوند. این مرد عاشق هنر و معماری است و علاقه دارد در این راه هزینه کند.
تعجب سراسر وجودم را فراگرفته بود. خدایا در این کشور اگر سراغ اقتصاد بروی تا رونقی به بازار دهی غارت گرت می خوانند تا از صحنه خارجت سازند، سراغ سیاست اگر بروی ، مزدور و ایادی بیگانه و بر هم زننده ی امنیت ملی و مشوش اذهان عمومیت خوانند تا راه به زندان سپری، سراغ دین اگر بروی، تکفیرت کنند و احکام داغ و درفش صادر کنند که مباد روزنه ای به دنیای فرا سنتی گشوده گردد. دیگر این صیغه اش را ندیده بودم که، اگر کسی یافت شود و قصد حمایت و حفاظت از آثار فرهنگی ما داشته باشد هم درک نشده و به جای هموار کردن راه، سد مسیرش گردند! لحن دلسوزانه استاد رئوف معیر، استاد دانشگاه اصفهان و زبان شناس قهار زبان عربی مرا چنان به وجد آورده بود که اگر تا به صبح نیز این نشست طول می کشید حاضر به ترکش نبودم.دلم گرم محبت یک ایرانی عرب زبان، به آب و خاکش شده بود.آنچنان با انرژی سخن می گفت که تصور می کردی وجودت را در نوردیده و در حال بازسازی است. به من قول داد تا ماه آینده از یکی از این خانه ها دیدار کنیم و اگر اجازه داد چند عکس یادگاری بگیریم. من خوشایند ژنرال عزیز هم که باشد چند تا از تصاویر توپ بنا را در وبلاگ خواهم گذاشت تا روشن شود که بعضی انسانها از جنس دیگرند. به عنوان یک ایرانی از این هموطن فر هیخته و از آن دوست غیر ایرانی سپاسگذارم. قول می دهم فردا بهتر از امروز، برای کشورم اندیشه کنم. کمترین تشکر از امثال استاد معیر، زیستنی چون خودشان است.

۱۳۸۴ مرداد ۲۲, شنبه

برود میخ آهنین در سنگ

هفته گذشته، اتفاقات جالبی در خیمه ی هواداران دولت جدید رخ داد که به نظر بنده بسیار جالب توجه و در برخی موارد تعجب انگیز بود.اول: مصاحبه آقای سلیمی نمین، سردبير سابق كيهان هوائی و مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در ارتباط با بيانيه اخير و جنجالی انصار حزب‌الله مبنی بر آغاز دوران جديد مسئوليت‌های اين گروه اولین نکته ای بود که توجه مرا به خود جلب نمود. وی در این نقادی بی پروا، ضمن آنکه از تعرض شفاف به اصلاح طلبان بهره جسته است، تاریخ مصرف انصار حزب الله را تمام شده اعلام کرده و گفته است:
«كارنامه گذشته نيروهای انصار حزب‌الله، مؤيد اين واقعيت است كه در گذشته از وجود آنها برای ايجاد بحران‌های سياسی در كشور بهره‌ گرفته شده است، قطعا اگر اين نيروها به تجارب گذشته عنايت كنند، نبايد چنين تصوری داشته باشند كه اكنون فضا مجددا برای آنها فراهم شده است.»

و یا در بخش دیگری می گويد:

«نيروهای انصار حزب‌الله در عرصه مسائل سياسی از قدرت و تدبير بسيار كمی برخوردارند و عمدتا به دليل عدم توانمندی در عرصه فرهنگ، با مسائل، احساسی برخورد مي‌كنند.»

آقای سلیمی در پایان با اشاره به خاطرات تلخ سالهای اولیه دولت اصلاحات و حتی دوران مجلس چهارم و پنجم می افزاید:

«ما خاطرات تقابل دو جريان تندرو و افراطی در كوی دانشگاه تهران را فراموش نكرده‌ايم، اين موضوع حيثيت نظام را برای مدت طولانی واقعا مخدوش كرد و اين نشانگر ضعف اين جريانات و بيانگر امكان بازی خوردن اين جريانات است،اگر مجددا وارد عرصه سياسی مسائل حاد شوند همين مسائل تكرار خواهد شد.»
دوم: پاسخ گروهک انصار به آقای سلیمی نمین از جهاتی جالب تر بود. در این پاسخ نیز نکات خاصی وجود دارد که خودبخود آدمی را به این مهم رهنمون می کند که به آقای خاتمی به بانگ بلند بگوید: احسنت. گروهی که در همان روزهای نخستین اقتدارشان و با حمایت بعضی صاحبان قدرت اقدام به حرکات خشن و حتی کتک زدن وزیران خاتمی می کردند، امروز پس از 8 سال از « فراهم كردن فضاى سالم نقد عقلانى و گفت وگوى رودررو و مستقيم » سخن به میان آورده اند. گروهک ناجوانمردی که با حرکات خشونت بارش، باعث شد دفاع مظلومانه هزاران جانباز و شهید در پیشگاه ملت ایران و خصوصاً نسل سوم و درست پس از گذشت تنها ده سال از جنگ، خار و خفیف و ... آید، امروز کلام پاک و مقدس « گفت وگو و مناظره مستقيم » را در ادبیات خود به کار می برند. به بخشی از این پاسخ توجه فر مایید:

«به اعتقاد ما شايد يكى از علل عمده روى كارآمدن دولت مدعى اصلاحات در هشت سال گذشته تنگ نظرى ها و انحصارطلبى هاى بى شمار افراد و جرياناتى بود كه عرصه را بر مردم تنگ و تاريك كرده و زمينه شعارهاى آزادى بيان و توسعه سياسى و زنده باد مخالف من و غيره را فراهم كردند. همان تئورى شكست خورده اى كه متاسفانه اين برادر محترم با گفتار اخير خود در اين مصاحبه مجدداً قصد آزمودن آن را دارد.»
راستی که از این نمونه گفتار که توسط منادیان « حیدر حیدر» و بانیان رعب و وحشت بر پهنه ی کاغذ می لغزد، خنده آید خلق را. به آخرین بخش این جوابیه با دقت نظر افکنید و قضاوت کنید آقای خاتمی چه رفرمی ایجاد کرده است:
«نكته اخير آن كه توصيه مى كنيم خبرگزارى فارس و آقاى سليمى به جاى برخورد تخريبى و ترور فكرى ايده هايى كه گمان مخالفت با آن را دارند در فراهم كردن فضاى سالم نقد عقلانى و گفت وگوى رودررو و مستقيم اهتمام كنند و مجموعه انصار حزب الله نيز به سهم خود مشخصاً پيرامون بيانيه صادره اخير خواستار گفت وگو و مناظره مستقيم در هر مكان و زمان جهت قضاوت و داورى افكار عمومى مى باشد.
دوستان عزیزم! من همیشه پیرو این نظریه بوده ام که اگر می خواهیم بیرق اصلاحات پابرجا بماند باید همواره از خودمان آغاز کنیم. به جای آنکه سر مردم را با تئوریهای متعدد درد آوریم، خود را اصلاح کنیم. شاید بسیاری از مدیران ارشد، میانی و پایینی دولت آقای خاتمی کاری کردند که نخوت و غرورشان مردم را رودرروی اصلاحات قرار دهد اما باور نمایید، برای اولین بار هفته گذشته از عملکرد دولت اصلاحات خوشحال شدم. این یک تحول است. نمی گویم تمام خواسته ی ما این بوده است اما، انگار اتفاقی افتاده است. پس به فال نیک بگیرید و امیدوار باشید. امید داشته باشید که: برود میخ آهنین در سنگ. آری به سبک سنتی فرو کردن میخ در سنگ به ضربت اول و دوم با شکست مواجه خواهد شد لیکن به روشهای مدرن حتی چوب را هم می شود در سنگ وارد کرد.

۱۳۸۴ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

و در همه احوال خدا با من بود!

و من تصادف کردم!
و گویا ملاجم همراهیم نمی کند.
شاید قوای دماغی ام هم دچار جو موجود شده است!
فقط شاید.
ارادتمند- حسین

۱۳۸۴ مرداد ۹, یکشنبه

پهلوانان نمی میرند

و پهلوان در آغوش مرگ با عفریته ی نامیمون روزگار در حال دست و پنجه نرم کردن است.
هنوز از خود انرژی متصاعد می کند تا مردم عصر او بدانند زنده است.
و مردم میروند و می آیند.
نانوایی نانهای داغی می پزد.
و قصابی هنوز گوشت را با چربی بسیار می فروشد.
بقال با شاقول ترازویش ور می رود تا وزن کفه ی سنگها از جنس مشتری بیشتر شود.
معلم کلاسش را زود تعطیل میکند و
راننده تاکسی برسر یک ده تومانی جدل می کند.
ظهر نماز جماعت شلوغ است
چقدر بقال و قصاب آمده اند
خدایا چشمانم سیاهی می رود
یعنی زمامدار خواب است؟
چرا هیهات نمی زند؟
همه را به بازی گرفته اند!
من اما روزگاری است می بازم!
پهلوان را نگاه کنید!
در آخرین رمق های دیدگانش
آی خلایق درسی بگیرید
و سرانجام
مرگ کلیسایی هویدا می شود.
من مطمئنم زمامدار خواب نیست
و اگر فقط یک روز با صفای دل
کنار مدافعان خرمشهر حاضر شده باشد
فریاد خواهد کرد.
***********************

۱۳۸۴ مرداد ۲, یکشنبه

قضاوت فرماييد!
به نظر من يك رييس جمهوردر ايران مـي بايست چهار گزينه حمايتي داشته باشد تا بتواند برنامه هاي خود را پيش ببرد و به قولهايش
وفا كند:
اول: قدرت سياسي
در نيم جمهوري ايران زمين، قدرت سياسي به موارد زير اطلاق مي شود:
الف- مجلس شوراي اسلامي: اكثريت نمايندگان مجلس در صورتي كه موافق نظرات رييس جمهور باشند، همواره راه نو پيش پايش مي گذارند و چوب از چرخهاي مجريه به در مي كنند.
ب- نهاد رهبري: و اين گزينه تنها شامل شخص رهبر نمي شود كه نهاد آن را در بر خواهد داشت.ريس جمهوري كه فاقد همراهي و هم دلي اين نهاد باشد در عمل با معضلات پيدا و پنهان بسياري روبرو خواهد شد.
ج- دول خارجي: امروز جهان به دهكده اي ماند كه روابط حسنه با هر دولتي بيشتر منفعت دارد تا مضرت و كيست كه اين نداند. يك ريس جمهور با مقبوليت بين المللي از نظر عملي پر توان تر خواهد بود تا ريس جمهوري كه وجهه مثبت بين المللي ندارد.
د- مردم: ريس جمهوري كه حايز اكثريت آراي مردمي شود به مراتب در اجراي برنامه هاي خود موفق تر خواهد بود تا فردي كه نتوانسته باشد نظر اكثريت را به خود معطوف سازد.
دوم:قدرت نظامي
منظور از قدرت نظامي را همگان دانند پس زود از آن مي گذرم. بدون همراهي قواي نظامي با رييس جمهور، وي همواره با تهديد خروج از يك دموكراسي پايدار مواجه خواهد بود. مگر آنكه قواي نظامي در يد قدرت كسي باشد كه حامي معلوم او باشد. در اين صورت وي با اقبال بهتري روبرو خواهد بود.
سوم: قدرت انتظامي
نظم جامعه ، از اساسي ترين اركان يك حكومت محسوب مي شود. نظم بخشي معطوف به برخورد انقباظي با حاميان رييس جمهور و رافت با تحديد كنندگان وي ، بي شك رييس قوه مجريه را محكوم به مصلحت انديشي و تسليم در مقابل سر نيزه خواهد كرد.
چهارم : قدرت قضايي
رييس جمهور در مقابل قوه قضاييه مي بايست همواره احساس امنيت و نشاط كند. چرا كه اين قوه مي تواند در مقابل قانون گريزي و فرار از نظم مدني به ياري او شتافته و حتي پاكي و خلوص قوه ي مجريه را براي رييس آن به ارمغان آورد.حال اگر قوه قضاييه برنامه هاي رييس قوه ي مجريه را بپذيرد مي تواند در همان راستا يد توانمند و نيرو ساز رييس جمهور باشد.
البته قدرتهاي ديگري هم در ايران هست كه مي تواند در برنامه هاي رييس جمهور خلل وارد كرده و يا آن را تقويت نمايد. نظير حوزه هاي علميه ، نخبگان و دانشگاهيان و احزاب و... كه آنها را هم نبايد ناديده گرفت.
حال لب كلام:
دولت دو دوره اي آقاي خاتمي رو به پايان است.اگر دوره اول و دوم دولتش را با معيار هاي فوق مقايسه كنيم مجموع معادله عملكردي وي به دست خواهد آمد.
سوال اول: آيا خاتمي از حد اكثر قدرت برخوردار بود يا حد اقل؟
سوال دوم: با آن قدرتي كه ارزيابي مي كنيد عملكردش را نسبت به دوران قبل از او چگونه امتياز دهي مي كنيد؟
سوال آخر: قدرت رييس جمهور منتخب را نيز نمره گذاري كنيد. با عنايت به امتياز مكتسبه چا انتظاري از دولت منتخب مي رود؟
كمترين انتظار من آنست كه به انچه خاتمي در هشت سال رسيد، احمدي نژاد در دو سال برسد.بيراه مي گويم؟

۱۳۸۴ تیر ۲۷, دوشنبه

گنجي نامه
چند روز قبل صادق نويسنده وبلاگ لحظه كه متولد 8/2/1359 آبادان است وپدرش شیرازی و مادرش بوشهری است و الان ساکن اهواز،لیسانس حسابداری دارد و به قول خودش نیمه متاهل است اقدام به درج مطلبي كرد كه با واكنش متفاوت دوستان مواجه گرديد. من در اين پست سعي كرده ام مطلب ايشان را بعلاوه ي نظرات دوستاني كه تا تاريخ امروز نسبت به درج مطلب خود كرده اند تا حدودي تنظيم و منتشر كنم.بي شك بر من خرده خواهيد گرفت اما باور كنيد تنظيم و حذف موارد اضافه ي كامنت ها وقت بيشتري از نگارش يك پست مجزا گرفت. ضمن آنكه در مطالب زير نكات ويژه اي وج.د دارد كه نگارنده را انگيزه مند ساخت تا از اين متد بهره جويد. توجه به مطلب زير تقريباً 7 دقيقه وقت شما را خواهد گرفت و حقير توصيه ميكنم بذل مرحمت كرده اين وقت را صرف فرماييد. ضمناً اين نوشته نسبتاً طويل شما را با وبلاگهاي خوبي آشنا خواهد كرد.
اول مطلب وبلاگ لحظه:

گنجي قهرمان يا ....
سلام
ميدانم كه بعد از خواندن اين متن همه مرا آدمي بدبين مي ناميد اما اين موضوعي است كه مرا در اين چند روزه سخت مشغول كرده بر سر مطالب پايين هيچ تعصبي ندارم هر كسي نظري دارد منطقي بگويد وگرنه در مسير رودخانه قرار گرفتن كاري ندارد مهم اين است كه بتوانيم از بالا مسير رودخانه را مشاهده كنيم و نتيجه بگيريم:
داستان اكبر گنجي از ابتداي انقلاب تاكنون داستان پيچيده اي است مردي كه اوايل انقلاب افراط كرد و حالا به خط تفريط افتاده است كسي كه هزاران مقاله نوشت كه بخاطر هر كدام از انها مي توانستند او را زنداني كنند اما در پايان بخاطر ماجراي ساختگي و مسخره كنفرانس برلين زنداني شد ۵ سال در زندان بدون هيچ اتفاق قابل توجهي و حالا در پايان دوره رياست جمهوري خاتمي و شروع حاكميت همه جانبه نو محافظه كاران بر كشور تمام افكار عمومي به سوي او جلب مي شود او ادعا دارد كه هيچ راه تماسي با بيرون ندارد و در يك شرايط بد در سلول انفرادي زنداني است اما نامه هايش به طور مرتب به خارج از زندان انتقال مي يابد و به تازگي عكسهايش (عكسهايي كه فضاي پشت آنها هيچ نشاني از زندان يا بيمارستان ندارد) حال چگونه اين طور مرتب با خارج از زندان ارتباط برقرار مي كند خدا ميداند اما يك نكته روشن است گنجي كه تا يك سال پيش حتي ميان اصلاح طلبان مهره درجه يكي به شمار نمي رفت امروز به مرد شماره يك جريان اصلاح طلبي تبديل شده و همه اين مسايل دست به دست هم مي دهند تا من به اصل ماجرا شك كنم
خدا كند كه من اشتباه كنم اما به هرحال شواهد و قرائن نشان از نقشه اي حساب شده دارد
-----------------------------------------------------------------
دوم نظرات دوستان:

نویسنده: پیامبر دیوانه :
سناریو ها پیچیده شده اند مثال دیگر:آمریکا آقای احمدی نژاد را به شرکت در گروگانگیری متهم میکند سرو صدا بپا میشود و کسانیکه تکذیب میکنند آقای حجاریان - ربیعی و ... اصلاح طلبان دو آتیشه !
وب سایت
----------------------
نویسنده: کلئوپاترا
سلام آقا صادق
خودت چی فکر میکنی؟ مزدور یا قهرمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
----------------------
نویسنده: چرتینکوف
از اون کامنت سیگار که واسه سانی گذاشتی اومدم ببینم کی هستین.شک مقدمه ی بسیاری از یقین هاست و اینو تو انجیل نوشته... اگه شک نباشه ما به هیچ چیز ایمان پیدا نمیکنیم.
----------------------
نویسنده: گنجشکک
دورود
صادق عزیز ...
من و احتمالا خیلی های دیگر هم نسبت به تحلیل موضوعات سیاسی روز ناتوان هستیم . اما نکته مهم در مورد حرکت اکبر گنجی برای شخص خود من از نقطه نظر انسانی اهمیت داره . قرار نیست همه ما در طیفهای سیاسی و یا احزاب خاصی حضور داشته باشیم تا نسبت به یک مسئله در ابعاد انسانی واکنش سیاسی نشون بدیم . واکنش جامعه امروزه بیشتر یک رفلکس اجتماعی مبتنی بر شناختی حدودا جامع از اکبر گنجی ست . در اینکه اکبر گنجی از دل همین نظام بیرون آمده شکی نیست اما به هیچ عنوان نمیتوانیم نمونه مشابهی را از انتقادات و افشاگریهایی که چه قبل از زندان و چه در زمان زندانی شدن ایشون و توسط شخص گنجی از سیستمهای نظام اسلامی صورت گرفته رو در جای دیگری و از زبان کسی دیگر در داخل ایران بشنویم . کار گنجی و شخصیتش از اون جهت محل اعتناست که در داخل ایران بر ضد نظام حرف زد و بالاتر از اون عمل کرد پس الزاما نمیشه اون رو به جهت اینکه روزگاری در دایره همین حکومت بوده نادیده گرفت و به خاطر سوابقی که نقطه منفی هم درش نیست ایگنور شده دونست . درباره اینکه چطور اطلاعات و اخبار و نامه های گنجی از زندان به بیرون منتقل میشند هم نه اولین بار هست که چنین اتفاقی میفته و نه البته مورد عجیبی ست. یکی از وکلای گنجی خانم عبادی هستند که در طول هفته ملاقاتهایی رو با ایشون دارند . تعدادی از نمایندگان مجلس و بستگان ایشون هم دیدارها و ملاقاتهایی رو بطور نامنظم باایشون دارند ضمن اینکه نباید فراموش کنیم اینجا ایرانه و در ایرانی که حجم ورود روزانه مواد مخدربه زندانهایش از هر محله ای در تهران بیشتر است پس خروج چند نامه و تعدادی عکس آنهم در سیکل زمانی نزدیک به 6 سال مورد عجیبی تلقی نمیشه . همونطور که گفتم نظر شخصی من درتوزین سیاسی وزنی نداره و اعتقاد خودم حمایت درحرکتی است که از مرگ یک انسان جلوگیری کنه .
به هر حال سوالی هم که شما مطرح کردید به جا بوده و احتمالا خیلی از دوستان هم با چنین سوالاتی روبرو بوده و هستند و جا داره که بیشتر از اینها در این باره بحث و گفتگو کنیم و از زبان آگاهان و دست اندرکاران هم بشنویم تا بیشتر بدانیم . ممنون از شما ، با پوزش از تطویل کلام .
وقت خوش
--------------------------
نویسنده: سینه چاک
برتولت برشت می گوید: شک بالاترین یقین است.
ولی فراموش نکن که موضوع بسیاری از مردم آزادی زندانیان سیاسی و حفظ حقوقآن ها است و این موضوع ربطی به گنجی تنها ندارد. مواظب باشیم اشتباه نکنیم.گنجی و یا هر کس دیگری تا آنجا مورد حمایت است که یک زندانی سیاسی است و پس از آن گذشته و یا اعتقاداتش مانند باقی افراد زیر شلاق انتقاد قرار می گیرد.
---------------------------
نویسنده: Saeid
شما از اول اصلا در همه موارد شکاک بودی و نصفه خالی لیوان را بیشتر میپسندی. این را هم نوشتم که بگویم
کامنت صرفا تبلیغاتی شما و بی ارتباط با نوشته حذف شد. فردا نگویی سینا بودم و چرا کامنتم را برداشتی!! . اگر این منفی بافی هم نداشتی که اصلا........ ولش کن....فقط امیدوارم بار آخری باشد که نام آقای گنجی را با مزدور و این کلمات سخیف کنار هم گذاشتی! میشد بنویسی قهرمان یا .... همین/ تعطیلی برادر! خوش باش.
----------------------------
نویسنده: صد سال تنهایی
سلام صادق عزیز !همان طور که خودت اشاره کرده بودی قضایای پشت پرده براستی که مبهم و نامشخص است . این ویژگی سیاسیت است که به هر دری می زند تا خود را به هدفش برساند . تجربه ثابت کرده وقتی مدتی از یک قضیه می گذرد و کسانی که ممکن است نفع یا ضرری ببینند دیگر وجود ندارند ، اسنادی رو می شود که همه انگشت به دهن می مانند . من کاری به اکبر گنجی ندارم . چیزی که برای من مهمتر از گنجی است بهانه ایست که گنجی ایجاد کرده تا مردم به وضع موجود اعتراض کنند و خواهان اصلاح آن شوند . امیدوارم که گرفته باشی چی می گم .تا بعد
----------------------------
نویسنده: وحید
صادق جان فقط اینو میدونم که سیاست پدر و مادر نداره. و مردم بازیچه دست سیاستمدارانند.دیگه نمیدونم چی بگم...
----------------------------
نویسنده: نثرما
سلام من از شما کمک می گیرم و بحث را انشالله تا آخر ادامه خواهیم داد. خب؟تاریخ چقدر خوانده اید؟با گفتن این جمله که:"كسي كه هزاران مقاله نوشت كه بخاطر هر كدام از انها مي توانستند او را زنداني كنند "آیا می پذیرید که پهلوان اکبر اهل تفکر و تعقل است یا نه آنقدر بد بینید که می گویید اهل اندیشه هم نیست؟من روی خود که حساب میکنم میگم تمام مطالعات 33 ساله خود را اگر جمع کنم یک پاراگراف منیفست پهلوان نمی شه! خب اگه بپذیرید گنجی اهل اندیشه است پس به تاریخ مراجعه کنید. حتی یک نفر از قافله اندیشه را پیدا نمی کنید که اینگونه شوی محیر العقولی را برای یک هدف دون و لا یعقل بازی کند.دوست عزیزم صادق جان!خردورزان را از شیاطین سیاست ورز اهریمنی و منفعت طلب جدا کن. آنوقت شاید بشود کاری کرد. باشه؟
--------------------------
نویسنده: رشید اسماعیلی
ای کاش صادق عزیز اینقدر بدون تحقیق و مدرک و سند و از سر جهل دیگران را به مزدور بودن متهم نمی کردیم.
--------------------------
نویسنده: آزاده
سلام با اینکه دلم به درد آمد و قصد نداشتم جوابی به این موضوع بدهم اما باید بگویم من نمیدانم شما چه سن و سالی دارید اما من که در انقلاب شرکت کرده ام میدانم که گنجی کیست او نه تنها مزدور نیست که مزدوران را شماتت می کند شما بهتر است مطالعه بیشتری کنید بعد پرسش مطرح کنید خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند
--------------------------
نویسنده: سیاوش تی
سلام صادق جان دوست عزیز به نظر و عقیده تو احترام میزارم گرچه زیاد بر این باور نیستم ولی از تفکرات و راههایی که این حکومت جلوی رای ونظر ملت گذاشته و میگذارد چنان هم بی راهه نگفتی ولی باید به نوعی این رشادت گنجی و گنجی هارو پاس داشت دچار تاریک بینی نشیم منتظرت هستم شاد باشی عزیزي
--------------------------
نویسنده: مسعود انتظار
سلام. حنیف یک نوشته به نام داستان آمریکایی دارد. اگر به دنباله آن داستان ماجرای گنجی را هم اضافه کنیم چیزی میشود در مایه های شهید کردن یک نااسطوره !! کمی مبهم است اما توصیه میکنم نوشته حنیف مزروعی را بخوانید
http://hanif.ir/archives/000345.html
--------------------------
نویسنده: سعید بیراس
من اصولا با نظرات و گمانه زنیهای شما موافقم ( البته به غیر از مسائل مذهبی مثل معجزه امام! رضا و اصولا مسائل مذهبی که سخت از آنها و کاراکترهایش گریزان و عصبانی هستم) فکر میکنم این گمانه زنی در مورد گنجی ( که اصولا برای من با احمدی نژادها و رفسنجانیها و موسیلینیها هیچ تفاوتی ندارد) درست باشد.
-------------------------
نویسنده: فرياد
ببخشيد اگه اين كامنت مزاحمتون هست...اين روزها و بهتر بگويم اين ساعات و لحظات "واسلاو هاول"ايران در حال دست و پنجه نرم كردن با مرگ است.باور كنيد حالم از خودم بهم مي خورد.چرا كاري نمي كنيم؟بگذاريم گنجي بميرد؟؟؟نمي دانم چه بايد كرد ، ولي هركاري و هر چيزي به ذهنتان مي رسد را فرياد بزنيد و بگوييد.كجايند آزادي خواهان؟؟؟چرا كسي يك راه عملي پيشنهاد نمي دهد؟
هيچ چيز با گذشت زمان آسان تر نمی شودما خسته تر می شويمو تنهاترو پذيرش چيزها آسان تر می شوندهمين.
تا خسته تر نشديم و تا خاتمي هست يه كاري كنيم.راستي چرا خاتمي كاري نمي كند؟اندك آبرويي كه در بين مردم برايش مانده را از دست ندهد.مگر خاتمي يادش رفته گنجي را؟شايد نمي داند كيست.آقاي ابطحي شما كه سنگ خاتمي را به سينه مي زنيد....شما به يادش بياوريد.باور كنيد خاتمي اين كار از عهده اش بر مي آيد.هر كاري را نتوانست انجام دهد اين يكي را مي تواند.آقاي خاتمي نام نيكي از خودتان به جاي بگذاريد.من پيشنهاد مي كنم كه هر چه سريعتر نامه اي تنظيم شود نسبت به خاتمي.يادش بياوريم سوگندي را كه براي حفظ جان و ناموس اين مردم خورده است.حتي اگر شده خواهش كنيم از خاتمي.آقاي خاتمي قدم آخر را خوب برداريد.در نظر داشته باشييد كه امر كوچكي نيست...جان گنجي است،اگر شده بايد به هر راهي كه به نظر مي رسد متوسل شد.كوتاهي نكنيم كه فردا حسرت خوردن بي فايده است.براي اين كار ميتوانيم همه به وبلاگ آقاي ابطحي ميل بزنيم.هر كسي يك ميل.موضوع را توي وبلاگتون حتما بنويسيد.اهميت موضوع فراموش نشود.
اي خونين چشم و اي خونين دست به راستي كه شب رفتني است نه اتاق توقيف ماندني است و نه حلقه هاي زنجير، نرون مرد ولي رم نمرده است با چشم هايش مي جنگد و دانه هاي خشكيده ي خوشه اي دره ها را را از خوشه ها لبريز خواهد كرد"
وب سایت
-------------------------
نویسنده: حامد متقي
نظر من با نظر آقای احمدپور یکی است. جوابت را روی وبلاگش گذاشته بخوان اگر بیشتر لازم بود چشم در خدمتم. ضمنا منظورت را هم از اين نوشته نفهميدم. و همان طور كه توضيح دادي سعي كن قلمت به توهين آلوده نشود حتي به دشمنت. موفق باشي
-------------------------
نویسنده: بهروز
سلام صادق جان ! گنجی برای من از وقتی کتابهایش و مقالاتش را خواندم یک اسطوره شد .اما اینکه چرا گنجی در سالهای گذشته این چنین مورد حمایت قرار نگرفت :گنجی بعد از اینکه به زندان رفت به نوعی از اصلاح طلبان دل کند .گنجی باید در زندان می ماند چون یک جریان مخفی و قدرتمند این را می خواست .راستی یک سوال چرا وقتی به زمان اعدام یک مجرم هر لحظه نزدیک تر می شویم روزنامه ها و .. مرتبا به آن می پردازند و یه جورایی می خواهند خانواده مقتول را راضی کنند که او را ببخشند ؟گنجی اکنون در وضعی به سر می برد که وظیفه ما این است که از او حمایت کنیم .سرمقاله قوچانی در روزنامه شرق پنجشنبه نیز بسیار جالب و زیبا بود و در آن تاکیید شده بود که گنجی یک اسطوره نیست .اما گنجی به دلیل مقاومتش و عدول نکردن از مواضع خود و پایمردی برای گرفتن حقش و صراحت بیانش برای من خبرنگار و روزنامه نگار اسطوره است .صادق جان بیش از آنکه اصلاح طلبان بخواهند از گنجی استفاده کنند این راستی ها عزیز جنابعالی هستند که از این قضیه استفاده می برند (اظهارات و دیدار نمایندگان با گنجی و آزادی گنجی همزمان با تحویل گرقتن پست ریاست جمهوری توسط احمدی تژاد و...)صادق یه چیزی هم به طنز می خوام بگم من رفیق شیرازی و اهوازی خیلی دارم اما هیچکدام مثل تو اینقدر بچه مثبت و مذهبی نیستند مطمئی شیزاری هستی ؟
---------------------------
نویسنده: م.ن
سلام صادق جان.اولا:شجاعت وصداقتت،جای تحسین داره.:ثانیا:دقتت برای کشف حقیقت واهمیت دادن به اون نشان از ایمانت داره.واما:همون طور که گفتی،آقای گنجی یه زمانی افراطی بود ولی این دلیل نمی شه،خوب میدونی که (حر)هم یه روزی در مقابل امام حسین ایستاد ولی نهایتا آزاده ترین شهید راه حق و آزادی شد. بگذریم .مساله اصلا به این کوچیکیا واین سادگیا نیست.موضوع اصلا شخص گنجی نیست،بلکه مساله ای است که هزاران گنجی هم در برابر اون چیزی نیست.کسانی هم که الآن از گنجی حمایت میکنن،نمونه اش(حسین)که من خیلی دوستش دارم، همه به این قضیه واقف ومعترفند،منتها یه فرقی هست بین تفکری که شما تو مقالتون نوشتید ودیگرانی که با سر سختی از گنجی حمایت می کنن،یه جور دیگه میگم،ببینید،من کاملا با شما هم عقیده ام در این که یه عده ای داران از این فرصت استفاده می کنن وگنجی بهترین شرایطو فراهم کرده،ولی مساله اینجاست که من اینو سوء استفاده و کاری نا جوانمردانه ودر جهت پیروزی یا شکست حزبی نمی دونم حرف ما اینه که این حکومت نه مشروعیت مردمی داره نهمشروعیت دینی وبه بیان دیگه از نظر من نه جمهوریه ونه اسلامی وفقط ادعای گزاف وبیهوده است،چون طبل غازی بلند آواز ومیان تهی وخلاصه این که ما اینو کوچکترین کار ممکن برای رسیدن به هدفی بس بزرگ،که در اون حق اجتماع ویک ملت باید تحقق پیدا کنه میدونیم واین تنها روزنه امید است که هر چند،اگر هم تحقق پیدا کنه تازه آغاز راهه وهیچ کس، حتی خود گنجی قلبا به این کار راضی ولی مجبوره چون چاره دیگه نیست.صادق جان گفتنی ها در این جا زیاده ولی من دیگه خسته ام.یه شبانه روز تمام بیدارم.اگه بتونیکتاب های آیت الله منتظری را در زمینه حکومت اسلامی و ولایت فقیه بخونی چیز های زیادی دستگیرت می شه.راستی رنگ سیاه زمینه وبلاگت حکایت از غم و دل گرفتگی زیادت داره اما خط سفیدش حکایت از امید و روزنه نجات ...خلاصه این که به دنبال گمشده ای میگردی.نه بابا فال گیر نیستم!!!دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست/گفتند یافت می نشود جسته ایم ما/گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست.دوستت دارم:مهدی.راستی اگه اجازه بدی لینکتو بذارم تو جمع دوستای گلم،ممنون هستم.
راستی در اسلام اصلا مجازات تعزیر زندان نداریم؟،آره اصلا نداریم.
---------------------------
نویسنده: Persian Diviner
سلام ، من زیاد اهل سیاست نیستم ولی فکر میکنم جای شک هم داره ...
----------------------------
نویسنده: حسن:خاطرات دور دنیا
سلام.این را میدانم که منافع اقلیت حاکم و آمریکاو سلطنت طلبان آنسوی آبها با امثال گنجی در خطر می افتد.خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند
-----------------------------

نویسنده: سزار
بودن و نفس کشیدن و زندگی کردن و زنده بودن و ماندن و بی قراری و دلواپسی و نگرانی و دلتنگی و هزار اوج و فرود و بالا و پائین رفتن و دل به دریا زدن و مسافر شدن و از حصار روزمرگی رستن و یورش به قلب خطر و نهراسیدن ار هیچ چیزی جز فراق یار و دیگر و دیگر چه میخواهد ؟ جز عشقی پاک و نگاهی صمیمی و دلی زلال و روحی منزه و دستانی گرم ! میخواهم بگویم که تا مرز عاشقی را رد نکرده ای بیهوده به دنبال خوش مرامی و نیک بختی مباش . بی زخم هجران بر دل و بی نفس معشوق زندگی به قرانی ناقابل هم نمی ارزد . روزی که دلت سنگ شد و برای کسی نلرزید و برای چشمانی تنگ نشد و از نبود اویی که قاپ روحت را دزدیده بارانی نشد حتم بدان که میان آدم بودن و این تحفه سنگی فاصله ای است طی نا شده . یقین دارم که عشق نبض جهان ماست . ایمان دارم که دوست داشتن جوهره اخلاق و صفات بارز ماست . نترس دوست من ...نترس ...بگذار دلت کمی هوای یار بخورد ...خوش تر خواهی بود هرچند چشمانت خیس باشد و گونه هایت لرزان و شانه هایت زلزله خیز ...من باز در مقابل درگاه سرزمینم به احترام توست که ایستاده ام .ژولیس سزار امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی
وب سایت
---------------------------
نویسنده: مردک
سلام دوست عزیز. تصویر زیر نسخه اصلاح‌شده‌ی روزنامه کیهان است با خبر آزادی گنجی. امیدوارم روزی کیهان را اینگونه
---------------------------
نویسنده: وارطان
صادق جان پاسخ این مطلب را در وبلاگ نوشتم شاد باشی.
---------------------------
نویسنده: نقش خیال
صادق خان شما چرا؟ این حد از بدبینی و شکاکی دایی جان ناپلئونی برای سن و سال من و شما زود است! کمی تند گفتم. شرمنده . به حساب علاقه ای که به شما دارم بگذارید.
---------------------------
نویسنده: آرمین
واقعا که بابا! مهره شماره یک اصلاح طلبی؟؟؟ مهره شماره یک تا ده هزار اصلاح طلبی مال خودتون! مثل اینکه مانیفست گنجی رو اصلا نخوندی یا حتی نامه هاش رو به خاطر اینکه معلوم نیست چه شکلی میاد بیرون نخوندی! گنجی شده نفر اول مبارزه جمهوریخواهی نه اصلاح(؟!؟) طلبی برای حکومت سلطنتی! نگران نباش! نفر اول اصلاحات کماکان دکتر معینه!! یا شاید هم خاتمی! یا شاید هم بهزاد نبوی! یا تاجزاده! یا ...یا...یا... راحت باش شما.
----------------------------
نویسنده: ذرت
این که تا یه سال پیش مهره درجه یکی نبود رو از کجا دراوردی؟!کسی که تو زندانه نمی تونه مهره حساب بشه!و ضمناً گنجی با همه این اصلاح طلبا اختلاف نظر داره.مثلاً جبهه مشارکت نمیاد با کسی که این همه تفاوت دیدگاه باهاش داره همکاری قابل توجهی بکنه.نهایتش تو مراسمشون دعوتش می کنه.تو این 5 سال هم اتفاقات جالب توجهی افتاد.نمونه ش همین مانیفستی که میگی.جلد اول مانیفست جمهوریخواهی.نکته آخر:یعنی به نظر تو یه آدم-با هر طرز فکری-این قدر از جون گذشته س که برای یه بازی اینقدر به خودش زجر بده؟خودشو نابود کنه برای یه بازی؟خیلی حرف دیگه دارم برا زدن.اما اینجا جاش نیست...گنجی هر چی باشه مزدور نیست.
-----------------------------
نویسنده: هرکس
سلام33 روز اعتصاب غذا هم نقشه ای ژیچیده است؟آون اتاقی هم که می گی شبیه زندان نیست اتاق قرنطینه است که هر کس اعتصاب غذا کند آنجا می رود.منتظر جوابت هستم

۱۳۸۴ تیر ۲۲, چهارشنبه

به سبك كامنت نويسان : سلام
به دعوت دوستي شريف و عزيز، پايم به يك وبلاگ گروهي باز شد و در اولـين گام قرار بر آن شد تا مطلبي در حد بضاعت ناچيزم بنويسم و چون توصيه به نگارش غير سياسي شده بودم، تمام عزم خود را جزم كردم تا مباد ا از خطوط قرمز مورد توافق گروه عبور كنم. آنچه در ادامه مي آيد حاصل اين تلاش توانفرساست. به قول يكي از رفقا و محض شوخي، سياسي ننوشتن ما ، چونان عربي است كه كمرش بسته و در پيشگاهش ترانه عربي بگذارند.( در مثل مناقشه نيست، لطفاً به دل نگيريد) . و اما ... خودتان قضاوت كنيد! اگر استعداد من در مواردي از دست مطالب ذيل بيشتر است زين پس اينگونه بنگارم. منتظر نظرتان ميشوم. ضمناً چون در ابتداي انتخاب مهمي قرار دارم، آنهايي كه به من سر مي زنند و نظر نمي دهند هم ، چيزكي مرقوم كنند.
خب زياده مزاحم نشوم. اين هم آن متن كذايي:
-------------------------------------
خنده ای با طعم درد
منتظر راننده ای بودم که باهاش قرار داشتم. مدتی گذشت و از او خبری نشد٬ تماس گرفتم. گفت: منتظر تلفن من بوده و به همین خاطر سر قرار نیامده است. تماسم که قطع شد راننده ی یه تاکسی که گویا سخنان مرا شنود کرده بود به آرامی گفت: آق مهندس تاکسی بخواهید در خدمتیم.
نمی دونم چی شد که بدون هیچ مقاومتی گفتم: باشه بریم. وارد تاکسی شدم. پیکانی بود بر جا مانده از عهد قدیم٬ مملو از گرد و غبار و روغن و چرکی زائدالوصف و صدای همه چیز می داد غیر از ماشین. کمی که راه طی شد با لبخندی که به عنوان داروی پیشگیری در چنین مواقعی نیاز است رو به راننده کرده و گفتم: داداش بهتر نبود یه دستمال به سر روی این شادوماد می کشیدی؟!
منظورم داشبورد پر از خاک بود.
راننده ی کم رو و آرام پس از لختی در جواب گفت: آق مهندس٬ مدلش خیلی قدیمیس!
و من هم فوراْ گفتم: تمیزی ماشین کاری به مدل اتومبیل نداره٬ با مدل راننده ارتباط داره.
چند لحظه ای گذشت و معلوم بود که راننده غافلگیر شده و جواب درست وحسابی نداره. در اوج افاضات درخشان خود بودم که راننده ی آرام و ژنده پوش رو به من کرد و یه لبخند نیمه تمام زد٬ بوی دردش تمام مسیر را پر کرد.
به خانه که رسیدیم باهمان حجب و حیای اولش گفت: آق مهندس* امری ندارید!؟
--------------------------------------------
* من مهندس نیستم.

۱۳۸۴ تیر ۲۰, دوشنبه

هجدهم يا بيستم؟ مسئله اين است!
هجدهم تيرماه هشتاد و چهار با چنان سرعتی گذشت که کمتر کسی از آمد و رفتش با خبر شد. فکر کنم حتی آنهایی که از این روز نشان داغ و درفش داشتند تا به خود آمدند، هجدهم را رفته و بيستم را آمده ديدند. لابد امسال اتفاقی افتاده است که هجدهم اينقدر با سرعت گذشت. به عکسها، فیلم ها، خبرها و ديدارها و گفتارها توجه کنيد شايد رد پای هجدهم تير را دریابید.

۱۳۸۴ تیر ۱۳, دوشنبه

خداوند به فرياد احمدی نژاد برسد با اين همه تعريف و تمجيد
حدوداً سال 1374 و مصادف با شبهای ماه مبارک رمضان بود. تعدادی از جوانها، مراسم پر شوری را در حسينه محل سر پا کرده بودند.اتفاقاً از ملای جوانی هم دعوت به عمل آمده بود تا با نغمه ی خوشش ، جمع را به منتها اليه درجات روحانی برساند.با عنايت به سبک و روش ملا ، که برای محله ما کاملاً جديد و تازه مي نمود، شب به شب بر تماشاچيان و شرکت کنندگان افزوده مي شد. مثلاً در پايان مراسم، جوانها را عادت داده بود نيم تنه خود را عريان کنند تا سينه زنی بيشتر حال بدهد.( به قول هياتی ها) خلاصه ديری نپاييد که مشتريان ديگر منابر و مساجد هم ، چون از تکرار مکررات به تنگ آمده بودند و روح تشنه آنها دنبال جويبار نوی مي گشت به جمع اين دعا خوانهای جديد اضافه شدند.از قضای روزگار، تعدادی از همين جوانها هم طرحی نو در انداختند و اقدام به ضبط صدای حاج آقا کرده و آنرا بين رانندگان تاکسی شهری توزيع کردند تا روزهنگام و به هنگام جابجايي مسافر در صور پخش اتومبيل خود بدمند. اين اقدامات و سبک حاج آقا و اطرافيان تازه نفسش باعث گرديد به طرفة العينی،ذکر مدايح آقا نقل کوچه و بازار شود.تقريباً شبهای پنجم يا ششم رمضان بود که حسينه مملو از عوام و خواص گرديد و به قول قديميها، مسجد جای سوزن انداختن نبود.گريه های ملا و زمزمه ی جانسوز و موزون اطرافيان ميکروفون باعث گرديد آنها که تا آن هنگام جز از خنده های طولانی، گونه هايشان طعم شور اشک را نچشيده بود هم به ياد عقبي خود افتاده و گونه به اشک چشم تر نمايند. اين تجربه جديد هم عاملی شد که بعضی ها احساس کنند لابد درون مطهر حاج آقاست که فوران برون را موجب شده است و به همين مناسبت نوعی رابطه مراد و مريدی هم بين بعضی از جماعت حاضر و ملا حاصل گرديد.شايد باور نکنيد اما، چيزی نپاييد آوازه ي خوش الحانی حاج آقا با رنگ سياه عمامه عجين گشت و پای بعضی متمولين را هم به مسجد کشانيد تا بانی خير شوند و بساط نقل و سور فراهم سازند. همين امر حضور تعداد بيشتری را موجب شد . القصه ، کم کم سر و کله بيماران و به قول مداحان روزگار ما: از دکتر جواب شده ها هم پيدا شد.اين شد که عوام کوچه و برزن، يکپارچه شيفته حضور در حسينه و گوش دادن به صدای دل انگيز ملا شدند. حتی خانمی را ديدم که درب ورودی مسجد ايستاده بود و هنگامی که حاج آقای جوان ما رسيد از او خواست بر سر فرزند بيمارش دستی کشد تا خداوند شفای طفل رنجورش را تعجيل فرمايد. اما حکايت من از اينجا به اوج ناميمون خود مي رسد که در دهمين يا يازدهمين شب بود که دانسته ها و حفظيات ملای جوان به انتهای خود رسيد. روزها مراجعات مکرر مردم محله به ميهمان خوش گفتار خود باعث دوری حاج آقا از کتابهای خود شده بود و صندوقچه ي ذهنی وی را خالی و خالی تر نمود. خواصی که به تبعيت از عوام خود را در ميانه شور و احساس جوانها يافته بودند با ته کشيدن سواد آقا، اندک اندک متفرق شدند و اين حرکت، خبر از آینده ای ناموزون ميداد.ملای جوان همانطور که خوش لحن بود بر خلاف تصور من بسيار زيرک هم بود. همين زيرکی موجب شد تصميم فوق العاده ای بگيرد تا نه بر شان خود لطمه ای وارد سازد نه بر اعتماد مردم.چون رمضان به نيمه رسيد با جشن ولادت امام حسن مجتبی به آن جلسه پر شور خاتمه داد و شبانه به قم باز گشت. اين تصميم باعث گرديد مردم شور و نشاط آن چند شب را هميشه در خاطر داشته باشند اما از کمبود های جلسات آخر چيزی به ياد نياورند.
نگاهی گذرا و سريع به متون روزنامه ها و به قول دوستی روزی نامه های امروز نشان از آن دارد که آقای احمدی نژاد نه تنها از وضغيت اصلاح طلبان درس نگرفته بلکه خود موجب شده است سطح توقع مردم بالا تر از حد معمول برود. از طرف ديگر موج تعريف ها و تمجيد ها هم آنچنان بالا گرفته است که در همه جا ، اعم از مسجد و مجلس و بسيج و سپاه و... را در نورديده و بيم جدی مي رود آقای احمدی نژاد در پيشگاه ملت بيش از آن فردی باشد که هست. اميدوارم سن ايشان اين اجازه را به رييس جمهور منتخب بدهد که خود را محتاج بداند تا غنی. مسلماً توانمندی بالای اجرایی دولت در امورات کشوری ، باعث مباهات هر ايرانی است و ما هر چند منتقد بسياری از شعارهای ايشانيم اما در عرصه بين المللی حاضر نيستيم خدشه ای به ابهت ايران و ايرانی بخورد. به نظر من رييس جمهور منتخب مي تواند با جلوگيری قاطع از بعضی تمجيد های بيجا حداقل پايبندی خود را به بعضی شعارهای مردمی خود نشان دهد وگرنه در آينده نه چندان دور با موجی از مطالبات فرو خورده مردم مواجه مي شود که در اين فرصت اندک نمي توان به آنها جامه ي عمل پوشاند.

۱۳۸۴ تیر ۵, یکشنبه

بوی شهيد رجايي رای آورد!

نهمين انتخابات رياست جمهوری نيز پايان يافت.مردم با حدود 17 ميليون آقای احمدی نژاد، نماينده ی قشر تندرو راست سنتی را انتخاب و بر کرسي رياست جمهوری نشاندند. از آنجا که اين انتخاب به دست اکثريت شرکت کنندگان صورت پذيرفت، مي بايست به عنوان حاميان دموکراسی بر آن سر تعظيم فرود آورده و حداکثر تلاش را در پيشبرد شعارهای مردمسالارانه و دموکراتيک خود در طول چهار سال آینده به کار بريم .
نيک مي دانم که بسياری دوستان از انتخابات اخير کمی تا قسمتی به شگفتی فرو رفته اند و در اذهان بسياری و از جمله خود من سوالاتی ساخته و پرداخته شده است که بايد در طول زمان ونه صرفاً الحال پاسخ داده شود. جنس پرسشها و شبهات نوعاً ماهوی است و انتظار رسيدن سريع به پاسخی در خور اصولاً نا بجاست. برای آنکه در مدت زمان مناسبی به پاسخهای صحيح برسيم ، بنده در اينجا و جهت بايگانی بعضي از آنها را بر مي شمارم:
1- از دوم خرداد هفتاد و شش در مقالات و گفته های بسياری نوشته و بيان شد که ملت از نخبگان و سياسیون و احزاب جلوترند و موضع گيری احزاب و گروهها عقب تر از آن چيزی است که ملت مي خواهند. آيا تصميم اخير ملت مبنی بر انتخاب شهردار تهران به عنوان رييس جمهور نيز در همين راستاست؟
2- ملت ايران در دوم خرداد 76 و متعاقباً در انتخابات سال 80 با چه خاستگاه مشترکی به آقای خاتمی رای 20 ميليونی دادند؟
3- آيا خاستگاه شعارهای مطروحه آقايان معين، کروبي و مهرعليزاده با خاستگاه شعارهای آقای خاتمی متفاوت بود؟ تفاوتها و شباهت های عمده چيست؟
4- با در نظر گرفتن وجوه متفاوت سوالات فوق، آقای احمدی نژاد دارای چه ويژگيهای منحصر به فردی بود که در دور اول توانست حائژ رتبه دوم شده و اصلاح طلبان را مجبور به لغزيدن در جايگاهای سوم، پنجم و هفتم نمايد؟
5- آفتهای بزرگي که در دور اخير رياست جمهوری دامنگير حرکتهای حزبی به ويژه اصلاح طلبان شد چه بود؟ آیا باز هم سردمداران احزاب اسير تصميم گيريهای از بالا به پايين شدند؟
6- در صورت حضور آقای ميرحسين موسوی ، انتخابات نهم چگونه مي شد؟ آيا با حضور ايشان انتخابات وجه دموکراتيک تری داشت يا بدون حضور وی؟
7- نقش شورای نگهبان در کشاندن آقای احمدی نژاد از اواسط صف نام نويسی به صدر ليست کانديداها تا چه حدی بر روند انتخابات نهم تاثير گذار بوده است؟ و اصولاً آيا آقای احمدی نژاد مصداق رجل سياسی مذهبی بود؟
8- اشتباه آماری عميق و بزرگ دو حزب بزرگ اصلاح طلب، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ناشی از چه نگرش يا داده هایی بود؟ و آیا مي توان بر آن عنوان اشتباه گذاشت؟
9- رای نياوردن کانديدای اصلاح طلبان پيشرو يعنی چه؟عدم محبوبيت؟ ناکارآمدی؟ ناشايسته سالاری؟ نداشتن امکان مالی تبليغ؟ طرفداران و هواداران غير مردمی؟ تبليغات رسانه های صدا و سيما؟ تاثير برنامه های دلسرد کننده سيمای جمهوری اسلامی ؟ شعار های نا متناسب با خواست اجتماع؟
10- هزينه کرد اصلاح طلبان در انتخاب نهم بيشتر بود يا کارگزاران سازندگي؟
11- حمايت اصلاح طلبان از آقای هاشمی در دور دوم در پيشگاه ملت چگونه ارزيابی شد؟ به نفع آنها يا یه ضرر آنها؟
12- نقش تحريم کنندگان انتخابات در کسب نتايج حاصله تا چه حدی بوده است؟
13- اکنون با تصاحب کرسی رياست جمهوری توسط فردی که منتسب به راست و رهبری است به نظر مي رسد تمام امور کشوری و لشکری در يد قدرت مقام معظم رهبری باشد.آيا اين نگرش که : از اين پس هرگونه اشکال و ايراد مستقيماً به نام ايشان نوشته خواهد شد درست است؟
14- وظيفه وبلاگنويسان و فعالان عرصه های مطبوعاتی و مجازی از اين پس چه خواهد بود؟ آيا تاثيری بر گلوبال جامعه دارند؟ يا بيشتر در عرصه بين المللی موثراند؟
سوالات فوق و صد ها سوال ديگر در ذهن من و امثال من پديدار شده است که مي بايست در فرصت به دست آمده به تمام آنها پاسخ قانع کننده داد و گرنه در چند سال آينده سطح توقعات مردم تفاوت عميق خواهد يافت.

۱۳۸۴ تیر ۱, چهارشنبه

چيزی شبيه رفراندوم!!


همه آمده اند!
يک طرف 18 تيريهای لباس شخصی و سوی ديگر همه ی آنها که کم و بيش از لباس شخصی ها خاطره خوش ندارند!
يک طرف شهيد رجايي غير برابر با اصل و سوی ديگر همراهان برابر با اصل ديروز شهيد رجايي
يک طرف مناديان اسلام به اصطلاح ناب و سوی ديگر مبلغان قرائت های چند گانه از دین
یک طرف مصباح يزدی و سوی ديگر سروش و مصطفی ملکيان و...
يک طرف اصحاب بی نشان راست و سوی ديگر همه کس جز تفکر راست!
يک طرف حاميان توقيف و زندان و سوی ديگر توقيف شدگان ديروز و امروز و زندانيان هم!
يک طرف توبه دهندگان و حاميان ارشاد خلايق و سوی ديگر توابين و گاهاً خلايق ارشاد شده در ظاهر!
يک طرف آنها که راحت ميگويند آزادی و سوی ديگر آنها که غصه مي خورند و مي گويند آزادی!
يک طرف آنها که راحت مي گويند ايرانی های خارج از ايران هم حق دارند و سوی ديگر آنها که قبل از گفتن اين جمله آبی از گلو ناسوده قورت داده و آنگه سخن مي گويند.
يک طرف آنها که امروز مدام خنده بر لب دارند و ديروز به خنده خاتمی خورده مي گرفتند و سوی ديگر آنها که پس از 8 سال فقط همان خنده خاتمي را در ياد دارند.
يک طرف آنها و سوی ديگر همه ما
رای سوم تير ماه دوباره شکل و شمايل 2 خرداد گرفته است،يک طرف اصحاب تکليفی و دائمي انتخابات و سوی ديگر، بخشی آری به هاشمی است و بخش قابل توجهی هم نه به احمدی نژاد.
و اين تنها مردم هستند که شنبه ثابت خواهند کرد چه مي خواهند!
پس فعال و چشم انتظار مي مانيم تا تسليم اراده ی ملت شويم.

۱۳۸۴ خرداد ۲۸, شنبه

امروز 28 خرداد است.
تحریم, ترحیم آزادی شد.

امروز روز مهمی برای مردم ماست.
امروز اتفاق مهمی در کشور ما افتاد.
امروز 28 خرداد 1384است.
امروز مردم ما راه جدیدی را برای خود بر گزیدند.
امروز جالب است
.و جالب خواهد ماند.
برای تاریخ اين مرز و بوم روز عجيبی بود.
امروز شورای نگهبان زود تر از وزارت کشور آرا را اعلام کرد.
امروز گزارش شورای نگهبان با گزارش وزارت کشور تفاوت داشت.
امروز روز وزن کشی احزاب بود.
امروز بيست و شش روز از دوم خرداد امسال گذشت.
وانگار امروز هشت سال و بیست و شش روز از دوم خرداد آن سال خاص گذشت.
اتفاقات زيادی از آن روز تا به حال افتاده است.
امروز رهبری پيام داد و پیامش با قبل واقعاً تفاوت داشت.
من امروز به دوستان گفتم که پيام رهبری جالب بود.
امروز خاتمی از تکرار افتاد.لابد مردم ما از تکرار خوششان نمی آید.
اما آیا عدم تکرار خاتمی ، نويد درخشانی دارد؟
اين را امروز نمي توان پاسخ داد.
امروز مردم ما دوباره با انتخاب دو روحانی در صدر، نشان دادند به روحانيت اقبال بيشتری دارند.
امروز معين، رای نياورد اما حدود 5/3 ميليون نفر صدايش کردند.
و ديگران هم.
امروز گويا قرار است خبر های ديگری هم بشود.
امروز برای اولين بار انتخابات رياست جمهوری به دور دوم کشيد.
امروز انتخابات بين يک معمم و يک مکلا به دور بعد خواهد رفت.(ظاهراً)
از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
ناز ماه مصر از اخوان کشيدن مشکل است
از ته ديوارآسان است بيرون آمدن
دامن از دست گرانجانان کشيدن مشکل است
دم برآوردن بود بي ياد حق بر دل گران
دلو خالی از چه کنعان کشيدن مشکل است
ميتوان از سست پيوندان به آسانی بريد
در جوانی از دهن دندان کشيدن مشکل است