۱۳۸۳ مرداد ۴, یکشنبه




دیه از جیب ما! حکایت اول:

بالاخره یک حکم ساده داده شد به همان سادگی که جرم به وقوع پیوست! همه تبرئه شدند و پرداخت دیه قتل زیبا هم به زیبائی بر عهده ملتی شد که هنگام خرید فقط دو کیلو میوه دچار تردید می شوند که نکند دارایی جیبشان کفاف آن را نداشته باشد. تمام آن همه داد خواهی و فریاد نمایندگان و نوشتار روزنامه ها به حکم حاکمی  رفت تا در تاریخ عفونی ایران حک شود! من با شنیدن قضاوت قاضی منتظر می مانم تا دادگر حکیم قضاوت  کند چرا که سخت متالمم و عقل و دل و دینم  شدیدا  دچار گرگرفتگی شده است! کاش مرهمی بود تا در این مواقع بر زخم ریش می گذاشتم!

و باز هم حکایت جیب! حکایت دوم:

و بالاخره یک حکم دیگر هم داده شد. 5 سال حبس و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی و یک چیز دیگر هم بدنبال این دو پنج نحس! وثیقه 100 میلیون تومانی! برای آقاجری.آن دو پنج را که به سان حکم زیبا نمی توان صفر کرد چون عملا نمی توان باور کرد حکم اعدام همدان به حکم کوچکی  در تهران بدل  شود ، آنوقت تمام اهل عالم شک می کنند که نکند دیگران هم نباید اعدام میشدند؟! نه ما را توان تحلیل  آن نیست ! اما این 100 میلیون تومان وثیقه، مورد عجیبی است ! من به نوبه خود هنوز بالاتر از 10 میایون را عدد کلان و قابل توجهی میدانم . اینکه مسوولین فضایی ما با چه عدد و ارقامی سر و کار دارند که راحت برای یک وثیقه، آن هم از نوع معلولش 100 میلیون تومان میبرند  برای من شگفت آور است! قاضی محترم حقوقشان چقدر است؟ استاد دانشگاه را میدانم در بالاترین رنج 500 تا 600 هزارتومان است. نمی دانم ! شاید این عددها برای قاضی های مخصوص مهم و قابل توجه نباشد! راستی 100 ملیون چندتا صفر دارد؟!  



0 نظرات: