۱۳۸۳ دی ۷, دوشنبه

مويه ای برای کودکان يتيم بم

از طرف دانشگاه علوم پزشکی اصفهان سه روز و سه شب در فرودگاه شهيد بهشتي اصفهان برای امداد به مجروحان بم مستقر بوديم. برايم خاطره ای دردناک اتفاق افتاد که سعي مي کنم به اختصار آنرا بازگو کنم. مي دانم که شما دوستان نازنين هم پس از مطالعه آنچه مي نويسم سخت متالم خواهيد شد ولي گاهي همدردی با دردمندان آدمي را لازم مي آيد!
هواپيماهاي حامل مجروحان يکايک ميرسیدند و با هر بار فرودشان موجی از درد و غم و غصه را درون دلهای امدادگران انتشار ميدادند.اکثر مجروحان با لباس معمولي خانگی و چهره ای مملو از خاک و خستگی و افسردگی جلوه مينمودند. قيامتی بود از انسانهای دهشت زده که سنين مختلف را پوشش مي داد.از صدای ناله کودکی کم سن و سال بود تا پیرزنان و مردان غرقه در خون.بسياری از آنها نمي دانستند کجا آمده اند و کثيری هم به هوش نبودند تا بدانند کجايند.آنها که جلوی ارابه هوايي سوار بودند از عقب نشينان بی خبر بودند و آنان که در منتها اليه هواپيما نشته بودند از جلو نشینان هيچ اطلاعي نداشتند.گويا ساعت مچي همه زلزله زدگان حول و حوش ساعت 5/5 بامداد متوقف شده بود. از چشمان بسياری ميشد فهميد که دلواپس عزيزانشان هستند.
من به عنوان يک پزشک هماهنگ کننده هميشه از درب جلو هواپيما وارد ميشدم تا مجروحاني که از ناحيه ستون فقرات آسيب ديده اند را شناسايي و به امدادگران معرفي نمايم تا مواظب حرکات انتقالي خود باشند . در يکی از اين موارد به کودکي 6 تا 7 ساله برخورد کردم که .........
دوستان من ! سعي کنيد آنچه مي گويم را تصور نماييد تا به عمق حادثه پي ببريد.
کودکی کم سن و سال بر بالين مردي میانسال نشسته بود و به حالت بهت زده اي مرا مي نگريست! انگار بار اولش بود سوار هواپيما شده بود.جلو رفتم و چون خودم هم عزيز دردانه دارم که با تمام وجود دوستش ميدارم کنارش نشستم و همانطور که دستانش را آرام در دستانم مي فشردم گفتم: عمو جان چطوري عزيزم چيزی ميخواهي عمو بهت بده؟
و او که اندکي هراسيده بود و با من احساس غريبي می کرد همانطور که چون هر کودکی دستانش را جمع و جور مي کرد با صداي غريب گفت: بابام اينه ! وانگشت کوچکش را نشانه مردی برد که به حالت چمباتمه در خواب بود.
ادامه داد: تو راه هي آب مي خواست ميشه آب بدی؟
در چهره اش غم بزرگي در حال فوران بود. من آرام دستم را به دستهای مرد نزديک کردم تا ببینم حالش چگونه است و اگر زخم بزرگ خونريزی دهنده ای ندارد آب بريش بياورم. اما زير دستان من هيچ نبضي نمي زد!انگار آن بابای تشنه سالها بود از دنیا رخت بر بسته بود . نمي توانستم سرم را بالا بياورم . اشک امانم نمي داد! زیر زيرکي و به گونه اي که آن کودک بي نوا نفهمد بي بابا شده است با صدايي لرزان گفتم عموجان خودت تشنه نيستی؟ !
و وقتي اندکي سرم را بالا آوردم ديدم که مسافران زخمي هم مدتي است مي خواهند جواب اين بي نوا را بدهند و نتوانسته اند. گوشه چشم همه آنها هم جاي اشکهاي خشک شده پيدا بود.آنجا آرزو کردم ميمردم و آن لحظه را نميديدم.ديگر دستانم آنقدر سرد شده بود که ياراي گرفتن دستان کوچک طفل يتيم را نداشت.

۱۳۸۳ دی ۳, پنجشنبه

عجب خوش الحان است اِين خداوند آواز ايران

در خيابان ولي عصر ، عصر هنگام مشغول قدم زدن بودم و براي خودم آرام مي خواندم! لبخند و گاه نگاه خيره بعضي ها ، متوجهم مي ساخت که در ولوم صدايم دقت دروني نکرده ام ، پس به خود مي آمدم و انگار که نواری از نو آغاز گردد با ولوم پايين شروع مي کردم ! از دور صدايي به گوشم رسيد که چون سروش آسماني بود و درونم را برون ساخت! آوازي دلنشين و ملکوتي به همراهي ساز تار :

حق به دست دل من بود که در معبد عشق/ سر به غير تو نياورد فرود ..... اي ساقي ای ساقي

در اينجا صداي دل انگيز کمانچه هم تارهای وجود را با تار موسيقي در هم مي آويخت و صداي حزن آلود ادامه ميداد:

در فرو بند ، که چون سايه دراين خلوت غم، با کسم نيست سر گفت و شنود.......اي ساقي اي ساقي

پاهايم سست شده بود و يارای ره پيمودن نداشت .
صدا صدای خدای آواز ايران ، استاد شجریان بود که به مناسبت فاجعه بم مي خواند و چه غم گنانه ! تصاوير هم اشکريزان تماشاچیان را به نظاره گذارده بود.
وی.سي.دی همنوا با بم که هزينه اش هم صرف امور فرهنگي در بم مي شود از آن شاهکارهايي است که ساليان سال باقي خواهد ماند و دلهای بسياری را مسحور نواي شجريانها و ندای ساز عليزاده و کلهر خواهد کرد. اکنون هم جایتان خالي اينجا تا در کناری به مخطبي تکيه دهيد و همنوائي پدر و پسر را به نظاره نشينيد.

۱۳۸۳ آذر ۲۸, شنبه

سرفه ای مليحانه

اين آقای احمدی نژاد شهردار تهران هم دست هرچی رييس است از پشت بسته است ! نه تنها تو جلسه ائتلاف نيامده بلکه واسشون پيام هم داده است! اين یعني دو بار يقه صاف کردن و سه بار سرفه مليحانه برای رقبای همفکر و البته خط و نشان حاکي از پشتوانه خاص برای جناح مقابل!
دلتان زياد خوش نشود خبری نيست که نيست!
در دل من همه...
گرد بام و بر من بي ثمر ميگردی!

۱۳۸۳ آذر ۲۷, جمعه

انتخابات امنيتي

چند شب پيش مفسر سياسي صدا و سيما در خصوص انتخابات عراق ميگفت: هر جا ديده شود که حين انتخابات فضا توسط حاکمان امنيتي شود بايد به اين نکته توجه کرد که مي خواهند در انتخابات تقلب کنند! و با اين استنباط فاش مي کرد که قرار است در انتخابات عراق تقلب صورت پذیرد!
نمي دانم اين تفسير شامل خودمان هم ميشود؟!

۱۳۸۳ آذر ۲۴, سه‌شنبه

تبديل موافق به مخالف

ديدار آقای رييس جمهور ( خاتمي دوستت داريم سابق ) با جوانان دانشجو مملو از برداشتهای متفاوتي است که خود برگ درس آموزی برای تاريخ ايرانيان و اهل تحقيق خواهد بود. سايت ها و وبلاگهای زيادی در این خصوص مطلب نوشتند اما بنده به نوبه خود به مطلبي دست يافتم که کمتر در موردش مطلب ديده یا خواندم لذا بر آن شدم تا حالا که زماني از ديدار مي گذرد و آبها از آسياب ريخته به آن اشارت نمايم :
آقای خاتمي در ابتدای دوران رياستش فرمولي مطرح کرد که اگر به وقوع مي پيوست تحول عميقي در نظام اسلامي حاصل ميگرديد که با بسياري از آموزه های دين حکومتي مغايرت داشت هر چند با اصالت دين اسلام نه تنها در تعارض نبود بلکه عين پیام پیامبر بود. اين فرمول به قرار زير است:

معاند ---> مخالف ---> موافق

آنچه از فرمول فوق مي توان نتيجه گرفت به قرار زير است:

1- تبدِل معاندان و دشمنان قسم خورده به مخالفين نقاد و اهل مذاکره!
2- تبديل مخالفان نقاد به موافقان و همراهان نظام
3- ایجاد جو اعتماد و امنيت برای همه ( ايران برای همه ايرانيان )
4- زمين گذاشتن سلاح و نیزه و بدست گرفتن قلم و کتاب ونقد و...

حاصل جمع چهار گزينه ی فوق عبارت جنجال برانگيز تسامح و تساهل بود که رگ غيرت ديني بسياري از متعصبان حکومتي و حوزوی و ... را جنبانيد ، بسياری چون عطاالله مهاجراني را از قطار نظام پياده ساخت و بعضي را هم روانه زندان کرد. قبيله ای آنرا بي شعورانه شعار انتخاباتي خود ساختند و گروهي هم اين کلام پر معنا را بهانه مبارزه بر عليه اصلاحات و خونين کردن عرصه مبارزه نمودند. اما غافل تر از همه در اين ميان آقاي خاتمي و من و شما که روي یک موضوع مهم توجهي نشان نداديم و آن ادامه فرمول بود:

معاند ---> مخالف ---> موافق ---> ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گويا همه ي تلاشها معطوف به سمت راست فرمول بود! هيچ اثری از مواظبت ها و هشدار ها نيست ! همه ی برنامه ها دنبال تبديل دو عنصر اول فرمول است اما دريغ از اين هشدار بزرگ که کميته ای هم مواظبت کنند فرمول معکوس و وارونه نشود !

معاند ---> مخالف ---> موافق ---> مخالف ---> معاند

در جلسه حضور آقای خاتمي در دانشگاه متاسفانه فرمول پيشنهادی دوران انتخابات ايشان به شکل زير درآمده بود:

موافق ---> موافق سرخورده ، مايوس و عصباني

تاسف بارتر از همه آنکه چيدمان جلسه که اظهر من شمس نيروهای مخالف اصلاحات را نشان ميداد به صورت کاملا کاريکاتوری و مسخره به فرمول زير اشارت داشت:

مخالفان سرسخت باطني و عقيدتي دیروز ---> موافقان دلسوز و همراه امروز

جالبتر از همه آنکه محافظان و مسئولان امنيتي جلسه اجازه نداده بودند موافقان رنج کشیده دیروز وارد جلسه شوند. این شد که صدا و سيماي عزیز حکومت هم درست زد توی هدف! به ايرانيان و خارجيان القا کرد که خاتمی وارد قافله ی انحصارگرایان شده است. به نظر من حاصل دوران حکومت خاتمي داراي برايند منفي نيست و با گذر زمان تاريخ اينرا اثبات خواهد کرد . آقای خاتمي هر چند برای اولين بار عصباني شد اما در اوج مشی فرهنگي خود جمله در خور تاملي به زبان آورد که به زودي انرا تجربه خواهيم کرد:

من شعار دادم !انشالله دولت های پس از من عمل خواهند کرد!

و اين فرمول آخر آينده را براي ما ايرانيان به خصوص جوانها معني دارتر خواهد کرد.

۱۳۸۳ آذر ۲۰, جمعه

SMS و پاسخگوئي مقامات

از زماني كه خدمات مخابراتي SMS در اختيار ايرانيان قرار گرفته است شاهد اتفاقات جالب بوده ايم. دوستان و رفقا اين تكنولوژي ارتباطي را براي اهداف زير به كار مي برند:
1- وعده و قرار هاي يوميه از نوع مثبت و منفي در تمام شبانه روز
2- ارسال متنهاي تبليغاتي دولتي و خصوصي
3- مرتفع كردن خستگي روزانه و شبانه با ارسال انواع جكهاي روز كه بخش عظيمي از آن در بردارنده … مي باشد!
4- ارسال پيام هاي تبريك و تسليت.
5- يادآوري اقدامات روزمره اي كه امكان فراموشي آن زياد است.
6- …
همانطور كه ملاحظه مي كنيد كاربرد SMS در ايران ما زياد است اما من امروز كاربرد جديدي را كشف كردم كه دلم نيامد آنرا براي دوست داران اين صنعت نو بازگو نكنم. واما بعد :
من دوست عزيزي دارم كه مدير يكي از دواير دولتي شهر است . دو هفته قبل براي يكي از همكارانم مشكلي پيش آمده بود كه گره آن مي توانست با گفتار تواناي اين دوست باز شود . پس با او تماسي گرفتم و معضل را در ميان نهادم و او قول داد اقدام نموده و سپس مرا خبر كند. چند روزي بگذشت و خبري نشد. پس برايش پيغام گذاشتم كه موضوع را از ياد نبرد ! باز خبري نشد ! پيغام مجدد فرستادم كه ما منتظريم ! خبري نشد. به نزديكي از رفقايش موضوع را سپردم كه پيگير باشد و هر چه شما را اخباري رسيد مرا هم! القصه امروز ديگر صبر را جايز ندانسته و به صنعت SMS كه مي شود با آن بي پرده ترين جكها را براي اين و آن ارسال نمود روي آوردم. برايش اينگونه نوشتم . ( تكس كردم  ) :
2hafteh gozasht va rooyeh ma hesabi bi pasokh mand. Mamnoon Bradar ! felani
و اين پيام ساعت 13:32 ارسال گشت .
ساعت 13:34 زنگ مبايل به صدا در آمد! آن سوي خط دوست مدير ما بود با خنده اي تلخ و گويا و زباني توجيه گر كه چرا پاسخش مطول شده است. من هم به او پاسخي دادم كه در حالي كه هر دو مي خنديديم خداحافظي كرديم! گفتم خدا پدر و مادر خارجي ها را بيامرزد كه SMS را خلق كردند وگرنه شما مديران را چه كسي پاسخگو مي كرد. كاش من شماره مبايل مقام محترم رهبري و رياست محترم جمهور و رياست محترم قضا و… را داشتم!
راستي اگر شما شماره مبايل آقايان بالا را داشتيد چه پيامي برايشان به صورت SMS مي گذاشتيد؟؟؟