۱۳۸۳ بهمن ۱۰, شنبه

آمريکا ، ما و دنيا
روی سخن امروز من با مسئولين مملکت نيست ، چرا که اين عزيزان خدمتگذار، گوششان نگمانم که خريدار سخنان من وامثال من باشد. بي شک آنان اقتدار را تصميم گيری مخروطي ، يعني تصميم گيری از بالا به پايين ميدانند و يلا قبايي چون بنده را نه سزاوار نصيحت حاکمان! با کسب اجازه از محضر دوستان عالي مقام به خودم جرات مي دهم و به سبک بعضي وب نگاران گرامي از کليه کساني که وقت خودشان را با خواندن اين مطالب مي گيرند تقاضا مندم با دقت به خورده نوشته های اين کوچکترين توجه فرموده و به هر سبک که مي توانند در اين وانفسای حراج توپ و تانگ و تفنگ مددکارما باشند .
1- من ، چون بسياري از هموطنانم، در طول 8 سال جنگ ايران و عراق، مدتي از عمر خود را در جبهه هاي جنوب و غرب کشور گذرانيدم. - بهترين دوران عمر -و درست به همين علت از نزديک با جنگ و خون و گلوله و ترکش و تکه تکه شدن بدنهای جوانان اين مرز و بوم آشنا هستم. خود نيزجوانکی بودم که بارها و بارها جان دادم و زنده شدم ! و البته جايتان نخالي که از تير و ترکش برادران عراقي هنوز نيز بهره مندم. در کنارم هم فقرا بودند هم اغنيا ! هم فوق تحصيلات دانشگاهي بود هم بي سواد! گلوله هاي سرخ فام دشمن تا دندان مسلح که مي آمد فرقي نمي گذاشت که مقابلش استاد دانشگاه است يا کارگر معمول بي سواد!جوان تازه داماد است يا پيرمرد هشتاد ساله با هفت سر عائله! بعضي از جوانهاي سوپر باسواد هم همزمان با بورس خارج کشور بعضي آقازاده ها لباس رزم پوشيده و تن نازنين را به خاک گرم جنوب ميساييدند. امروز که به آن تواريخ نيک مي نگرم از جنگ وخون وخمپاره به شدت به خود مي لرزم. در جنگ سه سرمايه عمده به تاراج ميرود خواه بر حق باشي خواه ناحق و آن عبارت است از :
منابع انساني
منابع فيزيکی
منابع مالي
اگر جايگزيني سرمايه هاي فيزيکي و مالي با گذر زمان قابل قبولي ميسر باشد اما سرمايه انسانی به راحتي قابل جايگزيني نيست. به همين خاطر با تمام وجود از همه عالميان مي خواهم به هر طريق ممکن از شعله ور شدن جنگي بي نتيجه که حاصلي جز انهدام انرژي اين ملت مظلوم ندارد پيشگيري نمايند. به خدا که براي ملت ما کافي است.
2- شايد حال که مطلع شديد جبهه رفته ام به دليل عملکرد نادرست بعضي از به اصطلاح بسيجيان امروزي سخنانم را گوش کمتر سپاريد اما بدانيد همرزمان گمنام و عزلت گزين من، از اينکه جلو خونخواري چون صدام ايستاده اند لحظه اي پشيمان نيستند و مي دانند صدام و آنها که مسلح بي چون چرايش کرده بودند به هر طريق ممکن پاي ما را به جنگ مي کشاندند، همانگونه که امروز جهان با توپ و تانگ را بيشتر پسندند. و اصولا اين مشی و خوي مستکبران عالم است ، چه غربي باشند و چه از نوع شرقي. دوستان و هموطنان عزیزم! ما همه اگر در بسياري موارد با هم اختلاف داشته باشيم اما به دليل مشي انساني، اکثريتمان با جنگ و خونريزی مخالفيم ، بياييد براي اولين با در جلوگيری از آتش گرفتن خانه آبا و اجدادی به هر طريق ممکن دست به کار شويم.
3- چرا هنر مندان ما اغلب پس از حادثه مرهم گذار آسيب ديدگان مي شوند؟ یک بار هم پيش از حادثه دست به کار شويد! استادان صدا و موسيقي! روي سخنم با شماست که هر کار کنند در دل ملت ماندگاريد و صد البته خواهيد بود ، در غم بم آنچنان زيبا وارد شديد که هر ايراني و غير ايراني را به شور آورديد. عاجزانه مي خواهمتان تا براي پيشگيری از يک هجوم خانمان برانداز ديگر بخوانيد و بنوازيد.
4- متفکران ، نويسندگان ، نقادان ،داخليان و دور از وطنان من از ايران و از طرف فرزندان اين مرز و بوم ياريتان را مي طلبم.
5- و آهاي آنها که مي توانيد با دولت آمريکا سر سخن باز کنيد : از شما هم مي خواهم بوش تند رو و وزير تند رو ترش را از يورش نافرجام تر و به مراتب خونين تر از عراق زنهار دهيد که سر انجام حمله به کشور عزيز ما ايران سالها نابودي منابع مردم بي نواي منطقه است. مگر نه اين است که متوليان بدبختي مردم عراق اکنون در خانه امن ( به اصطلاح زندان) مي خورند و مي آشامند. کاش کسي به من مي گفت از آن همه کسان که قبل از فتح عراق جلو خبر نگاران ظاهر مي شدند و مردم عراق را به مقاومت تا آخرين نفس فرا مي خواندند و ژست انسانهاي مصلح را ميگرفتند کدام يک زخم انگشتي درد جنگ کشيدند؟؟؟!!!
6- و اما آخرين کلام را با خروج از لفظ معمول قلم و با کمي توسل به متون نافذ جلال آل احمد خواهم نگاشت:
کاش کسي پيدا مي شد و به اعجوبه هاي منادي دموکراسي آمريکايي مي گفت: آخه کدوم مست لايعقل و حمار طويله است که بعد از اين همه جنگ و خونریزی نفهمد ، در جنگ ، اين کودکان و زنان و مردم اند که نابود مي شوند و خونشان بر زمين سرد و گرم مي ريزد نه آنها که...................................................................................................؟؟؟؟؟؟!!!!!
صدام زنده است ! گور پدر مردم عراق.
بن لادن زنده است ! گور مادر افغان ها!
پینوشه زنده است !
ميلو شویچ زنده است!
و سر مردم بي نوا را گرم کرده اند به محاکمه آنها ! راستی گریه تان نمي گيرد؟

۱۳۸۳ بهمن ۵, دوشنبه

يکی از الطاف خداوند کريم در حق من آن بوده که دوستان خوبی را نصیبم کرده است. بخش قابل توجهي از آنها هيچ سنخيتي با رشته علمي من ندارند اما حاضرم اگر مرا به جرگه خودشان بپذیرند حق عضویت دهم. گروهی از این دوستان مهندسين عزيز هستند که تاريخ نشان مي دهد همواره مرد زمان خود بوده اند. يکی از اين دوستان آقا مسعود بود که وصف تولد و فيلترینگ وبلگش در پست گذشته رفت. اميد ميرود به زودی با بازسازی مجدد وبلاگش، حرفهاي خودشو دوباره بازگو کند. قطعا در فيلترينگ وبلاگ مسعود نيت عزيزان خير بوده است.( محض احتياط) و اما دوست مهندس ديگرم که هم با سواده هم باصفا ، آقا امين است. اين عزيز دل برادر ما را لايق دانسته مطلبي فرستادند که با کمی دستبرد ( بازم محض احتياط) براي ساير رفقا به رشته تحرير مي آورم. اين شما و اين مطلب روز آقا امين عزيز!
جايزه نوبل اقتصاد را به اينان بدهيد!

برنامه بعد از خبر شبكه دوم سيماي جمهوري اسلامي طي دو شب متوالي به بحث و بررسي بخشي از برنامه چهارم توسعه كشور - كه در مجلس هفتم مورد تجديد نظر قرار گرفت و تغييرات عمده‌اي در آن داده شد – پرداخت. اين برنامه با عنوان " طرح تثبيت قيمتها " با حضور وزير اقتصاد كشور يعني آقاي دكتر حسيني و رييس كميسيون برنامه و بودجه مجلس يعني آقاي دكتر سبحاني بود. بنده در اينجا نه قصد تحليل برنامه چهارم و تبصره مورد منازعه را دارم و نه وقت آن را، فقط مي‌خواهم به يك نكته اشاره كنم كه به اندازه كافي گوياست و خواننده خود حديث مفصل خواهد خواند از اين مجمل.
رييس كميسيون برنامه و بودجه مجلس و داراي دكتراي اقتصاد ادعا مي‌كند مي‌خواهد از منظر بنگاه بحث كند، بنگاهي كه مي‌تواند وزارت نيرو يا نفت يا مخابرات باشد كه انحصاري هم هستند .وي مي‌گويد تثبيت قيمتها باعث مي‌شود تقاضا زياد شود، اين تقاضاي اضافي فروش بيشتري را در پي خواهد داشت و در نتيجه درآمد بيشتري عايد آنها خواهد كرد و اين درآمد بيشتر مي‌تواند به سرمايه گذاري جهت توسعه آن بنگاهها و اشتغال بيشتر منجر شود يعني از طرح تثبيت قيمتها اين بنگاهها مي‌توانند به سرمايه گذاري بيشتر و حتي حل مشكل اشتغال برسند.
فقط يك جمله عرض مي‌كنم و تمام! بايد به چه كسي و به كجا پناه برد كه وي اولين درس كلاس اقتصاد را نمي‌داند و نمي‌داند كه براي بنگاه آنچه مهم است سود است نه درآمد، و سود تفاضل درآمد و هزينه است. بنگاهي كه انحصاري است مانند تمام بنگاههاي ديگر كه انحصاري هم نيستند درآمد خود را حداكثر نمي‌كنند بلكه سود حداكثر را مي‌جويند. درآمد بيشتري كه با صرف هزينه هنگفت حاصل شود چگونه مي‌تواند به سرمايه گذاري جهت توسعه منجر شود؟! اين سود بيشتر است كه مي‌تواند باعث شود بنگاهي اقدام به فرمايشات ايشان كند نه صرف درآمد و تاسف مي‌خورم كه در طول دو ساعت بحث گرچه وزير اقتصاد تعريض‌هايي صحيح نسبت به سخنان وي داشت ولي از ذكر اين نكته ساده و مهم غافل بود يعني وي هم درسش را خوب نخوانده بود. تا ديروز فكر مي‌كردم فقط...... است كه با رانت و از جيب مردم دكتراي اقتصاد گرفته در حاليكه از گرفتن يك انتگرال كه چه عرض كنم از ضرب 201 در 201 هم عاجز است و غاصب كرسي اقتصاد دانشگاه شده. امروز تاسف مي‌خورم كه رييس كميسيون برنامه و بودجه مجلس و نماينده چند دوره آن و وزير دولت در وزارتخانه اقتصاد چنين از نعمت سواد يا دقت در بحث محرومند.
عاجزانه از جناب نوبل خواستارم با تشكيل كميته " گوهر ياب " اين فضلا و گوهرهاي ارزشمندي را كه بر سر ما حكومت مي‌كنند بيابند و با تقديم جايزه نوبل اقتصادشان به ايشان اعتباري براي اين جايزه بيافرينند!

۱۳۸۳ بهمن ۴, یکشنبه

خوب امروز حضرت اورکات در اصفهان و وبلاگ آقای برجيان فیلتر شد! چرا؟ معلوم نیست. اين فيلترينگ باعث شد يکي از لينکهای حقير هم بلا اسکرین شود .درست حدس زدید ! وبلاگ پيام ايرانيان را مي گويم. بنده چون دیدم آخرین مطلب وبلگش جالب است و با ايام الله دهه فجر هم سازگاری دارد بي کم و کاست ، کپي پيست مي کنم: اميد است با اينکار بلايي هم سر وبلاگ ما بيايد دست از نوشتن برداريم بپردازيم به کاسبي ! تا هم اينها را خوش آيد هم اندروني را !

از بهمن 57 تا بهمن 83 ... میلاد مسعود در دو اپیزرود
آنچه در پي آمده است اظهار لطف دوست گرانقدرم محمد واعظي است، يادداشت زيبايش را بي کم و کاست در اين صفحه مي‌گذارم
مکان : بیمارستان عیسی بن مریم اصفهانزمان : 4 بهمن 1357ساعتش را نگاه می کند ؛ شب از نیمه گذشته است ؛ تحمل راهروهای بیمارستان و بوی الکل و خون را ندارد , توی حیاط بیمارستان مضطرب قدم می زند ، سیگاری می گیراند و دودش را در هوا پخش می کند ، به چند ساعت قبل فکر می کند که با چه زحمتی خود را از سر کار به بیمارستان رسانده بود ، توی شهر حکومت نظامی است و این روزها نابسامانی اوضاع بیشتر شده است ؛ دایی می گفت: " نمی دانی با چه مصیبتی به بیمارستان رساندیمش ، از کوچه پس کوچه ها و دور از چشم پاسبان ها و بعد از چند بار توقف و سوال و جواب و متقاعد کردن نگهبانان و سربازان " ...دل توی دلش نیست ، از یک طرف نگران است و از سوی دیگر خوشحال ، قرار است پدر شود ...ساعتش را نگاه می کند ، عقربه های ساعت 1.30 بامداد را نشان می دهند ، سیگاری دیگر روشن می کند و سراسیمه به این سو و آن سو می رود ، یکی از دور با عجله به سمتش می آید و با شادی طلب مژدگانی می کند ... پدر شده است ..." مسعود " به دنیا آمده است ... از شادی توی پوستش نمی گنجد ؛ می خواهد همه شهر را شیرینی بدهد ؛ برود کنار زاینده رود و پای بکوبد و شادی کند ... آخر " مسعود" به دنیا آمده است .مکان : ...زمان : بامداد 4 بهمن 1383مسعود امروز27 ساله می شود ؛ این جمله برای آنهایی که مسعود را برای اولین بار از نزدیک می بینند بیشتر به یک شوخی شبیه است ؛ چون ظاهر جدی مسعود چیزی حدود 35 سال را نشان می دهد و اندیشه و تفکرش اصلا در دایره محدود اعداد و ارقام نمی گنجد . وقتی مسعود و دغدغه هایش را با جوانان هم نسلی اش مقایسه می کنم ، در بیشتر مواقع آنچه نصیبم می شود فقط افسوس است و بس ، افسوس از این جهت که اگر همه جوانان ما به اندازه مسعود رشد و تعالی فکری داشتند ، وضعیت کنونی ما مطمئناً بهتر از وضع فعلی بود .از آن هنگام که مسعود را شناخته ام ، نوع نگاهم نسبت به مسائل اطرافم تغییر محسوسی کرده است و سعی می کنم همیشه منطق را در کارها و تصمیم گیری هایم دخالت دهم و احساس را پشتوانه قرار دهم ، رابطه من و مسعود بسیار فراتر از یک دوستی معمولی است ، بی اغراق و بدون تعارف بگویم : " مسعود از برادر هم به من نزدیکتر است " ، مسعود در همه حالات همراه و همپای من بوده است ، در گریه ها و خنده ها ... در خوشی ها و ناخوشی ها ...آن وقت هایی که یک گوش شنوا می خواستم تا برایش درددل کنم و خودم را خالی کنم ، مسعود را همیشه در کنار خود دیده ام .یک تله پاتی عجیب بین من و مسعود وجود دارد که ما را به هم بسیار نزدیک می کند ، بسیار اتفاق افتاده است که در مورد یک موضوع خاص یک نظر و عقیده مشترک داشته باشیم ، حرفی که می خواهیم بزنیم ؛ یکسان بوده باشد ، در یک زمان دلتنگ هم شویم و در یک زمان به غار تنهایی خودمان پناه ببریم .مسعود بر خلاف ظاهر جدی اش ، شخصیتی بسیار شوخ و بذله گو دارد و در این جنبه اصالت اصفهانی اش را کاملا حفظ نموده است ، مسعود برای همه حرف های آدم یک تکه آماده دارد و از این روست که من با همه سوابق بی شمار شرارت هایم پیش مسعود و فقط مسعود دست هایم را به علامت تسلیم بالا می برم .امروز روز میلاد مسعود است ،مسعود عزیزم ، برادر خوب و مهربانم ؛ برای روز میلادت سبد سبد گل های مریم و یاس را پیشکش می کنم و ساده می گویم : " تولدت مبارک " ...

۱۳۸۳ بهمن ۲, جمعه

چند دعا به سبک آيت الله خزعلی!

اولين دعای اين مجموعه، دعای چند روز قبل آقای خزعلي برای ريس جمهور آینده مملکت است اما مابقي را به سبک ايشان دست به آسمان بلند کرده ايم باشد تا مستجاب گردد.

خداوندا ، یک فرد ولايت مدار دارای سابقه خارجی را رييس جمهور فرما!
بارپروردگارا! فردی را رييس جمهور اين ديار فرما که در شغل شریفش با کودکان بسيار سروکار داشته باشد!
الهی ! رييس جمهور آينده را طبيبي روحاني گرا و اهل ائتلاف مقرر فرما !
بار خدايا ! فردی اهل ولايت همراه با شهردار زحمت کش تهران و کمک کار نمايندگان متعهد مجلس را رييس دولت آینده کشور اسلاميمان قرار بده!
خداوندا ! رييس جمهور آينده را از برادراني مقرر فرما که در دولتهای قبل صاحب محاسن فراوان باشد.
بار الها ! صلاح ما را تو مي داني وبس ! لذا از تو مي خواهيم تا از تکرار عذابي چون 2 خرداد 76 برای اين ملت شريف جلوگيری فرمايي!
پروردگارا ! به ما روحانيون صبر کثير عنايت فرما تا میدان را به نسل خوب و خودی انقلاب بسپاريم و در همان شوراي تشخيص مصلحت به خدمات بي شائبه خويش بپردازيم.
معبودا!
صدا و سيما تا بحال خدمات فراواني به ما کرده است ! به کساني که سابقه 8 سال و چند روزی در اين رسانه دارند توان ادامه اين الطاف را در پست وزارت یا معاون اول دولت آینده عنايت فرما.
خداوندا! گوش مردم يزد را شنوا فرما که حجت تمام است!
الهی ! من اصلا نمي گويم چه کسي را براي ما رييس جمهور کن ! چرا که صلاح ما دست توست اما اگر اين فرد از مشاوران امين ولايت در امور برون مرزی باشد و دين شناس و طبيب ابدان و اديان باشد آينده را براي متدينين نوراني خواهد کرد.پس صلاح ما را او مقرر فرما!
خداوندا ! اکنون پس از بیست و چند سال قرار است با دست خودمان پست رييس جمهور آینده را به يک غير روحاني بدهیم ! پس اگر او در ظاهر مکلاست اما در باطن او را معمم بفرما.
جهت سلامتی خودتان و آقاي ولايتی صلوات!

۱۳۸۳ دی ۲۶, شنبه

و اما دنباله داستان ! و ...
فکر بکری که بيم آن ميرود بر دمل چرکين رابطه مالي پزشک -بيمار انباشته گشته و بروز زخم بستر درمان مملکت را به همراه داشته باشد به اين قرار است.
ارتباط مالي پرستار - بيمار.
با عنايت به آنچه در شماره قبل وصف آن رفت ارتباط مالي پزشک بيمار باعث گرديده تا مطب پزشکان این نگرشي به بنگاهای معاملاتی تبديل شود. نشستن فقط 15 دقيقه در يکي از اين مطب ها به شما نشان خواهد داد که رفت و شد های مکرر بيمار و همراهان به اتفاق آقا يا خانم منشي به بارگاه پزشک علتي ندارد مگر چانه زني هاي همراهان برای کاهش قيمت پيشنهادی آقا ِيا خانم دکتر!!! حال تصورش را بکنيد که پرستاران هم به اين سيکل معيوب وارد شوند. آنوقت خبری که چند روز پيش خواندید باورتان مي شود. آمبولانس ها به نفع پزشکانی خاص و يا به نفع کلينک هاي خاص بیماران را ميدزدند.
وقتي گوشهاي مديران مالي کشور ناشنوا مي شود دمل هاي چرکي سر باز مي کند و بوي تعفن آن مشام خلاِق را مي آزارد. پرستاران تا امروز بسيار حوصله کرده اند ولي معلوم نيست اين آتش زير خاکستر کي و چگونه فوران نمايد. اميدوارم تا دير نشده فکری براي معضل حقوق اندک سفيد پوشان صورت گيرد.بسياری از اين عزيزان تن به روش های ناسالم نداده اند اما فقر اسب سرکشي است که به هر کس سواری نمي دهد!!
داستان آن نگهبان بيمارستاني که سايه مي فروخت را براي بعضي گفته ام ولي بد نيست به عنوان پند ياد آور شوم. نگهبان زرنگي که ميديد دانشمندان بيمارستانش به هر طريق ممکن از بيماران بي نوا پول ميگيرند به فکر چاره افتاد تا از اين زر کيسه ای هم براي خويش دوزد. پس هر روز صبح اول وقت در بيمارستان پرسه ميزد تا پزشکاني که با آخرين مدل ماشين وارد بيمارستان ميشوند و احياناً رنگ اتومبيلشان تاب آفتاب تابستان را ندارد از نعمت سايه اندک محيط بيمارستان بي بهره نگردند! پس با دريافت يک پانصدی ناقابل سايه ها را به اقايان و خانمها مي فروخت و از ورود آن دسته از پزشکان و کارکناني که اهل پرداخت اين مبالغ نبودند با قاطعیت جلوگيری ميکرد. من در اين انديشه بودم که اين نگهبان بي نوا چطور به اين روش درآمد روي آورده است؟!!

۱۳۸۳ دی ۲۱, دوشنبه

انسان نخستين ، پرستاران و معضل حقوق

شايد چهار سال باشد جمعيت خادمی که خود نیز در معرض مخاطرات زيادی هستند مدام اعلام می کنند که حقوقشان هم شان کار و حرفه آنها نیست اما اقدام موثری صورت نمی گیرد . اينکه توجهی به خواسته ی بر حق اين شغل شریف نشود عواقب سياسی و اجتماعي کلانی دارد که از همه آنها گذشته و فقط به چند مورد کوتاه اشاره مي کنم.
1- يکی از معضلات اساسي که بخش بهداشت و درمان کشور با آن مواجه است ، پديده ناميمون " زير ميزی " است. زير ميزی يعنی بر قراري رابطه پولي بيمار و پزشک سوای چرخه قانوني و متداول تعريف شده آن.در حال حاضر تعدادی از پزشکان متخصص مبالغ قابل توجهي از بيماران خود دريافت مي کنند اين در حالي است که نه مالياتي مي پردازند و نه جايي درج مي گردد. در تهران کلانترين دريافتها و در شهر های دیگر به فراخور برخورد اجتماع ، مواجب غير قانوني دريافت مي شود. بعضي از پزشکان متشرع هم که به قول معروف سرشان در کتاب و قرآن است برای پاک کردن اين رزق ، جامه تشرع به آن پوشانده و از علماي اعلام قم مجوز شرعي در يافت داشته اند. در ريشه يابي اين بدعت نا صواب در پيکره پزشکی مملکت محمدی ، به زماني ميرسيم که پزشکان احساس کردند دريافت حقوقشان در مقابل وقتي که مي گذارند و اعمالي که انجام مي دهند و خطری که به جان مي خرند ناچِيز است.پس اول اعتراض کردند و تومار نگاشتند و سخن ها گفتند و مقالات نوشتند اما آنچه به جايي نرسيد فرياد بود.از طرفی به دليل اشکالات فرهنگي جامعه ايرانی ، ملت به پزشک به عنوان يک فرد متمول مي نگریستند و بي نوا پزشک هيچ جا روی چانه زنی و.. نداشت و چه بسا اوقاتی هم مجبور بود انعام شاگرد فروشندگان محترم را هم بدهد. اين نارسايي تا آنجا پيش رفت که دريافتی یک پزشک متخصص ( مثلا متخصص اطفال ) از يک کارمند با رسته خدمه کمتر شد. موسم عيد هم که مي رسيد اين آقاي دکتر بود که به يک رسم ديرين مي بايست به آقا يا خانم خدمه عيدی مي داد. بله عزيزان من اين شد که " پزشک زير ميز گير نخستين " به فکر گرفتن زير ميزی افتاد و بلايي بر پیکره بهداشت و درمان مملکت نازل شد که آینده بوی تعفنش مشام خلايق را خواهد آزرد و معجزه اي جز تسونامی آنرا حل نخواهد کرد. ناگفته نماند که از این کشف فقط تخصص هايي بهره مند شدند که به نوعي با اعمال جراحی ارتباط داشتند. ( خدا قسمت هيچ يک از شما نکند ).
2- خوشبختانه تا مدتي قبل تر، که جامعه پرستاری هم فکر مي کرد گوش شنوايي وجود دارد، اعتراضات خود را به همان روش پزشک نخستين به پرده گوش مسئولين رسانید و چون دستهايش خالي ماند به فکر بکری فرو رفت که آن فکر بکر به مراتب از فکر بکر پزشک نخستین هولناکتر است که در شماره بعد به آن خواهم پرداخت.

۱۳۸۳ دی ۱۷, پنجشنبه

به اندازه مادر

این بار هم قلم سياسي فرهنگيم علي رغم اتفاقات ريز و درشتی که دور و برمان مي افتد کند و نارسا شده است.لذا براي انکه طبع لطيف دوستان را اندکي تحريک کرده و به خود هم اندرز دهم که همه چيز در دنيای سياست و ... تقسيم نشده است به ذکر خاطره اي که چند روز قبل برايم افتاد مي پردازم.
تقريباً دم دمای ظهر بود که رفتم مهد و علي پسرکم رو صدا زدم که برسونمش خونه ! از موضوعي که برام اتفاق افتاده بود هي همچين یه نموره تو لب بودم . علي تا اومد سوار ماشین شد ، سلامي کرد و تندي فهميد که بابايش حال جوري نداره ! پس ساکت نشست و هيچي نگفت. من تا احساس کردم علي غمگين شده برای آنکه روی اين کوچولوی معصوم اثربدی نذارم ازش پرسيدم:
بابائي رو دوست داری؟
گفت: آره
مثل آدماي عهد بوق ادامه دادم:
بابائي رو چقدر دوست داری؟
کمی ساکت شدو بعد اينجوری جواب داد:
به اندازه مامان
خندیدم و در حالي که انگار همه چيز و از یاد برده باشم بهش گفتم راست میگی؟
گفت: آره
گفتم اگه منو به اندازه مامان بخوای که کلاهم رو ميندازم هوا! چون من ميدونم تو چقده مامان رو مي خوای!
این رو که گفتم در خونه بودیم. در نیمه باز بود و مامان منتظر علي بود.
خدا ما پدرارو ارشاد کناد!
آمين

۱۳۸۳ دی ۱۲, شنبه

شاهکار وبلاگ نويسان ايراني يا پروژه ي Persian Golf

در هفته های گذشته مسئولین نظام ، در مصاحبه های مطبوعاتی و تلويزيونی و غيره خود همواره بر اين موضوع تکيه کردند که نشنال جئوگرافی بابت عملکرد خود مبني بر تغيير خليج فارس به خليج عربي عذرخواهي کرده است واين عذرخواهي کافي نيست و ...:
1- از مسئولين نظام مقدس جمهوری اسلامي تشکر مي کنيم اما بهتر نبود به رسم جوانمردي هم که شده بود حداقل از کساني که پشت حريف تحريف کننده را بر زمين زدند نامي برده مي شد.
2- به خدا از مسئولين نظام تشکر مي کنيم اما واقعا فکر مي کنند ديپلماسي آنها، نشنال جئوگرافي را به خوردم نخوردم انداخت؟ ( ای ول بابا )
3- به جون هر کي شما قبول نداريد قسم از مسئولين نظام اسلامي ممنونيم اما آيا تريبون اخبار فقط مربوط به تواب سازي وبلاگ نويسان است ؟ نمي شه يه جايي هم که تصادفا به نفع شما هم شده از آنها نام مي برديد؟
4- البته شما خيلي زحمت کشيديد خصوصا پس از عقب نشيني نشنال جئوگرافي !اما به حضرت عباس قسم اگر حمل بر تشويش اذهان عمومي نفرماييد زحمت اصلي را بخش عظيمي از وبلاگ نويسان ايراني سراسر جهان کشيدند نه ....
5- شاهکارهای قبلي وبلاگنويسان که هيچ اما اگر اين رضا زاده عزيز از طريق اينترنت رای آورد و اول شد با شاهکار پروژه عظيم خليج فارس جمع کنيد و آنگاه نتيجه گيری کنيد که اگر مطبوعات محدود شده اند و فضا را برای ابراز عقيده آزاد کمي تنگ کرده ايد اما راه سوم به شدت در حال توسعه است.
6- وبلاگ نويسان گرامي ! اگر احيانا فضا باريک تر شد به خاطر اين نوشته پيش پا افتاده نيست بلکه قبول کنيد حساب و رياضيات مسئولين همچين بدک هم نيست!!
7- به کاندیداهای رياست جمهوري آينده هم توصيه مي شود به جاي ديدارهاي مکرر با اين و آن به تکنولوژي نوين ارتباطات توجه فرمايند. اصلا شايد وبلاگيون مبارز هم کانديدايشان را معرفي کردند! نگوييد نگفتيم !
به قول رضا مارمولک معَین ( همان مويد ) باشيد.