۱۳۸۳ آذر ۱۰, سه‌شنبه

چه زود مجلس هفتم ، ششم شد!

اندر ايرادات مجلس ششم هميشه دو اشکال پر رنگ تر نموده اند :

1- کوتاه آمدن بر سر قانون مطبوعات و گوش سپردن به اندرز کتیي مقام رهبری
2- کوتاه آمدن بر سر حذف عليرضا رجايي و ورود آقايان حداد عادل و محتشمي به مجلس.

اين دو ايراد گويا محک بزرگي بوده است که آيا مجلسيان اصلاح طلب بر سر شعارهايشان خواهند ايستاد يا نه؟! و اگر مي ايستند تا کجا اين ايستادگي دوام خواهد آورد. هر چند مجلس ششم منشا تحولات خوبي نسبت به دوران من قبل خود بود اما چون اين عقب نشيني درست در ابتداي کار مجلس رخ داد تحليل گران را به تامل جدی در دودمان مجلس ششم واداشت و نهايتا علي رغم تلاش هاي گسترده مجلس اصلاحات ، کم توفيقي ها قابل پيش بيني بود.
اکنون در ابتداي سال اول مجلس هفتم هستيم و به نظر مي رسد تاريخ کمي تا قسمتي در حال تکرار است. امشب با نهايي شدن موضوع هسته ای کشورمان توسط آژانس انرژی هسته ای و دول اروپايي بي محابا ياد فوريت قاطع المصوبه عدم تعليق غني سازی مجلس کنوني افتادم. هنوز تجمع های پيا پی در حمايت از اين اقدام شجاعانه اکثريت مجلس ادامه دارد حاليکه مصوبات جهاني و دولتي و پشت پرده اي و مذاکره ای حاکي از اتفاقات ديگری است! راستي چه زود مجلس هفتم ، ششم شد. خدا مي داند فرداها ، توجيه اين عقب نشينی آشکار چه هزينه هايي برما تحميل نمايد.

۱۳۸۳ آذر ۸, یکشنبه

از وبلاگ کورش علياني ، شايد به مناسبت هفته بسيج
من به محمد ابراهيم همت می‌گويم بسيجی. كه تمام زندگيش را، روز به روز و نه يك‌باره گذاشت پای اين
كه زباله‌ای مثل صدام حسين نتواند بيايد در سعدآباد بنشيند نم‌نم عرق بخورد و ام كلثوم گوش كند و رقص عربی دخترهای ايرانی را تماشا كند.

من به محمد بروجردی می‌گويم بسيجی. كه درست آن وقت كه در كردستان هر كس اول اسلحه می‌كشيد و با تمام كينه می‌زد و بعد نگاه می‌كرد ببيند كه را زده است، آن قدر ايستاد و به مردم خدمت كرد كه شد مسيح كردستان.

من به امير رفيعی می‌گويم بسيجی. كه وقتی همه از خرمشهر رفتند گفت من می‌مانم و تا گلوله داشته باشم زمين‌گيرشان می‌كنم. با دو پايی كه از شدت زخم گلوله و تركش مثل دو زائده ازش آويزان مانده بودند ماند و تا گلوله داشت نگذاشت عراقی‌ها جلو بيايند.

من به رضا دشتی می‌گويم بسيجی. كه وقتی از شناسايی خرمشهر در اشغال برمی‌گشت دوستانش به اشتباه زدندش و آن يك ساعتی را كه زنده بود يك آخ نگفت مبادا رفقاش ازش خجالت بكشند.

من به حسن باقری می‌گويم بسيجی كه با آن صورت بچه‌وارش كه هنوز موهايش پانصدتا نشده بود، بارها اشك ژنرال ماهرعبدالرشيد را درآورد و استراتژی «زيرپيراهن سفيد بر سر دست» را به تمام لشكرهای عراقی و حتا نيروهای ويژه‌ی عراق آموخت.

من به برادران باكری می‌گويم بسيجی. كه با اين كه می‌دانستند حتا جنازه‌شان هم برنخواهد گشت رفتند و جايی كه هيچ كس جراتش را نداشت جنگيدند تا مجنون به دست ديوانه‌های بعثی نيفتد.

من به بيژن گرد می‌گويم بسيجی. كه وقتی يانكی‌های قلدر مثل قداره‌بندها با منطق «ما ناو داريم پس هستيم» ريختند توی خليجی كه ما حالا بوق فارس بودنش را می‌زنيم، با چهار تا قايق زه‌واردررفته و چهار قبضه آرپی‌جی و دو مثقال ايمان چون‌آن به ستوه آوردشان كه هر اسير ايرانی‌ای را می‌گرفتند، می‌بردندش توی حمام، لختش می‌كردند و تا جان داشت و جان داشتند با پوتين و قنداق تفنگ و حتا قيچی می‌زدندش كه فقط به اين سوال جواب بدهد «بيژن گرد كجا است؟»

اين‌ها برای من الگوهای بسيجی اند. که اگر بگردی حتا يک عکسشان را هم روی شبکه پيدا نمی‌کنی. اما اين روزها دش‌منان بسيج و دوستان بعد از جنگ بسيج يك الگوی ديگر از بسيج نشانمان می‌دهند. مرد جوان كوتاه قد چاق. كه گردن ندارد و ميان كتف و پس كله‌اش لايه لايه گوشت روی هم ورم كرده. آی‌كيو حدود بيست. دست چپش را روی دو چشمش می‌گذارد و داد می‌زند «سحزخيز مدينه كی می‌آيی؟» و بعد با كف دست می‌كوبد به پيشانيش و می‌گويد «هَع. هَعهَعهَع.» يعنی «من دارم گريه می‌كنم» اما دريغ از يك قطره اشك. روی ديوارها با خط زشت و غلط املايی شعارهای به قول خودش ارزشی می‌نويسد. عاشق اسلحه و دست‌بند و چوب و بی‌سيم و گاز اشك‌آور نيست، بل‌كه می‌پرستدشان. همه‌ی مردم را دش‌من می‌بيند. در عين حال به همه می‌گويد «حاضی» منظورش هم «حاجی» است. هفته‌ی بسيج كه می‌رسد می‌دهد يك پارچه‌ی بزرگ بنويسند «هفته بسيج بر دلاورمردان بسيجی مباركباد.» و می‌زند بالای پای‌گاه بسيج محله‌شان و تا سه ماه بعد هم برش نمی‌دارد. اگر در مورد مسائل ارزشی غيرتی شود ديگر شمر هم جلودارش نيست و تا دست كم يك شكم سير فحش ناموس ندهد آرام نمی‌شود. من به اين موجود نمی‌گويم بسيجی. حتا اگر در تيراژ يك ميليارد و نيم تكثيرش كنند و در همه‌ی پای‌گاه‌های بسيج بچپانندش. من دست بالا به اين می‌گويم دزد و معتقد ام بايد بزنند پس كله‌اش و هر چه را دزديده ازش پس بگيرند. يكيش هم هم‌اين نام بسيجی است.

همت و هر كه مانند همت و دوستانش است، چه رفته باشد و چه مانده باشد، نيازی به تبريك من ندارد. زندگی اين‌ها برای من سراسر بركت است. خنده‌دار است بگويم مباركشان باشد. اين موجود دوم هم هيچ نسبتی با بسيج و بسيجی ندارد كه من بخواهم به او تبريك بگويم. اما به مردم شايد بتوان تبريك گفت. های مردم! با احتياط و با در نظر گرفتن اين‌ها كه گفتم عرض می‌كنم؛ هفته‌ی بسيج مباركتان باشد.

۱۳۸۳ آذر ۴, چهارشنبه


com Posted by Hello

شرم الشيخ ، شرم الپاول ، شرم الخرازی

اصولا اينکه بالاخره پس از 26 سال يک مقام رسمي آمريکا بي شرمانه ( بخوانيد بدون خجالت ) با همتاي ايراني خود چت ( گپ ) زنده ميکند چيز مهمي نيست. ولي سکه اين ارتباط ، ولو بي شرمانه، به نام دولت اصلاحات زده شد. گويا مي توان حدس زد آقاي خاتمي به خرازي گفته باشد : « کمال جان خودت بهتر مي دوني تو اين دولت چيزی که به ما نچسبونده باشند نيست ، حالا که دولتمون مستعجل است بيا بي خيال اخم و تخم بزرگان . اگه فرصتي دست داد مثل من تو سازمان ملل بچه بازي در نياريا ! اگه دستي دراز شد به پاس دينمان هم که شده بي پاسخ رها نکن !! » هميشه برايم اين سوال مطرح بوده که در چنين مواقعي ( دست دادن دو طرف قهر ) چه بر کف دست عرق کرده طرفين مي افتد ؟ و پس از آنکه طرفين دست دادنشان خاتمه يافت حس غريب ملامسه اخيرشان تا کي و چگونه خواهد بود؟! منم گير دادم ها ...................................... در هر حال مهم نيست.

۱۳۸۳ آبان ۳۰, شنبه

الکامپ 2004


elecomp Posted by Hello

نمايشگاه الکامپ امسال جالب بود . برای من اين صحنه که از آن يک عکس هم گرفتم جالبتر بود چرا که نشان ميداد ما مردم ايران چطور از خدمات مجاني بهره مي جوييم ! در اين مکان اينترنت مجاني بود! جايتان خالي !
تويي که از همه دوست داشتنی تری

سلام
اعتراف مي کنم که گاهي زيباييهای معمول و گذرا مرا از سر گذاردن بر دامان پر مهرت غافل ميکند .
اعتراف مي کنم که شيريني بعضي نباتات بي خاصيت ، مرا از چشيدن نبات محبتت دور مي سازد .
آه که چه مهجور و لايعقل مي شوم من تا به خود متکي مي شوم.
بوي غريب همه را با بوي معطر و دلنواز تو معاوضه آرماني شعف آور و انرژی ساز.!
مي خواهم بگويم دوستت دارم اما از آنجايي که مي ترسم اين کلام را خالص و بي ريا نگويم وجودم به تلاطم مي افتد.
کاش موسي نبود و من شبان ساده دل بودم !
آنوقت هر چه دلم مي خواست و در حد درک من بود به تويي که از همه دوست داشتني تری ميگفتم.

۱۳۸۳ آبان ۲۷, چهارشنبه

اصلاحات مشکل نيست فقط بايد از خودمان آغازش کنيم

1- لطفا اول مقاله آقای ابطحی را سريع مرور کنيد.


چندي پيش روزنامه راستگراي يالثارات به من لقب بامشاد کابينه را داده بود. دستگاه قضايي هم مرتب به اين روزنامه و آن روزنامه گير مي داد که به دليل اهانت به مسئولان کشور چنين و چنان شوند. آن موقع من هنوز معاون رئيس جمهور بودم، اول فکر کردم که بنويسيم از ايدز که بهتره ولي منصرف شدم و نامه اي به مقامات قضايي نوشتم که اگر اين تعبير اهانت نيست پس چه اهانت است؟ چند روز بعد خوشبختانه نامه اي آمد که سيستم قضايي دنبال ماجراست و به عنوان مدعي دعوت کرده بود. که البته کار در حال پي گيري است. کپي نامه را هم براي وزارت ارشاد داده بودم. معاون مطبوعات وزارت ارشاد تماس گرفت که نامه را در هيأت نظارت بر مطبوعات خوانده اند و همگي به اتفاق آن را مصداق توهين دانسته اند. سردبير احضار شده و گفته که اين مشي روزنامه ماست. بعد از آن شکايت از سوي هيأت نظارت هم به دادگاه رفته است. همين جا از هيأت نظارت تشکر مي کنم. خبر شکايت هم در خبرگزاري ايسنا آمده بود. تا اينجا روال کار عادي بود. اما بعد از اين ماجرا چند شب پيش يکي به من زنگ زد که تلويزيون مفصل شما را در اخبار نشان داده است. تعجب کردم. وقتي معاون رئيس جمهور بودم از من خبري نبود. آن عزيز ادامه داد که زير عکس شما نوشته: بامشاد دردسر ساز شد. باورم نمي شد. تلويزيون؟ در اخبار؟ حالا که ما کاره اي هم نيستيم دست از سر ما بر نمي دارند ولي معلوم شد واقعيت دارد. فقط عيب من چاقي است؟ خدا کند. البته چندي پيش که عليه کيهان که به من تهمت زده بود و گفته بود من 3 ميليارد تراکم خريده ام هم شکايت کردم. دادگاه کيهان را مجرم شناخت. از آنها هم تشکر مي کنم. من خيلي به دفاع از خودم عادت ندارم ولي اين را نوشتم که بگويم امروز به دلائل سياسي شايد اهانت و تهمت به رئيس جمهور و اطرافيانش مجاز است ولي وقتي اين راه باز شد اين شتر مي تواند در خانه همه بخوابد.
******
ديشب مراسم افطاري آقاي خاتمي به اعضاي کابينه اش بود که هر سال آنها را با خانواده هاشان يک شب دعوت مي کند. مقامات سابق کابينه را هم دعوت کرده بودند. آقاي کابينه هم ماجراي بامشاد را شنيده بود. بعد از آنکه افطاري تمام شد به ايشان گفتم حالا که ما بامشاد شديم، اجازه مي دهيد اينجا يک دهن بي وفا را بخوانيم! خنده اي بر لبان خسته آقاي خاتمي ديدم. خوشحال شدم.
******
حالا در اين وسط به هنرمند عزيز آقاي رضا شفيعي جم که نقش بامشاد را بازي مي کردند خداي نکرده جسارتي نکرده باشم. ايشان از خوبان هنرمندان کشور هستند. من که هميشه از نقشهاي ايشان خوشم مي آمد و مي آيد
.
2- بالاخره دوستان راستگرای ما قائل به خدا و آخرتند و بيش از ما از عاقبت و عقوبت سخره کردن یک انسان واقفند.اما برخورد آقای ابطحي که اتفاقا خود نيز روحاني است جالب تر است. معلوم است دين ايشان با دين خونخواهان امام حسين( يالثارات) متفاوت است
3- اگر قرار است اصلاحات در ايران پا نگيرد بدانيد و آگاه باشيد که مسبب اصلي آن خود اصلاح طلبان خواهند بود . آقاي ابطحي که به اين زيبايي پاسخ مدعيان مسلمان را داده است معين ميکند که خود در درجه اول خويشتن را اصلاح کرده است. به نظر من ابطحي با اين برخورد متين مدافع واقعي اصلاحات است و خونخواهان امام حسين ( يالثارات ) بيشترين ضربه را بر پيکره دينشان زده اند.
4- اما خدا رحمت کند کيومرث صابری ( گل آقا ) را ! هيچگاه حاضر نشد در طنز محطاط خويش آسيبي به روحانيت وارد آورد... الان نيست تا ببيند مدافعاني که نمي توان در پيشگاهشان نام روحانيت را بي وضو آورد چگونه خود براي چندمين بار روحانيت را مسخره و با القاب فکاهي خطاب ميکنند. شايد جکهای منکثری که بين عوام براي اکثر روحانيون جاری و ساری است باعث شده يالثاراتي ها هم ميدان را مناسب خواباندن اين شتردرب خيمه و خرگاه مطبوعه خويش بدانند !!!
5- اين نيز بگذرد اخوي !!!
6- مرحوم ابوي هميشه اندرزم ميداد که مواظب باشم که در کشاکش دهر زمستان مي رود وروسياهیش ماندگار پيشاني حضرت زغال.

۱۳۸۳ آبان ۲۵, دوشنبه

معضلات رييس جمهور ( بخش اخر)

برنامه‌ها و تصميماتي كه 25 سال گذشته در حوزه امور اجتماعي از طرف قوه مجريه به مرحله اجرا درآمده است تا چه اندازه از جامع نگري لازم و كافي برخوردار بوده و توانسته باري از مشكلات اجتماعي كشور كم كند؟ و آيا اساسا برنامه هاي اجرا شده و تصميمات اتخاذ شده در حوزه اجتماعي از تاثير كارآيي لازم برخوردار بوده يا خير؟

اگر حوزه‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي را كنار بگذاريم و صرفا تصميمات 25 سال گذشته در حوزه اجتماعي را بررسي كنيم در خواهيم يافت كه قوه مجريه متولي سامان بخشي به موارد زير بوده است:
1) بيكاري
2) اعتياد
3) سوادآموزي
4) رفاه اجتماعي اعم از بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و مسكن و .....
5) همراهي اقشار مردمي براي حل معضلات اجتماع (رشد NGO ها و شوراها)
6) اعتماد سازي بين مردم و دولت
7) عدالت اجتماعي
8) حقوق شهروندي (از جمله زنان و كودكان)
9) ...................

براساس يك تحقيق كه در سال 71 صورت گرفته است. پايگاه مردمي و مشروعيت نظام در سال 65 بسيار زياد بوده است و در سال 1371 گرچه كاهش يافته است اما هنوز به اندازه كافي وجود داشته است و البته بسيار بيشتر از زمان قبل از انقلاب بوده است. مثلا اعتماد به مسئولين در سال 1356 ، 5/18% و در سال 1365 ، 1/81% و در سال 1371، 37% بوده است يعني يك سير صعودي نزولي. در همين تحقيق پارامتر آشنايي مسئولين با درد مردم در سال 56 8/9% در سال 1365 ، 3/77% و در سال 1371، 8/41% بوده است. باز هم يك سير نزولي. [1]
اكنون اگر شرايط يك نظرسنجي منسجم و آزاد فراهم شود بهتر ميتوان به سئوال پاسخ داد كه اگر دولت آينده از نيازهاي اجتماعي چشم پوشي نمايد چه فرجامي در انتظار نظام است.

آنچه تاكنون درچهار دوره انتخابات رياست جمهوري گذشته شاهد آن بوديم تاكيد و پافشاري بر توسعه اقتصادي وسپس توسعه سياسي بوده آيا در حال حاضر وقت آن نرسيده است كه دولت در برنامه هاي توسعه اي خود ابعاد اجتماعي پيش تر از گذشته مدنظر قرار دهد در اين صورت كانديداي رياست جمهوري بايد به نوعي برتري در توسعه اجتماعي قايل باشد و يا اينكه به صورت متعادل و متوازن ضمن توجه به ديگر ابعاد توسعه نسبت به موضوع توسعه اجتماعي نيز حساس باشد.

بنده معتقدم در طول 4 دوره رياست جمهوري گذشته اگر چه هر يك از آنها نسبت به يكي از حوزه‌هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي توجه بيشتري نشان داده‌اند اما هيچيك نتوانسته‌اند حتي همان حوزه مورد نظرشان را سامان بخشند چه رسد به پرداختن به حوزه اجتماعي. اين عدم توفيق در اهداف هم دلايل عديده‌اي دارد كه فعلا از ذكر آنها به دليل اختصار مي‌گذريم. يك نكته مهم در اين چهار دوره مشترك است كه هم مثبت است و هم منفي. نكته مشترك با مفهوم منفي در طول هر چهار دوره رياست جمهوري ايران ناكامي در رسيدن به شعارهاي منتخب رياست جمهوري بوده است و نكته مشترك با نگرش مثبت آنست كه بستر مناسبي را براي كساني فراهم ساخت كه فرهنگ اجتماع ايراني را بهتر بشناسند و دنبال تدوين متدولوژي جامعه ايراني بگردند. اين نكات مثبت و منفي , خاص ايران هم نيست. در اكثر نقاط دنيا چنين تجربياتي بوده و هست. شعارهاي انتخاباتي چيز ديگري مي‌گويند و عملكرد راه ديگري مي‌پيمايد. به رئيس جمهور آمريكابه عنوان يك كشور توسعه يافته نگاه كنيد. تاملي كوتاه در نظرسنجيهاي اين روزهاي ايالات متحده هم جلو بودن جامعه از حاكمان را نشان مي‌دهد. جوامعي در اهداف خود توفيق حاصل كرده‌اند كه اجتماع و حاكمان همپاي هم رشد و توسعه يابند. با اين نگرش، يعني همپايه‌گي دولت و مردم، روشن است كه تقدم و تاخر حوزه‌هاي مختلف توسعه صرفا بستر هر يك از شاخه‌هاي توسعه را فقط ملموس‌تر ميكند. ملموس شدن هر يك از جنبه‌هاي فرهنگي، اقتصادي ـ اجتماعي و سياسي دليل بر بالندگي و توسعه يافتگي آن جبهه نخواهد بود. به نظر من هر يك از رياست جمهوريهاي چهار دوره گذشته موفق شدند يكي از حوزه‌هاي چهار گانه گذشته را زير ذره‌بين بگذارند و اين به خودي خود منفي نيست بلكه راه همواري است براي رئيس جمهور آينده به اين شرط كه اهل تحقيق و روزآمد باشد.
[1] - فرامرز رفيع پور ـ توسعه و تضاد صفحات 447 تا 463

۱۳۸۳ آبان ۲۳, شنبه

معضلات رييس جمهور آينده 2

2ـ مهمترين مسايلي كه در حوزه اجتماعي كانديدهاي رياست جمهوري بايد به آن توجه كنند و رسيدگي به آن را در محور برنامه هاي خود قرار دهند كدامند؟
در روانشناسي اجتماعي مثلي داريم كه بدترين سوال كنندگان كساني هستند كه پاسخ آن را دانسته و خود را به جهالت زنند،‌ انگار كه نمي‌دانند. آنچه جامعه را به صورت واكنشي (Reactional) در مقابل تصميمات قانونگذاران و دولتمردان قرار مي‌دهد آنست كه مسئولين خود را در مقابل خواست عمومي به جهالت بزنند. قطعا بايد قبول كنيم كه اكثريت مسئولين امروزي ما ميدانند كه مردم چه مي‌خواهند اما در مناظرات و مباحثات خويش به گونه‌اي از نيازهاي اجتماعي سخن به ميان مي‌آورند كه انگار در جامعه ايراني زندگي نمي‌كنند. شما خود قضاوت كنيد اگر قرار باشد همين امروز يكي از مسئولين مختار شود كه در يكي از دو موضوع مبارزه با فساد اجتماعي يا مبارزه با بيكاري سخن بگويد تمام هنرش را در موضوع اول صرف ميكند در حالي كه بيكاري اولويت اول است.
ما در اينجا كاري به استثنائات نداريم. با علوم روز ثابت شده است كه اگر فردي شغل مرتبط با تخصص خود داشته باشد كه ضمن كسب درآمد متناسب خلاقيتهاي خود را بروز دهد اگر اجتماع كاملا باز هم باشد كمتر به سوي مفاسد اجتماعي خواهد رفت به عبارتي هر فرد تمايل خواهد داشت حداكثر انرژي خود را در ارائه نسخه جديدتر (Version) فعاليت خود خرج نمايد نه حركتهاي بيهوده‌اي كه او را در رسيدن به نقطه معمول هم باز دارد.
3ـ در صورت غفلت رياست جمهوري نسبت به مباحث و مشكلات اجتماعي كشور در حوزه اجتماعي با چه چالشهايي روبرو خواهيم بود؟
ترجمه و تفسير غفلت دقيقا مطلبي است كه در سوال قبل به آن پرداختيم يعني علم به موضوعي داشتن و بكار بستن آن در عمل. دانستن و خود را به ناداني زدن مصداق غفلت است. غفلت در امور اجتماعي چه تعمدي باشد و چه مصلحت جويانه، آتش زير خاكستر است. الان حدود 26 سال از انقلاب 57 مي‌گذرد. با استقرار نظام جمهوري اسلامي از سال 57 تا چند سالي خصوصا در دوران جنگ يك نظام ارزشي جديد به صورت كاملا تدريجي در جامعه شكل گرفت كه درك اين تغيير ژرف را فقط كساني بهتر استفهام ميكردند كه خارج از جامعه ايراني بودند. مردم ما وقتي فهميدند كه در طول سالهاي 57 تا 67 تغييرات ارزشي كلان كرده‌اند كه وارد دوران رياست جمهوري آقاي رفسنجاني شدند. به يكباره نظام ارزشي 10 ساله اول دچار تحول شده اگر ريش و اوركت و چادر و عطر و انگشتر عقيق و اماكن مفروش به جاي مبلمان و فقر و جزو طبقات پايين اجتماع بودن در دهه اول‌ ارزشي مصوب ميشد اما در اين دوران اندك اندك جاي خود را به انكارت ريش و لباس فاخر و مبلمان و ... داد. نقل است كه اوايل انقلاب ثروتمندان جرات نمي‌كردند با ماشينهاي گرانقيمت خود در جامعه ظاهر شوند اما اين نظام ارزشي در دهه دوم دچار يك افت فزاينده گرديد. ظواهر اجتماعي كه سهل است، حتي عكسها و تصاوير هم متحول شدند، تبليغات دگرگون شد و .... در يك كلام خواست اجتماعي تغيير كرد و چون عده‌اي مجبور بودند در مقابل خواست اجتماعي واكنش منفي سازنده نشان دهند، اجتماع را وارد يك چالش تخريب‌گر كردند. دولت آقاي هاشمي از يك سو فضا را با نگرشهاي اقتصادي تعديل براي يك فرهنگ باز آماده مي‌كرد و از سوي ديگر مي‌بايست پاسخگوي دوستان و منتقدان خود مي‌بود كه قائل بودند ارزشها را در حال نابودي و به سوي يك جامعه غربزده در حركت. با اصطلاح مي‌بايست جلو مظاهر به اصطلاح غربزده را مي‌گرفت و اين باعث شد تا به جاي پرداختن به معضلات اجتماعي يك نوع تضاد جدي درگيرد و همين امر باعث شد تا روز به روز بين قشرهاي منسجم اول انقلاب فاصله بيافتد. به قول يكي از مسئولين نظام قطار انقلاب شروع به پياده كردن گروه گروه از سواران خود كرد. اول از كساني شروع شد كه حرفهاي نو مي‌زدند بعد آنها كه ظاهرشان به غربيها مي‌خورد، سپس گروه سوم و بالاخره آنقدر جلو آمدند كه نوبت ياران نزديك هم فرا رسيد. صدا و سيما حتي اقدام به حذف ناشيانه تصاوير نزديكترين انقلابيون زد و تا آنجا پيش رفت كه دستهاي حذف بر قباي خودآقاي هاشمي هم كشيده شد و توجه زياددولت به اقليت و عدم پرداختن به خواست اكثريت اجتماع باعث شد كه مردم به صورت واكنشي آماده يك واكنش گسترده شوند. هرچه در صف انقلابيون برسر نوع نگرش حاكمان به مقررات سياسي ـ فرهنگي و اجتماعي افتراق به وجود مي آمد يك گروه جديد حذف مي‌شدند و برعكس صف مخالفان اين نوع نگرش انقباضي شلوغ‌تر مي‌شد. از همين جا پاسخ سوال را كامل مي‌كنيم كه دولت آينده اگر بخواهد به نگرش سالهاي دهه 70 باز گردد در اصل باعث خواهد شد يك انسجام شبه پنجاه و هفتي در صف مخالفان حكومت ايجاد شود. از يك سو رغبت به حل مشكلات اقتصادي ـ فرهنگي و اجتماعي به حداقل خواهد رسيد پس معضلات بيكاري و فقر وفساد افزايش خواهد يافت و از سوي ديگر يك عكس العمل درونگرا در اقشار مختلف حاصل خواهد شد. جمع جبري اين دو برآيند چيزي نخواهد بود جز قطع اميد از مردم، تكيه بر زور و پيوستن به يك قدرت خارجي.

۱۳۸۳ آبان ۱۸, دوشنبه

معضلات رييس جمهور آينده (1)

1- كانديداي رياست جمهوري در حوزه اجتماعي چه اولويتهايي را بايد در برنامه هاي خود مد نظر قرار دهد تا شاهد رفع مشكلات وپيچيدگيهايي كه بعضا سالها در زمينه مسايل اجتماعي با آن مواجه بوده ايم، نباشيم؟

در پاسخ ابتدا اجازه دهيد سوال را اندكي گسترش دهيم. بي شك جامعه ما سالهاست كه با معضلات اجتماعي روبروست كه هر روز بر عمق آن افزوده شده است. در بعضي موارد دچار پستي و در برخي ديگر كه بسيار اندك هستند پيشرفت حاصل كرده‌ايم. براي مثال انسجام اجتماعي Solidarity يكي از شاخصهاي يك جامعه پوياست. انسجام اجتماعي يعني براي حل معضلات يك جامعه مردم آن اجتماع ضمن حفظ اختلافات متوازن خويش، با هم به راحتي كنار آمده و مبادرت به گشايش مشكلات نمايند. انسجام اجتماعي برخلاف راي و نظر بعضي گروهها به معناي يك شعاري و يك مرامي جامعه نيست كه چنين اجتماعي در هيچيك از ادوار تاريخ تاكنون نبوده و به دلايل عقلي پديدار هم نخواهد شد.
در ابتداي انقلاب و در اوج به ثمر نشستن تلاشهاي انقلابيون چندين عامل مهم باعث انسجام اجتماعي يا اصطلاحا Solidarity آنروز گرديده عوامل نظير:
1) هدف مشترك ضد استبدادي در اكثريت مردم كه به نحو بارز در روحيه ضد شاهنشاهي نمايان مي‌شد.(دشمن مشترك)
2) مقبوليت بالاي رهبري جنبش
3) همراهي اقشار مختلف به صورت حداكثري و نه حداقلي به گونه‌اي كه در اكثر قشرهاي اجتماعي حمايت از انقلابيون كاملا هويدا و برجسته بود.
4) تنگ شدن حلقه آزاديهاي سياسي و فرهنگي در حالي كه در بخشي از آزاديهاي ديگر هيچ حد و حصري وجود نداشت (بروز تضاد)
5) مشاركت داوطلبانه لايه‌هاي مختلف اجتماع عليرغم تبليغات گسترده رسانه‌اي مبني بر عدم مشاركت مردمي
6) اميد به يك ايدئولوژي پر از انرژي و ارزشي عليرغم آنكه هنوز امتحان خود را نداده بود.
7) امنيتي و پليسي شدن فضاي كلي جامعه آنروز ايران

همه دلايل فوق به انحاء مختلف توانست گروههاي مختلف اجتماع ايراني را كنار هم جمع كرده و با يك انسجام خلل ناپذير در سرنگوني رژيم شاهنشاهي هم قسم كرده و تا جايگزين كردن نظام جمهوري اسلامي كنار هم قرار دهد. نگاهي گذرا به تصاوير و مستندات تاريخي بحبوحه انقلاب نشانگر آن است كه همه گروهها و لايه‌هايي كه بعدها اكثرا از همديگر مجزا ومتلاشي شدند آن روز در كنار هم و منسجم بودند ضمن آنكه حتي ظاهر خود را نيز بسته به طرز تفكرشان حفظ كرده بودند. زنان با حجاب در كنار خانمهاي كاملا بدون حجاب و مردان با ظاهر كاملا مد روز در كنار چهره‌هاي نمود حزب الهي آنروز. كافي است تصاوير راهپيمائي‌هاي اوايل انقلاب را در حالي كه دستهاي تيپهاي ظاهري اجتماعي در يكديگر گره شده بود را نگاه كنيد. با كمي تامل در اين واقعه تاريخي به اين مهم مي‌رسيم كه بزرگترين چالش اجتماعي امروز مسئولين مملكت و علي‌الخصوص رئيس قوه مجريه گيست اجتماعي است انگار دولت هر كار ميكند تا همه اقشار جامعه را براي حل اشكالات عمده امروز جامعه منسجم كند نمي‌تواند. هم نوايي لباس و ظاهر و مرام و دين و .... نيست كه انسجام اجتماعي را به ارمغان مي‌آورد بلكه هدف يكسان و حركت به سوي يك آينده مقبول اكثريت است كه انسجام مي آورد بنابر اين اگر و تنها اگر دولت آينده بتواند اهداف مشترك جامعه ايراني را براي آينده درك كند و آنها را در رسيدن به اين هدف ياري رساند خواهد توانست بر بخش عظيمي از معضلات اجتماع فائق آيد. بدترين آفت چنين رويكردي هم آنست كه به جاي تشخيص اهداف، دولت خود به تعيين اهداف با مصاديق مورد نظر خود كند آن وقت گست افزونتر خواهد شد.