ملت شاد، مردم ناشاد
نمی دانم به چه علت همزمان با پیروزی آقای خاتمی، در عرصه ورزش هم پیروزی های پی در پی حاصل شد که کام مردم را هر روز شادتر میکرد. آنقدر که شادی ملت انرژی زاست هیچ چیزی نمی تواند روح تلاش برای فردائی بهتر را در کالبد اجتماع بدمد. جامعه ایرانی پس از انقلاب 57 روزهای شاد و ناشاد بسیاری را دیده و لمس کرده است اما اگر بنا باشد ترازی از این غم و شادی ها به دست آید قطعا سوگها و المها فراوانتر و افزونتر خواهد بود.دوران شاد و پر نیرو همواره کوتاه و ناملایمات از دوره زمانی طولانی تری برخوردار بوده است ! سوال اینجاست که برای نیل به یک جامعه پویا و خلاق کدام یک از گزینه های غم و شادی پیشنیاز خواهد بود؟! اینکه انسان گاهی نیاز به خلوت و با خود بودن دارد قبول اما این روش انتخابی خود فرد است یا اجباری است؟!متاسفانه رویکرد حکومت به گونه ای است که نه شادی و نه غم هیچ یک به صورت کامل انتخابی نیست. نوعی دیکته و القاست . درست پس از شادی انتخابی مردم در خرداد 76 اولین کامیابی انتخابی پیروزی تیم ملی فوتبال در دو رهاورد آسیا و جهان بود. این شادی نیروزا وقتی به اوج خود رسید که تیم استرالیا ضمن توهین به ایرانیان متفبل شکست بیادماندنی گردید و هر ایرانی به خود می بالید که جوانانش توانسته اند غیورانه بر حریف قدر خود فائق آیند.اهتزاز پرچم سه رنگ، فوران احساسات مردم را به همراه داشت چندان که تا پاسی از شب خیابانهای نفاط مختلف ایران مملو از جوانانی بود که به طرق مختلف شادی معصومانه خویش را نشان میدادند. و درست از همین شب نگرانی ها آغاز شد ! و این نگرانی ها آنقدر زیاد شد که دو تیم مطرح قوتبال کشور مجبور شدند برای آنکه انگ لاابالیگری به قبایشان نچسبد در یکی از دیدارهایشان با سینه زنی و حسین حسین کردن وارد میدان ورزشگاه شوند . قکر کنم آنشب مسولین خوب خوابیدند غافل از آنکه آنشب راه جدیدی در لایه های اجتماعی آغاز گشت!!! و امشب پس از سالیانی چند، دوباره رایحه ایرانی بودن و شاد بودن از تبلور رشادت فرزندی اردبیلی در قلوب ملت ایران پدید آمد . رضازاده واقعا و به معنای کامل کلمه یک شرقی تمام نمای ایرانی است. در پیروزی او همه اقشار ایرانی مشعوف شدند. ترکها ، کردها ، لرها ، بلوچها ، فارسها ، مسلمانها ، مسیحیان ، یهودیان ، بهایها و.... کسی توجهی به قومیت و دیانت و... حسین زاده نکرد. همه شاد شدیم چون فرستاده دیارمان جانانه خویشتن نشان داد. شاید متدینین بیشتر از آرم یا ابوالفضل مسرور شدند اما این مانع شادی آندسته ای نشد که فخر خود را در ایرانی بودن می بینند و این همه هم موجب عدم بروز نشاط جوانانی نشد که او را الگوی جوان ایرانی میدانند . نخبگان و اندیشمندانی که همواره سر در کتابها و تحقیقات دارند هم نتوانستند شادی خود از این رخداد کتمان کنند. در یک کلام شادی حقیقی بار دیگر ایرانیان را فراگرفت و اگر اجازه میدادند این نیروی انرژیزا همواره باقی بماند راه بر بروز سایر استعدادها هم گشوده میشد. اما افسوس که پایداری این نشاط را فقط تا سحر شاید.
0 نظرات:
ارسال یک نظر