۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

تاسوعا و عاشورا هست اما زمان همچنان کوتاه است برای...! نه؟

جالب است، تاسوعا و عاشورای امسال درست مصادف شده است با اولين تاسوعا و عاَشورايی که از اولين سالهای کودکيم به ياد می آورم. دست های کوچکم در دست زحمت کشيده ی مرحوم پدرم بود. و او با يک لباس بلند مشکی و زنجيری در دست، هيات زنجيرزن را دنبال می کرد. به اين خاطر ياد آن سال ها افتادم که در آن محرم نيز برف بود و سوز و سرما و در همان ايام بود که اگر اشتباه نکنم کم کم داشت پچ پچ مردم در خصوص انقلاب شروع می شد. بلندگو های آن زمان، البته دستی و کوچک بود و با باطری کار مي کرد و مردم در مسير دو مجلس با هم پيامک و بلوتوز رد و بدل نمی کردند و يا به جای آنکه گوشی هايشان را بالا بگيرندو از کس و کار مردم فيلم و عکس بگيرند دست و دلشان بيشتر به دم دادن( شعر دسته جمعی که با صدای بلند در جواب مداح می دهند)می رفت.عکس شاهنشاه البته در برخی هيات ها مرسوم بود و کمتر تمثال حضرات قهرمانان کربلا حمل می شد.! شمر و خولی و يزيد هم به سان امروز در يک حرکت نمادين بر فرزندان امام حسين می تاختند و گوشه و کنار، زنانی چادر به سر، آرام می گريستند. و صد البته بدون تفاوت با امروز، ناهار و شام را ميهمان هيات محل بودند و سر يک سفره با امام حسين و اهل بيت ظاهری، غذا ميل می کردند. حتی يک بار تعجبم را مخفی نکردم که ديدم امام حسينِ تعزيه برای شمر خورش آورد تا با هم بخورند.
يادش بخير، چند تا جوان رعنا هم در ميان هيات طبل و سنج مي زدند و چند سال بعد که به فراخور جنگ، جنگ زدگان آبادانی، در شهر ما هيات راه انداختند و طبل زدند، انگار مردم ما هرگز طبل و سنج نديده بودند. چرا؟ شايد علتش بر می گشت به ريتم خاص و حرکات موزونی که اين هيات تازه داشت.
پارسال، مداح هيات که می خواند،جوانتر ها بيشتر ريتمش را می دانستند تا ميان سال ها و مسن تر ها، اين هم لابد دليلی داشت!
جدای از تفاوت ها، اما شباهت هايی هم آنروز ها (حدود 30 سال قبل) با سنه ی 1386 دارد. يکی شور گرفتن فوق العاده ای که اغلب هيات ها در مقابل شدن با هم يا احياناً در يک مجلس زنانه شلوغ می آفريدند. ديگری، هنگام صرف غذا بود که هميشه عده ای درب هيات به صف، برخی، اشرافی با ديگ می بردند و اکثراً هم با يک وضعيت ناگفتنی همانجا ميل می کردند. بر منبر موعظه هم همانانی تکيه کرده بودند که امروز.
و اما در مورد امام حسين و فلسفه شهادت مظلومانه او و ياران بزرگوارش، هر چقدر در آن زمان ها گفته شد و اثر گذاشت امروز هم! نمی دانم چرا هميشه برای اين موضوعِ آخر وقت کم می آيد.يادم مي آيد حاج آقايی هم که بر منبر بود، وقتی به اينجا می رسيد که حرفهای سخت سخت بزند ، هياتی با سر و صدا و سينه زنی از درب مجلس داخل ميشد، آنوقت روحانی، عمامه و ردايش را ميزان می کرد و می گفت: " خب من ميکروفن را به دست عزاداران حسينی می دهم و از همه شما التماس دعا دارم" اين آخری را که می گفت با تعجيل پايين می آمد و از مجلس خارج می شد. در عالم کودکی پيش خودم می گفتم: ما، احترام به عزادار امام حسين را بايد از ملا ياد بگيريم. و زمانی کوتاه بعد در مجلس ديگر باز اين تکرار می شد. همان ملا و همان احترام و همان صحبت ها. تا امروز که هنوز وقت کم می آيد و ميکروفون به مداحان داده می شود.

13 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
نمي‌دونم چي بگم
پست هفته قبلم رو دوستان معتقد بودند تلخ نوشتم. اما به فرمايش شما واقعيتي است ملموس
دكتر شريعتي كلام قشنگي داره كه امروز يكي از دوستان برام آف فرستاده بود:
حسين بيشتر از آب، تشنه لبيك بود. اما افسوس كه به جاي افكارش، زخمهاي تنش را نشانمان دادند، و بزرگترين درد او را بي آبي معرفي كردند...
سال به سال دريغ از پارسال

ناشناس گفت...

سلام
خيلی حرف (شما بخوانيد درد) دارم در همين زمينه که با شما طرح کنم
اما بماند برای بعد
شايد چند شب ديگر...
جاری باشيد
يا حق

ناشناس گفت...

سلام حسین عزيز
شیرین گفتی و زیبا بیان کردی. دلم برای هیئتهای اصفهان هم خیلی تنگ شده. از یکسالی که اصفهان درس می خوندم خاطرات شیرینی دارم و صفای مردمش و عزاداریها و تعزیه هاش رو درک کردم.
اما اون چن سال کوتاهی هم که تو شهر ری ان پایین پایینهای تهران تکليف مسجد و منبر بر گردنم بود. هم به همراه هيئت تا هيئت جاهلهای محله ۱۳ ابان تهران می رفتم. که بعضی از مقدسهای محل پچ پج می کردند که اون هيئت عرق خوراس حاج اقا نبايد بره اونجا، ولی خوب جوونن هنوز نمی شناسند. وقتی هم که عزادارها حسينی مي رسيدن مسجد. عمامه رو ميگذاشتم روی پله های منبر می رفتم کنار بچه محلهايی که قبل از طلبه شدن باهم سينه می زديم. سينه می زدم. ولی در عین حال اگر دوستان دیگر روحانی بودند که فقط تکلیف منبرشون رو انجام می دادند. خدا را

ناشناس گفت...

شکر می کردم و هنوز هم شکر می کنم. که الحمدلله که این سخنرانیها و روضه های سید الشهدا در کنار مداحی و سینه زنی و زنجیر زنی هست. هرچندکه می دونم انجایی که در تاریخ دین در صحنه سیاسی، اقتصادی اجتماع وارد شده و فقط مخصوص تارکان دنیا نبوده،‌ حتی علی ابن ابطالب انچنان مورد انتقاد و ترور قرار گرفته که شهادتش در محراب مورد تعجب مردم واقع شده. که البته عاملی بسيار مهمتر نیز در این داستان تلخ وجود داشته.یعنی همان علمای فاسق و جاهلان مقدس ماب.

ناشناس گفت...

سلام
چه گوییم؟ حقیقتی است انکار ناپذیر

ناشناس گفت...

به قول استاد شهيد مطهري كه اگر امام حسين امروز برخيزد و عزاداري هاي ما را ببيند، وباره از غصه خواهد رفت...!

ناشناس گفت...

اول يه چيزي نوشتم كه اينجا پست كنم و ... بعد ديدم بيفايده هست پاكش كردم

ناشناس گفت...

خوب ديدم وقتي دو طرف بحث با يه موضوعي موافق هستم طرحش فايده چنداني نداره.
از طرفي اين روزها گلايه نويسي رايجه :D
منم از كارهاي عمومي و مد بيزار و فراريم.
راستي دكتر دادخواه سلام رسوند چند روز پيش :D منم امانت دارم!
خودت خوبي دكتر؟
بابا يه زماني با هم بيشتر شفيق بوديم. الان فقط رفيق شديم.

ناشناس گفت...

سلام
خیلی حرف (شما بخوانید درد) دارم در همین زمینه که با شما طرح کنم
اما بماند برای بعد
شاید چند شب دیگر...
جاری باشید
ا حق

ناشناس گفت...

مدتهاست دیگه به این چیزها فکر نمی کنم و برام یه معنی دیگه میده...

ناشناس گفت...

salam
vagheiyat ha va haghighatha nabayad kasi ra khasteh konad sara khanom.goftaneh ingooneh mavared keh nasrema zahmat mikeshad bayad dar ma ijad harekat konad va hadeaghal doro bareman ra dorost konim
eradatmand

ناشناس گفت...

سلام
دكتر ميگم اون زمونها اين مداحها كه خدا تومن پول براي يه ساعت خوندن ميگيرند هم بودند؟

ناشناس گفت...

سلام
وقت بخير
اومده بودم پست جديد بخونم ديدم قالب عوض شده! قالب نو مبارك. بازم برا پست جديد سر مي‌زنم