۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

اندر فوايد شناختی رد صلاحيت های کانديداهای مجلس

من و آقا موسی پست قبل دوست مشترکی به نام شهريار داريم. از آنجا که شهريار در عنفوان جوانی خود را در خيل انقلابيون يافت و سپس به طرفه العين، خويشتن را در جبهه های حق عليه باطل مستقر ديد، شهريار را برازنده ی نام يک رزمنده مسلمان ندانست و در کوتاه زمانی، دوستان خواسته يا نا خواسته وی را ابوذر لقب دادند. شهريار تمام طول عمر جنگ را در خطه ی جنوب و غرب به سر برد تا جنگ خاتمه يافت.در احوالاتش همين بس که رفقای جنگی اش به ياد می آورند شبی را که رزمندگان پشت ميدان مين می مانند و شهريار به دليل هيکل رشيد و هرکولی که داشت روی سيم خاردارها مي خوابد تا ديگران برای فتح خطوط دشمن از وی بگذرند.
در دوره ی پنجم مجلس شورا، از يکی از شهرهای بلاد اسلامی نماينده گرديد و چهار سال در خدمت اسلام و مسلمين بود و هرگز ياد نداريم که چون برخی نمايندگان، نمدی برای کلاه خود جمع آورد و يا در احوال جناحين سياسيين کلامی رانده باشد. القصه از آن پس يک بار ديگر هم از شهری ديگر کانديدا شد و توفيق حضور در مجلس ششم را نيافت.
و اما اين بار از سر تکليف مجدداً از شهری ديگر کانديدا گرديد و با کمال شگفتی دريافت که در همين گام اول، به دليل عدم التزام عملی به اسلام مردود و از دايره ی ساير مکلفين محذوف گرديده است. آقا موسی با شنيدن چنين خبری در جمع ساير دوستان رو به شهريار می کند و چنين نغز می گويد:
شهريار جان آن سال که تو روی سيم خاردار ميدان مين خوابيدی، نه ما نه خودت و نه مسئولين درنيافتند که تو چقدر سبک سرو کم مايه از عقل و درايت بوده ای! بعد از چند سال، که مردم تو را نماينده خويش کردند، نيک معلوم بود که مردم هم نفهميده اند. اما امسال که رد صلاحيت شدی، دانستم که مسئولين الحمدلله بعد از چندين و چند سال اين را فهميده اند اما تو خود به واقع درک نکرده ای!

0 نظرات: