۱۳۸۴ آبان ۶, جمعه

عکسهای من...


Posted by Picasa




Posted by Picasa



Posted by Picasa

صبح ساعت هفت بود که از فضاهای تو در تو و زیبای جنگلی گذشتم و قطار با سوت توقف، حکایت از رسیدن به وین را داد. هوا بارانی بود و تعبیر من آن است که خداوندگار بر خود سهمی گذاشته تا هر روز اروپا را آب و جاروب کند.تنفس در این فضای نمناک، ریه های تافته و کویری چون منی را صفا می بخشید.گرانقدر دوستی، در ایستگاه به انتظار ایستاده بود.آرام به او نزدیک شدم تا به رسم کودکانه ای چشمانش را ببندم اما فرزی اش مانع این حرکت شد.این شرقی مهربان و ناب، دو روزش را به من اختصاص داد و گرداند و گرداند تا چشمان مرا به جایی آشنا کرد که هنوز در فضای مصفایش در حیرتم.
کاخ تابستانی شاه اطریش وهمچنین بالا نشین گلوریتGloriette ، آنچنان دیدگان انسان را نوازش می داد که آدمی را مجبور می ساخت برای آنکه همه جا را رویت کند مدام به این سو و آن سو بنگرد و وقتی زمان به انتها می رسید تازه می فهمیدی دیدنش را از کف داده ای.
من سه تصویر را برای دوستان به یادگار می گذارم.اولی کاخ سلطنتی است و دومی نمایی است از کاخ گلوریت که در سال 1945 یکبار تخریب شده( جنگ جهانی دوم) و سپس باز سازی گردیده است.تصویر سوم هم طبیعت زنده و شاداب همانجاست که درختانش را به شکل حیرت آوری هرس کرده بودند.
با دیدن این مناظر ناخودآگاه به فکر کوه صفه ولایتمان اصفهان افتادم که چه مظلومانه بی سامان است.هرچند در سالهای دولت اصلاحات بسیار به آن رسیدند اما هنوز جا بسیار دارد تا کار شود و اصفهان را زیباتر نماید.مثلاً اگر به جای برج لافرجام جهان نما پولهای بی نوا خرج اینجا شده بود...

0 نظرات: