۱۳۸۴ شهریور ۵, شنبه

... عکس های من
کاخ باستانی نرون در بعلبک Posted by Picasa
مدتها بود می خواستم به نوعی وبلاگ را از این خشکی و بی حالی در بیاورم. به اصطلاح، قصد داشتم رنگ و بویی دیگر هم به آن بدهم تا خدای ناکرده این جور فکر نشود که ما اهل دل نیستیم! عکس یکی از زمینه های مورد علاقه من است.گاهی شاید ساعتها وقتم را بروی عکسی مورد علاقه سپری کرده و کمترین احساس خستگی هم نکنم! البته هیچ ادعایی ندارم اما از اینکه دیگران را در به نظاره نشستن تصویری شریک کنم لذت می برم. از این به بعد هم سعی خواهم کرد به فراخور وقت و حالات درونی تصویری از عکاسی های خود را تقدیم دوستان نمایم. بی شک نظرات شما در ادامه این روند مرا رهنمون خواهد بود.
و اما عکس فوق مربوط به کاخ عظیم نرون یا ژوپیتر در جنوب لبنان و در شهر تاریخی بعلبیک است.تاریخ تصویر برداری حول و حوش بهار سال 83 است. عظمت آثار و ابنیه این بنای تاریخی آنچنان است که چشمان هر توریستی را خیره می کند. برای آنکه هیبت این کاخ را برایتان توصیف کنم تنها به یک قیاس بسنده می نمایم. کاخ تخت جمشید در شیرازشاید یک دهم عرصه و بناهای کاخ نرون باشد.و از طرف دیگر باید گفت که سلامت آثار بنایی کاخ نرون به مراتب بیشتر ازپرسپولیس محفوظ مانده است. در پایان از شما می خواهم به قد و قواره آدمهایی که مشغول دیدار از این اثر هستند توجه نمایید. باور کنید خودم را کشتم تا بتوانم بخشی از این بنای عظیم را در کادر دوربین بیاورم.
تقدیم به چشمان شما.

۱۳۸۴ مرداد ۳۰, یکشنبه

همنشینی در بهشت
به کار بردن عبارت سردر این دست نوشته شاید اندکی تعجب بر انگیز باشد.در بدو امر، نگاه به چنین عنوانی آدمی را رهنمون بک متن عرفانی و متافیزیکی می نماید. اما نویسنده به هیچ وجه قصد ندارد با نگاره ی امروزش، خواننده عزیزش را در رواقهای تو در توی بهشت برین به پرواز درآورد و یحتمل در حین این طیران، همکلامی با حوریان وغلمان را تیز به ارمغان آورد. نه! من قطعاً قصدی چنین معرفتی ندارم. لاکن مطلبی که به آن خواهم پرداخت، کم از یک طیران روحی نشاط انگیز ندارد! ظاهراً زیاده از حد معطلتان کردم، پس رخصتی تا باز گویم حدیث این گونه نوشتار را.
به همت دوستی، و در پیگیری پروژه ای، شب گذشته موفق به دیدار استادی عزیز و ارجمند شدم. در بدو ورود به منزل استاد، دیدگاه من صرفاً اجرایی و کاری بود. قرار بود برای تکمیل یک محصول مولتی مدیا در معرفی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، خدمت استاد رسیده و در ترجمان عبارات پزشکی به عربی، کمک کنم. وظیفه من صرفاً شرح عبارات پزشکی بود تا استاد، معادل عربی آن را در ادبیات عربی خود ملحوظ نماید. این محصول قرار است به سه زبان فارسی،عربی و انگلیسی تهیه و تدوین گردد.
پانزده دقیقه ای دیر رسیدیم و افسوس که فراموش کردیم عذر بخواهیم. سیمای بشاش و رئوف استاد و صد البته لهجه ی عربی-فارسی ایشان از همان ابتدای ورود نوید بخش شب دل انگیزی بود. چایی داغ ، سفره گفتگو را گشود. تقریباً در همان نیم ساعت اول گفتگویمان، بحث از پروژه به سمت دیگری رفت و همین گپ شبانه بود که مرا سخت دوستدار استاد ارجمند ساخت.همه چیز از آنجایی شروع شد که استاد نگران حال میهمانی بود که جدیداً وارد اصفهان شده و سخت حساس به آب و هوای شهر گردیده و علی الظاهر شب بدی را طی کرده بود. و جالب اینکه استاد وقتی فکر این دوست افتاد که من قصد داشتم بیماریهای آلرژیک را توضیح دهم و دنبال لغات مترادف عربی می گشتیم که با گفتن کلمه حساسیت شدید، ایشان از من خواست پزشکی را در این تخصص معرفی کنم. تلفن را برداشت و با لهجه غلیظ عربی آغاز به گفتگو کرد.من که جز چند لغت الحمد الله و حساسه و ... چیز دیگری نفهمیدم. استاد در معرفی دوستش که تازه به ایران آمده بود می گفت سرمایه کلانی را وارد ایران کرده و قصد داشته است به مرمت خانه های تاریخی اصفهان که در معرض تخریب است بپردازد. چند خانه ای را هم تحت عنوان « خانه عانی » به سبک دوران صفوی اما با مصالح مدرن مرمت کرده اند لیکن به دلایل عدیده فرهنگی و اجرایی که شما و من خوب به آنها واقفیم و ریشه در مدیریت ایرانی دارد، اکنون بی انگیزه شده و شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. با توجه به انکه دوست محترم استاد یک خارجی عرب محسوب شده و چنین شیفته گی معماری کهن ایرانی از یک غیر ایرانی بعید بوده است، دست اندازیها شروع می شود.حتی یکی از مسئولین کشوری به استاد می گوید که: در فرهنگ ایرانی به چنین شخصی مجنون می گویند و استاد نیز به حمایت از دوست فرهیخته اش گفته بود: مگر تمام مجنون ها باید عاشق لیلی شوند. این مرد عاشق هنر و معماری است و علاقه دارد در این راه هزینه کند.
تعجب سراسر وجودم را فراگرفته بود. خدایا در این کشور اگر سراغ اقتصاد بروی تا رونقی به بازار دهی غارت گرت می خوانند تا از صحنه خارجت سازند، سراغ سیاست اگر بروی ، مزدور و ایادی بیگانه و بر هم زننده ی امنیت ملی و مشوش اذهان عمومیت خوانند تا راه به زندان سپری، سراغ دین اگر بروی، تکفیرت کنند و احکام داغ و درفش صادر کنند که مباد روزنه ای به دنیای فرا سنتی گشوده گردد. دیگر این صیغه اش را ندیده بودم که، اگر کسی یافت شود و قصد حمایت و حفاظت از آثار فرهنگی ما داشته باشد هم درک نشده و به جای هموار کردن راه، سد مسیرش گردند! لحن دلسوزانه استاد رئوف معیر، استاد دانشگاه اصفهان و زبان شناس قهار زبان عربی مرا چنان به وجد آورده بود که اگر تا به صبح نیز این نشست طول می کشید حاضر به ترکش نبودم.دلم گرم محبت یک ایرانی عرب زبان، به آب و خاکش شده بود.آنچنان با انرژی سخن می گفت که تصور می کردی وجودت را در نوردیده و در حال بازسازی است. به من قول داد تا ماه آینده از یکی از این خانه ها دیدار کنیم و اگر اجازه داد چند عکس یادگاری بگیریم. من خوشایند ژنرال عزیز هم که باشد چند تا از تصاویر توپ بنا را در وبلاگ خواهم گذاشت تا روشن شود که بعضی انسانها از جنس دیگرند. به عنوان یک ایرانی از این هموطن فر هیخته و از آن دوست غیر ایرانی سپاسگذارم. قول می دهم فردا بهتر از امروز، برای کشورم اندیشه کنم. کمترین تشکر از امثال استاد معیر، زیستنی چون خودشان است.

۱۳۸۴ مرداد ۲۲, شنبه

برود میخ آهنین در سنگ

هفته گذشته، اتفاقات جالبی در خیمه ی هواداران دولت جدید رخ داد که به نظر بنده بسیار جالب توجه و در برخی موارد تعجب انگیز بود.اول: مصاحبه آقای سلیمی نمین، سردبير سابق كيهان هوائی و مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در ارتباط با بيانيه اخير و جنجالی انصار حزب‌الله مبنی بر آغاز دوران جديد مسئوليت‌های اين گروه اولین نکته ای بود که توجه مرا به خود جلب نمود. وی در این نقادی بی پروا، ضمن آنکه از تعرض شفاف به اصلاح طلبان بهره جسته است، تاریخ مصرف انصار حزب الله را تمام شده اعلام کرده و گفته است:
«كارنامه گذشته نيروهای انصار حزب‌الله، مؤيد اين واقعيت است كه در گذشته از وجود آنها برای ايجاد بحران‌های سياسی در كشور بهره‌ گرفته شده است، قطعا اگر اين نيروها به تجارب گذشته عنايت كنند، نبايد چنين تصوری داشته باشند كه اكنون فضا مجددا برای آنها فراهم شده است.»

و یا در بخش دیگری می گويد:

«نيروهای انصار حزب‌الله در عرصه مسائل سياسی از قدرت و تدبير بسيار كمی برخوردارند و عمدتا به دليل عدم توانمندی در عرصه فرهنگ، با مسائل، احساسی برخورد مي‌كنند.»

آقای سلیمی در پایان با اشاره به خاطرات تلخ سالهای اولیه دولت اصلاحات و حتی دوران مجلس چهارم و پنجم می افزاید:

«ما خاطرات تقابل دو جريان تندرو و افراطی در كوی دانشگاه تهران را فراموش نكرده‌ايم، اين موضوع حيثيت نظام را برای مدت طولانی واقعا مخدوش كرد و اين نشانگر ضعف اين جريانات و بيانگر امكان بازی خوردن اين جريانات است،اگر مجددا وارد عرصه سياسی مسائل حاد شوند همين مسائل تكرار خواهد شد.»
دوم: پاسخ گروهک انصار به آقای سلیمی نمین از جهاتی جالب تر بود. در این پاسخ نیز نکات خاصی وجود دارد که خودبخود آدمی را به این مهم رهنمون می کند که به آقای خاتمی به بانگ بلند بگوید: احسنت. گروهی که در همان روزهای نخستین اقتدارشان و با حمایت بعضی صاحبان قدرت اقدام به حرکات خشن و حتی کتک زدن وزیران خاتمی می کردند، امروز پس از 8 سال از « فراهم كردن فضاى سالم نقد عقلانى و گفت وگوى رودررو و مستقيم » سخن به میان آورده اند. گروهک ناجوانمردی که با حرکات خشونت بارش، باعث شد دفاع مظلومانه هزاران جانباز و شهید در پیشگاه ملت ایران و خصوصاً نسل سوم و درست پس از گذشت تنها ده سال از جنگ، خار و خفیف و ... آید، امروز کلام پاک و مقدس « گفت وگو و مناظره مستقيم » را در ادبیات خود به کار می برند. به بخشی از این پاسخ توجه فر مایید:

«به اعتقاد ما شايد يكى از علل عمده روى كارآمدن دولت مدعى اصلاحات در هشت سال گذشته تنگ نظرى ها و انحصارطلبى هاى بى شمار افراد و جرياناتى بود كه عرصه را بر مردم تنگ و تاريك كرده و زمينه شعارهاى آزادى بيان و توسعه سياسى و زنده باد مخالف من و غيره را فراهم كردند. همان تئورى شكست خورده اى كه متاسفانه اين برادر محترم با گفتار اخير خود در اين مصاحبه مجدداً قصد آزمودن آن را دارد.»
راستی که از این نمونه گفتار که توسط منادیان « حیدر حیدر» و بانیان رعب و وحشت بر پهنه ی کاغذ می لغزد، خنده آید خلق را. به آخرین بخش این جوابیه با دقت نظر افکنید و قضاوت کنید آقای خاتمی چه رفرمی ایجاد کرده است:
«نكته اخير آن كه توصيه مى كنيم خبرگزارى فارس و آقاى سليمى به جاى برخورد تخريبى و ترور فكرى ايده هايى كه گمان مخالفت با آن را دارند در فراهم كردن فضاى سالم نقد عقلانى و گفت وگوى رودررو و مستقيم اهتمام كنند و مجموعه انصار حزب الله نيز به سهم خود مشخصاً پيرامون بيانيه صادره اخير خواستار گفت وگو و مناظره مستقيم در هر مكان و زمان جهت قضاوت و داورى افكار عمومى مى باشد.
دوستان عزیزم! من همیشه پیرو این نظریه بوده ام که اگر می خواهیم بیرق اصلاحات پابرجا بماند باید همواره از خودمان آغاز کنیم. به جای آنکه سر مردم را با تئوریهای متعدد درد آوریم، خود را اصلاح کنیم. شاید بسیاری از مدیران ارشد، میانی و پایینی دولت آقای خاتمی کاری کردند که نخوت و غرورشان مردم را رودرروی اصلاحات قرار دهد اما باور نمایید، برای اولین بار هفته گذشته از عملکرد دولت اصلاحات خوشحال شدم. این یک تحول است. نمی گویم تمام خواسته ی ما این بوده است اما، انگار اتفاقی افتاده است. پس به فال نیک بگیرید و امیدوار باشید. امید داشته باشید که: برود میخ آهنین در سنگ. آری به سبک سنتی فرو کردن میخ در سنگ به ضربت اول و دوم با شکست مواجه خواهد شد لیکن به روشهای مدرن حتی چوب را هم می شود در سنگ وارد کرد.

۱۳۸۴ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

و در همه احوال خدا با من بود!

و من تصادف کردم!
و گویا ملاجم همراهیم نمی کند.
شاید قوای دماغی ام هم دچار جو موجود شده است!
فقط شاید.
ارادتمند- حسین