۱۳۸۶ بهمن ۲۶, جمعه

شغلی که فقط در تهران يافت شود

چند هفته پيش يکی از همکاران متخصص روانپزشک به درجه ی باز نشستگی نايل آمدند. ظاهراً جلسه ی خوبی هم برايش برپا می شود که بنده را سعادت حضور در آن جلسه نبود اما خبرش را در نشريه مخصوص انجمن روانپزشکان اصفهان خواندم.
در پايان اين جلسه ميکرفون را دست همکار بازنشسته می دهند تا مطالبی را بيان دارد و ايشان هم اطاعت امر کرده و پشت تريبون می روند.از تعارفات و تقديرات متداول ايشان که بگذريم اما در پايان به ذکر خاطره ای پرداختند که برای من جالب بود. به همين خاطر خاطره ی ايشان را می آورم:
"حکايت از اين قرار بود که يکی از بيمارانم را می خواستم مرخص کنم و احساس می کردم داروها اثر خودش را گذاشته و روال منطقی زندگی را می تواند ادامه دهد.پس به اتاق معاينه دعوتش کردم تا با يک معاينه ی ديگر مهر تاييد را بر مرخصی از بيمارستان بزنم.بعد از يک خوش و بش معمول و پاسخ های قابل قبول به او خبر مرخصی را دادم.خيلی خوشحال شد و از من تشکر کرد.
وقتی قصد رفتن از اتاق معاينه را کرد به او گفتم حالا که مرخص شدی! قصد داری کجا بروی و چه کار بکنی؟
در جواب گفت: آقای دکتر! می رم تهران!
پرسيدم: تهران چرا؟ مگر تو اصفهان زندگی نمی کنی؟
گفت: چرا! اصفهان زندگی می کنم! اما شغلی را که می خواهم اصفهان ندارد!
تعجب کرده بودم و چون نتوانستم اين شگفتی را نا مکشوف بگذارم بلافاصله پرسيدم: می خواهی بروی تهران تا چکاره شوی؟
کمی اين طرف و آن طرف نگاه کرد و انگاردوست نداشته باشد به همه اين شغل جديد را لو بدهد گفت:
میخواهم بروم تهران شاه شوم.*
---------------------------------
* در اين آخرين روزهای بهمن ماه و همزمان با پخش فيلم ها و سريال های مختلف دوران انقلاب از صدا و سيما، من هم خواستم از نگاهی ديگر ياد آن روزها ر ِ( بخوانيد re ) در خاطره ها زنده کنم.:))

0 نظرات: