۱۳۸۴ آذر ۱۵, سه‌شنبه

برکناری من از مدیریت!
امروز روز جالبی برایم بود. سه ماه منتظر رسیدن چنین روزی بودم.دو ماه قبل که از سفر کوتاه علمی ام به آلمان بازگشتم، دانشگاه را سراسر تغییر دیدم.همه ی مدیران تغییر کرده و هر آن کس که مانده یا جانشینی نداشت یا برکناریش با معضل جدی روبرو بود و یا خود را هم لباس آقایان کرده بود. نگاهها سنگین و طلبکارانه می نمود.انگار مرا که می دیدند تعجب می کردند!گاهی به شوخی می گفتند:دانشگاه یک یادگار دوم خردادی را حفظ کرده است.در این دو ماه نکات قابل توجهی برایم اتفاق افتاد که سراسر درس بود و درد و از شما چه پنهان که گاهاً هم مضحک و فکاهی . یکی از این نمونه ها طرز برخورد مسئول دفتر معاون پشتیبانی دانشگاه بود.این برادر که یکی از عزیزان عضو بسیج هم هست و از قضا مسئول دفتر معاون پشتیبانی دولت اصلاحات دانشگاه هم بود به یک باره رنگ عوض کرده و در سه بار مراجعه به دفتر معاون پشتیبانی جدید! به هر طریق ممکن مانع دیدار من با معاون جدید شد.چند روز پیش که این برادر محترم دریافته بود جانشین من مشخص و قرار است ابلاغ اش صادر شود, به وی گفته بود بیا برو تکلیف این یارو! (منظور من) را روشن کن.وجالب تر آنکه مهندس عزیزی که قرار بود مدیریت جدید را به جای من بپذیرد,یک دوره همین برخورد را توسط این فرد تجربه کرده بود و با دیدن این برخورد تکراری فوراً موضوع را با من در میان گذاشت. من نیز یکراست سراغش رفته و به او گفتم که این برخوردها انسانی نیست.
بسیاری به من گفته بودند این نمونه آدمها تغییر پذیر نیستند و تاکید داشتند وقتم را هدر می دهم.اما من به کارم اعتقاد داشتم ، وقتی کلامم با او خاتمه یافت از پشت میز برخواسته و به نشانه ی اعتذار با من رو بوسی کرد.من هم شاکر خدا بودم که بر او تاثیر گذاشته ام!!اما درست فردای آن روز دریافتم که دوباره با جانشین من تماس گرفته و حسابی مرا افشا کرده است. :))) آن وقت بود که علت ماندگاری او را در بیش از ده دوره تغییر مدیریتی فهمیدم. ناخودآگاه به فکر حال ضعیف تمام مدیران قبلی اعم از راست و چپ افتادم که چه ساده و چه به سادگی( به قول شاملو) در محاصره ی منش او بوده و هستند.
بگذریم! امروز آن روز موعود رسید.و به قول ظریفی دست مرحمت دولت مهرورزی بر سر ما نیز کشیده شد.در دیدار کوتاهی که یک ماه قبل با رییس جدید دانشگاه داشتم گفته بودم من اهل استعفا نیستم! اگر مرا نمی خواهید برکنارم فرمایید.این طور هم برای من بهتر است هم برای شما! و امروز آن بهتراتفاق افتاد.در پایین حکم برای جانشین محترم، از خدمات ما نیز تشکر شده بود.در مراسم تودیع و معارفه هم هر چقدر مدیر جدید جانشین در دل من از خود مهر و عاطفه کاشت اما معاون اصولگرای دانشگاه آنچنان سخن راند که کم کم داشتم به خودم شک می کردم.هنگامی که ایشان با انواع گوشه و کنایه ها سخت مشغول چکش کاری شخصیت بنده بود روح و وجدانم مرا یادآور زمانی می شد که هر گاه قبل از رسیدنش به این میز او را میدیدم تکریمش کرده و برایش احترام خاص قائل بودم و حالا می فهمیدم که...پس از اختتام جلسه ی فوق،سخنان اکثر همکاران در قضاوت آنچه گفته و شنیده بودند مرا به این مهم رهنمون ساخت که اگر چراغ وجدان و انسانیت قلیلی خاموش است اما، در عوض چراغ عقل کثیری خاموش روشن است.
و این گونه بود که من از مدیریت آمار و اطلاع رسانی دانشگاه برکنار شدم.

0 نظرات: