۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

جالب است! نه؟


نوشته اند روزي تزار nام مشغول قدم زدن در كاخ بود. به نگهبان درب ورودي رسيد كه سيخ ايستاده و چهار چشم نظاره گر اوضاع.از او پرسيد چرا آنجا نگهباني مي دهد و پاسخ شنيد كه: قربان! ورود و خروج را كنترل مي كنم. تزار به حياط رفت و در آنجا ديد نگهباني كنار دروازه قدم مي زند . از او سوال قبل تكرار كرد و جواب شنيد كه مواظبت كاخ از هجوم اغيار مي كند. تزار به بالاي برج رفت و رزم پوشاني ديد مشغول پيمودن بارو به تكرار! از آنها هم سوال تكرار نمود و پاسخ شنيد كه بيرون كاخ همواره كمين گاه بد خواهان است پس دقت در پايش دو صد چندان است. القصه آن روز از هر نگهباني علت سوال كرد و پاسخي در خور شنـيد. تا آنكه آخرين جواب او را سخت متعجب ساخت! نگهباني بديد جفت پا ايستاده در كنار صندلي قديمي و فرسوده ، سر به هيچ جانب تكان نداده و فقط به جلو مي نگرد. وقتي سوال از علت اينگونه استادن و پاييدن كرد فقط شنيد كه: قربان نمي دانم! پس رييس آنان را صدا كرد و علت مجدد جويا شد . او نيز ندانستن ساز كرد.امير قلعه را نوا دادند جهت شرف حضور و پاسخ اندر چرايي حضور نگهبان. او گفت: از وقتي ياد دارد چنين بوده و هر روز مجبور بوده اند نگهباني را كنار صندلي بگمارند. مجبور شدند سپهدار را صدا كنند و از او علت جويا شوند ! او نيز همان گفت كه امير گفته بود با اين تفاوت كه تزار را راهنمايي كرد تا از سپهدار پير قلعه كه قريب 95 سال داشت سوال نمايند. پير وامانده و بيمار در جواب تجمع فرمانروايان و امرا و ... كه تعدادشان اكنون زياد شده بود به فكر فرو رفت تا در عمق پستو هاي تاريخ ذهنش بياد بياورد : چه شد كه در كنار اين صندلي گزمه گماشته اند.
چون زماني به درازا گذشت پير با صدايي لرزان علت را چنين ادا كرد: تزار آنروز ما عادت داشت روزها در باغ قدم زده و بر اين صندلي زماني را به استراحت گذراند. روزي در اثرکهنه گی صندلي مجبور شديم به دستور تزار آن را روغن بزنيم تا جلا آيد و رنگ و بوي نوي بگيرد. پس فرمان رسيد نگهباني بايستد تا هنگام نشستن تزار او را از تر و روغني بودن صندلي خبر نمايد؛ مباد لباس تزار آلوده گردد. از آن پس فراموش كرديم كه چون صندلي خشك شد نگهبان نگماريم. پس رويه شد و تا حال ادامه يافت و كس را جرات تغيير در برنامه نبود.
مدتي است با خود مي انديشم خوب است رهبر فقيد انقلاب در زمان حيات خود بعضي معضلات ؛ نظير جنگ و رابطه با كشورهاي عربي و... را حل كردند وگرنه امروز معلوم نبود ما كجا بوديم! شايد در جبهه هاي جنگ و يا ... بگذريم. اين مقوله نهضت آزادي هم از آن مواردي است كه مسئولين بي جهت پاي در يك كفش كرده اند كه امام چه نوشتند و چه گفتند. كاش من جاي مقام رهبري بودم و موضوع را به نفع مملكت منحل مي كردم تا موضوع بي جهت كش و قوس نيايد. والا خنده دار است . اين روزها كم كم بچه ها و نوه هاي آقايان نهضت آزادي جاي سلف خود را مي گيرند اما باز ما اصرار پشت اصرار كه امام گفتند اينها مشروعيت ندارند و...

0 نظرات: