۱۳۸۳ مهر ۴, شنبه

اين دوروبرها شماره 10
به بهانه آغاز سال تحصيلي جدید


من از اول مهر ، از نخستين ساعت ورودم به کلاس
تعطيلي را آغاز مي کنم ،
بچه ها هم مي فهمند که روز اول مانند روز آخر است وقتی که مي گويم گوش کن – بخوان
وقتي به من مي گويند تعطيل شده اي
خنده ام مي گيرد
مي گويم: از اول سال تحصيلي تعطيل بوده ام.
وفتي معلم تفکر نداشته باشد
در تعطيلي بسر مي برد.

هم من از کتابها حالم بهم مي خوره
و هم بچه ها از حرفهاي من
من کتاب درسي را استفراغ مي کنم
به خاطر همين است که بچه ها حاضر نيستند حرفهاي مرا هضم کنند،
آنها گوش مي کنند و مي خنندند.

چقدر بچه هاي کلاس مهربان و صبورند
هم حاضرند زوري به کلاس بروند ،
و بدتر آنکه مجبورند به حرفهاي من گوش بدهند
و دردناکتر ،
آخر سال نمره قبولي بگيرند.

نوارهاي تکراري هر سال
درسهاي من است
من از اين کتابها بيزارم
و دانش آموزان کلاس از من
من باید درس بدهم
و آنها بايد گوش کنند
هر دو در انتظار تعطيلات روزشماري مي کنيم.

0 نظرات: