۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

من اعتراف می کنم که یک ضد انقلاب ام!

 هشت ساله بودم که مشامم به بوی لاستیک سوخته و آتش و دود و خون آشنا شد. درست یادم هست که پدرم تازه برایم یک دوچرخه خریده بود. روزی از روزها که با دوچرخه به خانه باز می گشتم و در حال و هوای کودکانه، مشغول لذت بردن از دوچرخه ای بودم که چند ماهی از خریدش می گذشت، با تظاهراتی روبرو شدم که مشغول گریز از دست پلیس( پاسبانها) بودند. جمع مرا و آن همه افکار قشنگ را نادیده گرفت و بدون آنکه هوای مرا داشته باشند، باعث شدند وحشت تمام وجودم را بگیرد و دستپاچه شوم. همان جا زمین خوردم و دسته فرمان به گلویم شدیداً فشرده شد. 
دومین اتفاق آن ایام هم، شهید شدن همکلاسی ام بود که حین سرک کشیدن بچه گانه اش، به صورت ناجوانمردانه ای، گلوله به سرش اصابت کرد و تا چند روز خونش در کنار دربی که به شهادت رسیده بود، موجبات دید و بازدیدهای همکلاسی هایی بود که آنجا را به هم نشان می دادند و نفرت از شاه و عمالش در دلشان خانه می دوانید.
خاطرات صف های طولانی تهیه نفت و ارزاق و... هم که تلخی آن ایام را دو صد چندان می کند. بیشترین شیرینی آن زمان، پیروزی ملتی بود که تا دو روز قبل از آن هیچ کس باورش نمی شد در مقابل آن همه گلوله و زره و نیروهی نظامی، طعم شکست را به حلقوم مستکبران و زورگویان بچشانند. یادم می آید که همه با هم روز پس از پیروزی به خیابان ها آمدند و هر کس به هر روشی در تمیز کردن خیابان و محله تلاش می کرد. بعدها با سازماندهی مردم نام آن را جهاد سازندگی گذاشتند. آن روزها هر کس را که با این روند اجتماعی مخالف بود، « ضد انقلاب» خطاب می کردند. البته کسانی که « ضد انقلاب» بودند، به هیچ وجه به صورت هویدا و آشکار ابراز عقیده نمی کردند، چون برایشان بی خطر نیود.
اما امروز، با در نظر گرفتن تمام تجارب این سی سال، می خواهم اعتراف کنم که در شرایط موجود کشور، من اکنون یک «ضد انقلاب» تمام عیارم. اما نه ضد انقلاب 57، که ضد هر انقلابی که بخواهد به وقوع بپیوندد. « ایران» دیگر ظرفیت هیچ «انقلاب» یا « جنگی» را ندارد. دو سوی معادله باید مجهولات را به کمک هم حل کنند. البته نقش حاکمان در این میان سنگین تر است. « شاه» نشنید! اما علما و روحانیون خوشبختانه، مختلف اند، و اگر دیر نشود می توانند گوش ناشنوای برخی را شنوا کنند. متاسفانه گوش های ناشنوای امروز، سخنان روشنفکران و به اصطلاح « مکلاها» را کمتر می شنود. همانطور که « شاه» آن روز سخنان به اصطلاح« معمم ها» را کمتر می شنید.
از دید من، تن دادن مسئولین حکومت امروز ایران،« سران جمهوری اسلامی» به اصلاحات و تغییرات عمیق، بهتر از لجبازی و حدوث یک انقلاب دیگر است. من به همین دلیل یک ضد انقلابم.

5 نظرات:

باران گفت...

سلام بر دکتر عزیز. ممنون از کامنتتون. قیاس بنده فقط از جهت تغییر نوع قانون نویسی هر روز به نفع خویش بود. وگر نه من هم با این اصل که کلاس مبصر می خواهد موافق هستم. شاید می بایست بیشتر توضیح می دادم. کاش شما هم بیشتر منظورتون رو باز می کردید خیلی در لفافه بود.

آرش-فریادسکوت گفت...

سلام آقای دکتر
خیلی خیلی از آشنایی با شما خرسند شدم

و اینکه با اون جمله ی آخرتون به شدت موافقم

و اینکه در وبلاگ باران توضیحاتی نوشتم و نظرم را گفتم(شاید به خاطراین که شما دعوت به مباحثه کرده بودید) و شاید بهتر بود اینجا مینوشتم چون دقیقا شاید دلیلی باشن برای موافقتم با جمله آخر این پست شما



با این حال دعوتتون میکنم که به وبلاگ من هم سری بزنید اگر قابل دونستید

محمد مهدي گفت...

سلام
من با شما موافقم جناب ضد انقلاب
بخ حق و بدون شك نظام هنوز ظرفيت اصلاح را دارد. همچنين عصر انقلابات به سر امده است. فقط قدري گذشت از قدرت و مكنت را لازم است و قدري تحتل مخالف كه از اين جماعت بعيد است

مهدی گفت...

من تازه با بلاگتون اشنا شدم بلاگتون خیلی توپه

نثرما گفت...

جناب آقی مهدی
با سلام
امیدوارم توپمون از نوع توپ توپ رضازاده نباشد.
:))