۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

آقا محسن را بلافاصله بعد از انتخابات، به مدت حدود 13 روز میهمان بند دستگرد اصفهان کردند. خاطرات من از او همیشه خوب و خوش بوده است. شاید به جرات بتوانم گفت که غیر از یک بار که چندان هم مهم نبود، خورجین خاطرات من از این مرد، مملو از مردانگی ها، استواری و پایبندی بر اصول بوده است. خانواده ای مذهبی، عالم پرور و فرهیخته و دانشگاهی هستند. برادرانش نیز یکی از آن دیگری باهوش تر و عالم ترند. دانشگاه و حوزه از حضور این خانواده بزرگ همواره بهره مند بوده اند. یک سوی این خانواده را استاد بزرگوار مصطفی ملکیان به خود تخصیص داده و سوی دیگر را استاد ارجمند جناب اقای دکترمحمد حسن باستانی. برای من با او بودن همواره فرصت بوده و ارزش. الان هم که دست به نگارش این مطلب می زنم، بی درنگ می دانم که روی خوشی نشان نخواهد داد. لاکن برای نگارش، همیشه نباید منتظر پاسخ مثبت دوست ماند.
پس از آزادی مشروط و گذاشتن وثیقه،  برکناری از مدیریت و سپس بدون هیچ حکم قضایی، اخراج ( علی رغم کارمند رسمی قطعی بودن) کمترین اقداماتی بود که برای ایشان لحاظ گردید. با آن که این اتفاقات به صورت مستقیم بر زندگی هر فردی موثر و در حد تلاطم و گرداب است اما چهره صبر و بردباری و سکوت معنی دارش که نمایانگر نگرانی شدید برای آینده ایران بود هرگز فراموش نخواهد شد.
خوب ترین خبری که ماه گذشته برایم ارسال کرد؛ تشرف به حج تمتع پس از سالیان سال بود. نگرانی من آن بود که دوستان، اینجا هم سختگیری کنند و با خروجش موافقت نکنند. خوشبختانه، این نگرانی، موضوعیت نیافت و محسن عازم خانه خدا گردید.( جای تشکر دارد)
پس از بازگشت، به دیدارش رفتم. به نظر من سفر خوبی تجربه کرده بود. از میان خاطرات سفر، بیش از همه تفالی بود که به دیوان خواجه شیراز، زده بود. می دانیم که برای آسان شدن طواف، و سردرگم نشدن حجاج در شمارش هفت دور طواف، متولیان مسجد الحرام اقدام به گذاشتن یک نور سبز رنگ در ابتدای طواف کرده تا زایرین پس از هر دور، آگاه شوند که با رسیدن به خط سیز، دور دیگری را آغاز نمایند و الخ...
القصه، لسان الغیب حضرت حافظ هم برای حاج محسن، و حین طواف، فال مبارک زیر را مرحمت فرمودند. ناگفته  نماند که خواندن این پست وبلاگ کوی یار ، در یادآوری این خاطره تاثیر جدی داشت.

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد .............. پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد


من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم ............. داغ سودای توام، سر سویدا باشد


تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر................ کز غمت دیده مردم همه دریا باشد


از بن هر مژه‌ام، آب روان است بیا ....................اگرت میل لب جوی و تماشا باشد


چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ......... که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد


ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد.................... کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد


چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری................ سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد




0 نظرات: