۱۳۸۴ دی ۴, یکشنبه

سپاه پاسداران در محاق
با آغاز انقلاب اسلامی آنچه بیش از هرچیزی اهمیت پیدا کرد، قبول مسئولیت های اجرایی توسط رهبران جریانساز آن بود. بالطبع روحانیت نیز به عنوان یکی از پیشگامان انقلاب، حق خود می دانست تا با کسب جایگاه اصلی خویش بر کرسی های اجرایی تکیه زند. از آنجا که رهبری نهضت را شخص آیت الله خمینی به عهده داشت،بر کسی شک باقی نمی گذاشت که اصلی ترین و مهمترین رکن نظام را یک روحانی بر عهده خواهد گرفت.شاید بسیاری در وهله ی اول احساس نمی کردند ایشان بدون داشتن پست اجرایی نظارت عالیه ی خود را بر تمام ارکان نظام معطوف دارد.اما با پشتیبانی ملت( به قول خود رهبر فقید انقلاب) عملاً نظام جمهوری اسلامی ایران به دو قوه تبدیل گردید.
1- قوه ی رهبری
2- قوای اجرایی
قوای اجرایی خود به سه قوه تبدیل گشت:
1-قوه ی مقننه که اجرای کار قانونگذاری را عهده دار شد.
2- قوه ی قضاییه که اجرای قضاوت را با تکیه بر عدالت به گردن گرفت.
3- قوه ی اجراییه که عملیاتی کردن قوانین مجلس و سکانداری کشتی اداری و مالی کشور را سامان می بخشید
نیرو های نظامی کجا قرار گرفتند؟پاسخ به این سوال بسیار آسان است.در اختیار قوه ای که مهمتر بود.
در شرایط متزلزل اوایل انقلاب و پس از آن،جنگ و... این معادله فرضی روال خود را حفظ کرد و هر جا که این معادله قصد داشت نظم خاص بالا را بر هم زند به دلیل ناتوانی و ضعف سیستمیک محکوم به قبول شرایط یا برخورد قهری قوه رهبری( که حمایت همه جانبه ی اکثریت ملت را به همراه داشت) می شد.ناگفته پیداست که اکثریت، در رهبری و مجلس نمود می یافت و قوای دیگر به طور قطع فرمانبردار بودند. برخور قاطعانه و دور از انتظار رهبر فقید انقلاب با بعضی نمایندگان مجلس (قوه ی مقننه)،با رییس جمهور وقت در خصوص تفسیر مفهوم ولایت فقیه (قوه ی اجراییه) دستور محاکمه ی سراسری مجاهدین خلق در سال 67( قوه ی قضاییه) نمونه هایی از حفظ معادله ای ایست که به صورت فرضی در بالا به آن اشاره کردم.در میان نیروهای نظامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جایگاه خاصی داشت.چرا که نیروهای متشکله ی آن همان مردمی بودند که از اقشار مختلف ملت کوچه و بازار و دانشگاه به این نیروی نظامی وارد شده بودند و در مقابل ارتش و دیگر نماد های نظامی که مشکوک به اقدامات احتمالی علیه انقلاب بودند قد بر افراشت.نیروهای سپاه خود را فرزندان رهبر می دانستند و عملاً در وجود او شیفته وار آب می شدند.و شاید یکی از مهمترین عللی که جنگ 8 سال دوام آورد همین فرمانپذیری محض از رهبری بود.
اما پس از جنگ و شروع دوران سازندگی و همزمانی آن با فوت رهبر انقلاب، سپاه پاسداران با ورود به عرصه های علمی و صنعتی از یکسو و ورود به برخی پروژهای عظیم سازندگی عملاً و علناً از آن چمبره ی سربازگونه خارج و با حفظ پادگانها و پایگاههای شهری به محتوای حکم و حکومت نیز وارد گردید، چندانکه این ورود هر سال بیش از سال قبل گشت تا رسید به مجلس هفتم. به قول خودشان با فتح خاکریز قانونگذاری، با تکیه بر اقدامات برنامه ریزی شده، میدان پاستور یعنی همانجا که قوه ی مجریه هدایت می شد را نیز به دست گرفتند. عده ای را بر این باور نبود که آقای احمدی نژاد نیرو های سپاه را تمام عیار به کار گیرد اما آش آنچنان شور شد که اعتراض برخی از سران سپاه را برانگخیت.اکنون به جرات می توان گفت که زمام امور کشور از دست نیروهای غیر نظامی ، به سمت نیروهای سپاه پاسداران شیفت پیدا کرده است به همین خاطر سپاه پاسداران عملاً وارد استحاله ی جدیدی شده است که با افکار و نظرات زیر در درون خود روبروست.
الف-گروهی که با تکیه بر تجربه ی بدبینی مردم به روحانیت،به دلیل ورود آنها به قوای اجرایی،از عاقبت سپاه سخت بیمناکند.
ب- گروه دوم که شدیداً موافق دولت احمدی نژادند و از این دریچه هیچ خطری را متوجه سپاه نمی دانند.(مثل سردار نقدی و دوستانشان)
پ- گروه سوم هم کسانی هستند که دخالت سپاه را در حکومت بد نمی دانند اما با بکار گیری برخی از نیروهای سپاه توسط دولت جدید خوشبین نیستند.( محسن رضایی،علی شمخانی و ... شاید از این دسته باشند)
ت- و بالاخره بدنه سپاه که همانا نیرو هایی هستند که کمتر پیدایند و بیشتر قایل به تقیه در زمان فتنه هستند.حال با موارد فوق ، سپاه پاسداران در محاق با شرلیط فعلی داخلی و بین المللی چگونه از امتحان خارج خواهد شد؟ رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر!باید نشست و دید.

۱۳۸۴ آذر ۲۶, شنبه

عکسهای من
شبهای آخر ماه رمضان بود که افطار مهمان استاد گرانقدر جناب آقای دکتر معیر بودیم. در یک اقدام جالب و سخاوتمندانه، استاد ما را به خانه ای دعوت کرد که با همراهی و همکاری یک دوست عرب به نام آقای عانی اقدام به بازسازی و مرمت آن کرده بودند.تقریباً غروب بود که رسیدیم.سعی کردم سریع دست به کار شوم تا بتوان از روشنی آسمان استفاده کرده و تصویر برداری کنم.تصاویر زیر چند نمای زیبا از این خانه جادویی است. من، خانواده و دوستان بیش از آنکه از غذای لذیذ افطاری لذت ببریم،مدهوش معماری مسحور کننده این مکان و زحمات بی شایبه ای شده بودیم که دکتر و دوست عربشان در این منزل متحمل شده بودند.به جرات می گویم که فرزند هفت ساله ام علی هم تحت تاثیر قرار گرفته بود و مدام به مادرش می گفت :به بابا بگو از این خانه ها برای خودمان بخرد. و من ...
یک نکته قابل توجه هم در این معماری به چشم می آمد و آن اینکه علی رغم ظاهر سنتی بنا، مصالح ساختمان و تاسیسات آن کاملا مدرن بود.زیر سرامیک های کف بنا از لوله کشی آب گرم استفاده شده بود تا در فصل سرد زمستان بنا را گرم و مطبوع سازد.امیدوارم با دیدن این تصاویر مملو از نشاط گردید.




Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

Posted by Picasa

۱۳۸۴ آذر ۱۵, سه‌شنبه

برکناری من از مدیریت!
امروز روز جالبی برایم بود. سه ماه منتظر رسیدن چنین روزی بودم.دو ماه قبل که از سفر کوتاه علمی ام به آلمان بازگشتم، دانشگاه را سراسر تغییر دیدم.همه ی مدیران تغییر کرده و هر آن کس که مانده یا جانشینی نداشت یا برکناریش با معضل جدی روبرو بود و یا خود را هم لباس آقایان کرده بود. نگاهها سنگین و طلبکارانه می نمود.انگار مرا که می دیدند تعجب می کردند!گاهی به شوخی می گفتند:دانشگاه یک یادگار دوم خردادی را حفظ کرده است.در این دو ماه نکات قابل توجهی برایم اتفاق افتاد که سراسر درس بود و درد و از شما چه پنهان که گاهاً هم مضحک و فکاهی . یکی از این نمونه ها طرز برخورد مسئول دفتر معاون پشتیبانی دانشگاه بود.این برادر که یکی از عزیزان عضو بسیج هم هست و از قضا مسئول دفتر معاون پشتیبانی دولت اصلاحات دانشگاه هم بود به یک باره رنگ عوض کرده و در سه بار مراجعه به دفتر معاون پشتیبانی جدید! به هر طریق ممکن مانع دیدار من با معاون جدید شد.چند روز پیش که این برادر محترم دریافته بود جانشین من مشخص و قرار است ابلاغ اش صادر شود, به وی گفته بود بیا برو تکلیف این یارو! (منظور من) را روشن کن.وجالب تر آنکه مهندس عزیزی که قرار بود مدیریت جدید را به جای من بپذیرد,یک دوره همین برخورد را توسط این فرد تجربه کرده بود و با دیدن این برخورد تکراری فوراً موضوع را با من در میان گذاشت. من نیز یکراست سراغش رفته و به او گفتم که این برخوردها انسانی نیست.
بسیاری به من گفته بودند این نمونه آدمها تغییر پذیر نیستند و تاکید داشتند وقتم را هدر می دهم.اما من به کارم اعتقاد داشتم ، وقتی کلامم با او خاتمه یافت از پشت میز برخواسته و به نشانه ی اعتذار با من رو بوسی کرد.من هم شاکر خدا بودم که بر او تاثیر گذاشته ام!!اما درست فردای آن روز دریافتم که دوباره با جانشین من تماس گرفته و حسابی مرا افشا کرده است. :))) آن وقت بود که علت ماندگاری او را در بیش از ده دوره تغییر مدیریتی فهمیدم. ناخودآگاه به فکر حال ضعیف تمام مدیران قبلی اعم از راست و چپ افتادم که چه ساده و چه به سادگی( به قول شاملو) در محاصره ی منش او بوده و هستند.
بگذریم! امروز آن روز موعود رسید.و به قول ظریفی دست مرحمت دولت مهرورزی بر سر ما نیز کشیده شد.در دیدار کوتاهی که یک ماه قبل با رییس جدید دانشگاه داشتم گفته بودم من اهل استعفا نیستم! اگر مرا نمی خواهید برکنارم فرمایید.این طور هم برای من بهتر است هم برای شما! و امروز آن بهتراتفاق افتاد.در پایین حکم برای جانشین محترم، از خدمات ما نیز تشکر شده بود.در مراسم تودیع و معارفه هم هر چقدر مدیر جدید جانشین در دل من از خود مهر و عاطفه کاشت اما معاون اصولگرای دانشگاه آنچنان سخن راند که کم کم داشتم به خودم شک می کردم.هنگامی که ایشان با انواع گوشه و کنایه ها سخت مشغول چکش کاری شخصیت بنده بود روح و وجدانم مرا یادآور زمانی می شد که هر گاه قبل از رسیدنش به این میز او را میدیدم تکریمش کرده و برایش احترام خاص قائل بودم و حالا می فهمیدم که...پس از اختتام جلسه ی فوق،سخنان اکثر همکاران در قضاوت آنچه گفته و شنیده بودند مرا به این مهم رهنمون ساخت که اگر چراغ وجدان و انسانیت قلیلی خاموش است اما، در عوض چراغ عقل کثیری خاموش روشن است.
و این گونه بود که من از مدیریت آمار و اطلاع رسانی دانشگاه برکنار شدم.