امسال به صورت تصادفی نام مرا در لیست پزشکان حج آورده بودند که باز به صورت تصادفی توفیق حاصل نشد.
قصد دارم خاطره ای را از اولین سفرحج تمتع بیان دارم. این خاطره همواره برای من خوشایند و محبوب است و به عنوان یک پزشک، با یادآوری آن از طبابت لذت می برم.
از رفتار ممیزی های فرودگاه کشور خودمان که بگذریم، ورود به فرودگاه مدینه برایم جالب بود. صف طویلی از حجاج در گیت خروجی و ازدحام قابل توجه، حاکی از کنترل دقیق پلیس سعودی بر روی تک تک اسباب و اثاثیه حجاج بود.از تامل و تعمق در چرایی آن می گذریم!بعضی ها کلافه وعصبی شده بودند، کیف من هم پر از دارو بود و برخی رفقا مکرر تذکر می دادند که پلیس از ورود دارو به خصوص برخی اقلام کدئینه جلوگیری کرده و حتی ممکن است برخوردی هم صورت گیرد. خب تیپ پلیس ها هم اندکی خشن و ترسناک بود(من هم حساس!). از بس به گوشم خواندند که شاید فلان شود و بهمان، کم مانده بود تصمیم ام عوض شود وقید داروهای خوبی که داوطلبانه همراه خودم آورده بودم را بزنم و قبل از رسیدن به آن پلیس های خشن، آنها را دور بریزم. اما دیگر دیر شده بود و خودم را جلوی آقای پلیس پر هیبتی حاضر دیدم. زیپ ساک مرا به طرفه العینی باز کرد.
چقدر هم من دوم خردادی و شفاف بودم. تمام داروها را گذارده بودم روی اسباب شخصی تا به راحتی قابل دسترسم باشند. نگاه خیره شرطه ( پلیس) و امتداد آن تا چشم های مردد من خیلی زود او را به سخن آورد که این ها چیست یا چرا دارو و شاید هم چیز دیگر...
آخر من عربی نمی فهمیدم.
بلافاصله گفتم:
- انا طبیب.
- انت طبیب ؟
- نعم
- آها... اهلاً و سهلاً دوکتور.(خوش آمدی دکتر- کم مانده بود دیده روبوسی هم بکنیم)
و در کمال تعجب من و ما بقی رفقا،ضمن آنکه زیپ کیف را می بست بدون آنکه ساک دیگر مرا هم بازرسی کند، به یکی از دستیارانش دستور داد وسایل مرا با چرخ دستی از سالن خارج کند. او هم تندی اطاعت کرد و با احترام ویژه ای مرا تا اتوبوس همراهی کرد.
این جا بود که از پزشک بودنم لذت بردم. باور کنید جامعه نقش مهمی در باور آدمی دارد. من و همکارانم باید بدانیم که شغل حساسی داریم و به واسطه ی اهمیت این شغل است که می توانیم بهترین و صمیمانه ترین روابط را با مردم داشته باشیم. متاسفانه برخی از همکاران من با عملکردی که کمتر مقبول است، جایگاه پزشک را در جامعه ایرانی تنزل داده اند اما این را هم می دانم که علی ای حال، بیش از 90 درصد مردم قدر خدمات را می دانند. تنها کمتر از 10 درصد افرادی پیدا می شوند که لذت درمانگری را از سلول های آدمی بیرون می کشند که آن را هم باید تحمل کرد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر