۱۳۸۳ دی ۷, دوشنبه

مويه ای برای کودکان يتيم بم

از طرف دانشگاه علوم پزشکی اصفهان سه روز و سه شب در فرودگاه شهيد بهشتي اصفهان برای امداد به مجروحان بم مستقر بوديم. برايم خاطره ای دردناک اتفاق افتاد که سعي مي کنم به اختصار آنرا بازگو کنم. مي دانم که شما دوستان نازنين هم پس از مطالعه آنچه مي نويسم سخت متالم خواهيد شد ولي گاهي همدردی با دردمندان آدمي را لازم مي آيد!
هواپيماهاي حامل مجروحان يکايک ميرسیدند و با هر بار فرودشان موجی از درد و غم و غصه را درون دلهای امدادگران انتشار ميدادند.اکثر مجروحان با لباس معمولي خانگی و چهره ای مملو از خاک و خستگی و افسردگی جلوه مينمودند. قيامتی بود از انسانهای دهشت زده که سنين مختلف را پوشش مي داد.از صدای ناله کودکی کم سن و سال بود تا پیرزنان و مردان غرقه در خون.بسياری از آنها نمي دانستند کجا آمده اند و کثيری هم به هوش نبودند تا بدانند کجايند.آنها که جلوی ارابه هوايي سوار بودند از عقب نشينان بی خبر بودند و آنان که در منتها اليه هواپيما نشته بودند از جلو نشینان هيچ اطلاعي نداشتند.گويا ساعت مچي همه زلزله زدگان حول و حوش ساعت 5/5 بامداد متوقف شده بود. از چشمان بسياری ميشد فهميد که دلواپس عزيزانشان هستند.
من به عنوان يک پزشک هماهنگ کننده هميشه از درب جلو هواپيما وارد ميشدم تا مجروحاني که از ناحيه ستون فقرات آسيب ديده اند را شناسايي و به امدادگران معرفي نمايم تا مواظب حرکات انتقالي خود باشند . در يکی از اين موارد به کودکي 6 تا 7 ساله برخورد کردم که .........
دوستان من ! سعي کنيد آنچه مي گويم را تصور نماييد تا به عمق حادثه پي ببريد.
کودکی کم سن و سال بر بالين مردي میانسال نشسته بود و به حالت بهت زده اي مرا مي نگريست! انگار بار اولش بود سوار هواپيما شده بود.جلو رفتم و چون خودم هم عزيز دردانه دارم که با تمام وجود دوستش ميدارم کنارش نشستم و همانطور که دستانش را آرام در دستانم مي فشردم گفتم: عمو جان چطوري عزيزم چيزی ميخواهي عمو بهت بده؟
و او که اندکي هراسيده بود و با من احساس غريبي می کرد همانطور که چون هر کودکی دستانش را جمع و جور مي کرد با صداي غريب گفت: بابام اينه ! وانگشت کوچکش را نشانه مردی برد که به حالت چمباتمه در خواب بود.
ادامه داد: تو راه هي آب مي خواست ميشه آب بدی؟
در چهره اش غم بزرگي در حال فوران بود. من آرام دستم را به دستهای مرد نزديک کردم تا ببینم حالش چگونه است و اگر زخم بزرگ خونريزی دهنده ای ندارد آب بريش بياورم. اما زير دستان من هيچ نبضي نمي زد!انگار آن بابای تشنه سالها بود از دنیا رخت بر بسته بود . نمي توانستم سرم را بالا بياورم . اشک امانم نمي داد! زیر زيرکي و به گونه اي که آن کودک بي نوا نفهمد بي بابا شده است با صدايي لرزان گفتم عموجان خودت تشنه نيستی؟ !
و وقتي اندکي سرم را بالا آوردم ديدم که مسافران زخمي هم مدتي است مي خواهند جواب اين بي نوا را بدهند و نتوانسته اند. گوشه چشم همه آنها هم جاي اشکهاي خشک شده پيدا بود.آنجا آرزو کردم ميمردم و آن لحظه را نميديدم.ديگر دستانم آنقدر سرد شده بود که ياراي گرفتن دستان کوچک طفل يتيم را نداشت.

۱۳۸۳ دی ۳, پنجشنبه

عجب خوش الحان است اِين خداوند آواز ايران

در خيابان ولي عصر ، عصر هنگام مشغول قدم زدن بودم و براي خودم آرام مي خواندم! لبخند و گاه نگاه خيره بعضي ها ، متوجهم مي ساخت که در ولوم صدايم دقت دروني نکرده ام ، پس به خود مي آمدم و انگار که نواری از نو آغاز گردد با ولوم پايين شروع مي کردم ! از دور صدايي به گوشم رسيد که چون سروش آسماني بود و درونم را برون ساخت! آوازي دلنشين و ملکوتي به همراهي ساز تار :

حق به دست دل من بود که در معبد عشق/ سر به غير تو نياورد فرود ..... اي ساقي ای ساقي

در اينجا صداي دل انگيز کمانچه هم تارهای وجود را با تار موسيقي در هم مي آويخت و صداي حزن آلود ادامه ميداد:

در فرو بند ، که چون سايه دراين خلوت غم، با کسم نيست سر گفت و شنود.......اي ساقي اي ساقي

پاهايم سست شده بود و يارای ره پيمودن نداشت .
صدا صدای خدای آواز ايران ، استاد شجریان بود که به مناسبت فاجعه بم مي خواند و چه غم گنانه ! تصاوير هم اشکريزان تماشاچیان را به نظاره گذارده بود.
وی.سي.دی همنوا با بم که هزينه اش هم صرف امور فرهنگي در بم مي شود از آن شاهکارهايي است که ساليان سال باقي خواهد ماند و دلهای بسياری را مسحور نواي شجريانها و ندای ساز عليزاده و کلهر خواهد کرد. اکنون هم جایتان خالي اينجا تا در کناری به مخطبي تکيه دهيد و همنوائي پدر و پسر را به نظاره نشينيد.

۱۳۸۳ آذر ۲۸, شنبه

سرفه ای مليحانه

اين آقای احمدی نژاد شهردار تهران هم دست هرچی رييس است از پشت بسته است ! نه تنها تو جلسه ائتلاف نيامده بلکه واسشون پيام هم داده است! اين یعني دو بار يقه صاف کردن و سه بار سرفه مليحانه برای رقبای همفکر و البته خط و نشان حاکي از پشتوانه خاص برای جناح مقابل!
دلتان زياد خوش نشود خبری نيست که نيست!
در دل من همه...
گرد بام و بر من بي ثمر ميگردی!

۱۳۸۳ آذر ۲۷, جمعه

انتخابات امنيتي

چند شب پيش مفسر سياسي صدا و سيما در خصوص انتخابات عراق ميگفت: هر جا ديده شود که حين انتخابات فضا توسط حاکمان امنيتي شود بايد به اين نکته توجه کرد که مي خواهند در انتخابات تقلب کنند! و با اين استنباط فاش مي کرد که قرار است در انتخابات عراق تقلب صورت پذیرد!
نمي دانم اين تفسير شامل خودمان هم ميشود؟!

۱۳۸۳ آذر ۲۴, سه‌شنبه

تبديل موافق به مخالف

ديدار آقای رييس جمهور ( خاتمي دوستت داريم سابق ) با جوانان دانشجو مملو از برداشتهای متفاوتي است که خود برگ درس آموزی برای تاريخ ايرانيان و اهل تحقيق خواهد بود. سايت ها و وبلاگهای زيادی در این خصوص مطلب نوشتند اما بنده به نوبه خود به مطلبي دست يافتم که کمتر در موردش مطلب ديده یا خواندم لذا بر آن شدم تا حالا که زماني از ديدار مي گذرد و آبها از آسياب ريخته به آن اشارت نمايم :
آقای خاتمي در ابتدای دوران رياستش فرمولي مطرح کرد که اگر به وقوع مي پيوست تحول عميقي در نظام اسلامي حاصل ميگرديد که با بسياري از آموزه های دين حکومتي مغايرت داشت هر چند با اصالت دين اسلام نه تنها در تعارض نبود بلکه عين پیام پیامبر بود. اين فرمول به قرار زير است:

معاند ---> مخالف ---> موافق

آنچه از فرمول فوق مي توان نتيجه گرفت به قرار زير است:

1- تبدِل معاندان و دشمنان قسم خورده به مخالفين نقاد و اهل مذاکره!
2- تبديل مخالفان نقاد به موافقان و همراهان نظام
3- ایجاد جو اعتماد و امنيت برای همه ( ايران برای همه ايرانيان )
4- زمين گذاشتن سلاح و نیزه و بدست گرفتن قلم و کتاب ونقد و...

حاصل جمع چهار گزينه ی فوق عبارت جنجال برانگيز تسامح و تساهل بود که رگ غيرت ديني بسياري از متعصبان حکومتي و حوزوی و ... را جنبانيد ، بسياری چون عطاالله مهاجراني را از قطار نظام پياده ساخت و بعضي را هم روانه زندان کرد. قبيله ای آنرا بي شعورانه شعار انتخاباتي خود ساختند و گروهي هم اين کلام پر معنا را بهانه مبارزه بر عليه اصلاحات و خونين کردن عرصه مبارزه نمودند. اما غافل تر از همه در اين ميان آقاي خاتمي و من و شما که روي یک موضوع مهم توجهي نشان نداديم و آن ادامه فرمول بود:

معاند ---> مخالف ---> موافق ---> ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گويا همه ي تلاشها معطوف به سمت راست فرمول بود! هيچ اثری از مواظبت ها و هشدار ها نيست ! همه ی برنامه ها دنبال تبديل دو عنصر اول فرمول است اما دريغ از اين هشدار بزرگ که کميته ای هم مواظبت کنند فرمول معکوس و وارونه نشود !

معاند ---> مخالف ---> موافق ---> مخالف ---> معاند

در جلسه حضور آقای خاتمي در دانشگاه متاسفانه فرمول پيشنهادی دوران انتخابات ايشان به شکل زير درآمده بود:

موافق ---> موافق سرخورده ، مايوس و عصباني

تاسف بارتر از همه آنکه چيدمان جلسه که اظهر من شمس نيروهای مخالف اصلاحات را نشان ميداد به صورت کاملا کاريکاتوری و مسخره به فرمول زير اشارت داشت:

مخالفان سرسخت باطني و عقيدتي دیروز ---> موافقان دلسوز و همراه امروز

جالبتر از همه آنکه محافظان و مسئولان امنيتي جلسه اجازه نداده بودند موافقان رنج کشیده دیروز وارد جلسه شوند. این شد که صدا و سيماي عزیز حکومت هم درست زد توی هدف! به ايرانيان و خارجيان القا کرد که خاتمی وارد قافله ی انحصارگرایان شده است. به نظر من حاصل دوران حکومت خاتمي داراي برايند منفي نيست و با گذر زمان تاريخ اينرا اثبات خواهد کرد . آقای خاتمي هر چند برای اولين بار عصباني شد اما در اوج مشی فرهنگي خود جمله در خور تاملي به زبان آورد که به زودي انرا تجربه خواهيم کرد:

من شعار دادم !انشالله دولت های پس از من عمل خواهند کرد!

و اين فرمول آخر آينده را براي ما ايرانيان به خصوص جوانها معني دارتر خواهد کرد.

۱۳۸۳ آذر ۲۰, جمعه

SMS و پاسخگوئي مقامات

از زماني كه خدمات مخابراتي SMS در اختيار ايرانيان قرار گرفته است شاهد اتفاقات جالب بوده ايم. دوستان و رفقا اين تكنولوژي ارتباطي را براي اهداف زير به كار مي برند:
1- وعده و قرار هاي يوميه از نوع مثبت و منفي در تمام شبانه روز
2- ارسال متنهاي تبليغاتي دولتي و خصوصي
3- مرتفع كردن خستگي روزانه و شبانه با ارسال انواع جكهاي روز كه بخش عظيمي از آن در بردارنده … مي باشد!
4- ارسال پيام هاي تبريك و تسليت.
5- يادآوري اقدامات روزمره اي كه امكان فراموشي آن زياد است.
6- …
همانطور كه ملاحظه مي كنيد كاربرد SMS در ايران ما زياد است اما من امروز كاربرد جديدي را كشف كردم كه دلم نيامد آنرا براي دوست داران اين صنعت نو بازگو نكنم. واما بعد :
من دوست عزيزي دارم كه مدير يكي از دواير دولتي شهر است . دو هفته قبل براي يكي از همكارانم مشكلي پيش آمده بود كه گره آن مي توانست با گفتار تواناي اين دوست باز شود . پس با او تماسي گرفتم و معضل را در ميان نهادم و او قول داد اقدام نموده و سپس مرا خبر كند. چند روزي بگذشت و خبري نشد. پس برايش پيغام گذاشتم كه موضوع را از ياد نبرد ! باز خبري نشد ! پيغام مجدد فرستادم كه ما منتظريم ! خبري نشد. به نزديكي از رفقايش موضوع را سپردم كه پيگير باشد و هر چه شما را اخباري رسيد مرا هم! القصه امروز ديگر صبر را جايز ندانسته و به صنعت SMS كه مي شود با آن بي پرده ترين جكها را براي اين و آن ارسال نمود روي آوردم. برايش اينگونه نوشتم . ( تكس كردم  ) :
2hafteh gozasht va rooyeh ma hesabi bi pasokh mand. Mamnoon Bradar ! felani
و اين پيام ساعت 13:32 ارسال گشت .
ساعت 13:34 زنگ مبايل به صدا در آمد! آن سوي خط دوست مدير ما بود با خنده اي تلخ و گويا و زباني توجيه گر كه چرا پاسخش مطول شده است. من هم به او پاسخي دادم كه در حالي كه هر دو مي خنديديم خداحافظي كرديم! گفتم خدا پدر و مادر خارجي ها را بيامرزد كه SMS را خلق كردند وگرنه شما مديران را چه كسي پاسخگو مي كرد. كاش من شماره مبايل مقام محترم رهبري و رياست محترم جمهور و رياست محترم قضا و… را داشتم!
راستي اگر شما شماره مبايل آقايان بالا را داشتيد چه پيامي برايشان به صورت SMS مي گذاشتيد؟؟؟

۱۳۸۳ آذر ۱۰, سه‌شنبه

چه زود مجلس هفتم ، ششم شد!

اندر ايرادات مجلس ششم هميشه دو اشکال پر رنگ تر نموده اند :

1- کوتاه آمدن بر سر قانون مطبوعات و گوش سپردن به اندرز کتیي مقام رهبری
2- کوتاه آمدن بر سر حذف عليرضا رجايي و ورود آقايان حداد عادل و محتشمي به مجلس.

اين دو ايراد گويا محک بزرگي بوده است که آيا مجلسيان اصلاح طلب بر سر شعارهايشان خواهند ايستاد يا نه؟! و اگر مي ايستند تا کجا اين ايستادگي دوام خواهد آورد. هر چند مجلس ششم منشا تحولات خوبي نسبت به دوران من قبل خود بود اما چون اين عقب نشيني درست در ابتداي کار مجلس رخ داد تحليل گران را به تامل جدی در دودمان مجلس ششم واداشت و نهايتا علي رغم تلاش هاي گسترده مجلس اصلاحات ، کم توفيقي ها قابل پيش بيني بود.
اکنون در ابتداي سال اول مجلس هفتم هستيم و به نظر مي رسد تاريخ کمي تا قسمتي در حال تکرار است. امشب با نهايي شدن موضوع هسته ای کشورمان توسط آژانس انرژی هسته ای و دول اروپايي بي محابا ياد فوريت قاطع المصوبه عدم تعليق غني سازی مجلس کنوني افتادم. هنوز تجمع های پيا پی در حمايت از اين اقدام شجاعانه اکثريت مجلس ادامه دارد حاليکه مصوبات جهاني و دولتي و پشت پرده اي و مذاکره ای حاکي از اتفاقات ديگری است! راستي چه زود مجلس هفتم ، ششم شد. خدا مي داند فرداها ، توجيه اين عقب نشينی آشکار چه هزينه هايي برما تحميل نمايد.

۱۳۸۳ آذر ۸, یکشنبه

از وبلاگ کورش علياني ، شايد به مناسبت هفته بسيج
من به محمد ابراهيم همت می‌گويم بسيجی. كه تمام زندگيش را، روز به روز و نه يك‌باره گذاشت پای اين
كه زباله‌ای مثل صدام حسين نتواند بيايد در سعدآباد بنشيند نم‌نم عرق بخورد و ام كلثوم گوش كند و رقص عربی دخترهای ايرانی را تماشا كند.

من به محمد بروجردی می‌گويم بسيجی. كه درست آن وقت كه در كردستان هر كس اول اسلحه می‌كشيد و با تمام كينه می‌زد و بعد نگاه می‌كرد ببيند كه را زده است، آن قدر ايستاد و به مردم خدمت كرد كه شد مسيح كردستان.

من به امير رفيعی می‌گويم بسيجی. كه وقتی همه از خرمشهر رفتند گفت من می‌مانم و تا گلوله داشته باشم زمين‌گيرشان می‌كنم. با دو پايی كه از شدت زخم گلوله و تركش مثل دو زائده ازش آويزان مانده بودند ماند و تا گلوله داشت نگذاشت عراقی‌ها جلو بيايند.

من به رضا دشتی می‌گويم بسيجی. كه وقتی از شناسايی خرمشهر در اشغال برمی‌گشت دوستانش به اشتباه زدندش و آن يك ساعتی را كه زنده بود يك آخ نگفت مبادا رفقاش ازش خجالت بكشند.

من به حسن باقری می‌گويم بسيجی كه با آن صورت بچه‌وارش كه هنوز موهايش پانصدتا نشده بود، بارها اشك ژنرال ماهرعبدالرشيد را درآورد و استراتژی «زيرپيراهن سفيد بر سر دست» را به تمام لشكرهای عراقی و حتا نيروهای ويژه‌ی عراق آموخت.

من به برادران باكری می‌گويم بسيجی. كه با اين كه می‌دانستند حتا جنازه‌شان هم برنخواهد گشت رفتند و جايی كه هيچ كس جراتش را نداشت جنگيدند تا مجنون به دست ديوانه‌های بعثی نيفتد.

من به بيژن گرد می‌گويم بسيجی. كه وقتی يانكی‌های قلدر مثل قداره‌بندها با منطق «ما ناو داريم پس هستيم» ريختند توی خليجی كه ما حالا بوق فارس بودنش را می‌زنيم، با چهار تا قايق زه‌واردررفته و چهار قبضه آرپی‌جی و دو مثقال ايمان چون‌آن به ستوه آوردشان كه هر اسير ايرانی‌ای را می‌گرفتند، می‌بردندش توی حمام، لختش می‌كردند و تا جان داشت و جان داشتند با پوتين و قنداق تفنگ و حتا قيچی می‌زدندش كه فقط به اين سوال جواب بدهد «بيژن گرد كجا است؟»

اين‌ها برای من الگوهای بسيجی اند. که اگر بگردی حتا يک عکسشان را هم روی شبکه پيدا نمی‌کنی. اما اين روزها دش‌منان بسيج و دوستان بعد از جنگ بسيج يك الگوی ديگر از بسيج نشانمان می‌دهند. مرد جوان كوتاه قد چاق. كه گردن ندارد و ميان كتف و پس كله‌اش لايه لايه گوشت روی هم ورم كرده. آی‌كيو حدود بيست. دست چپش را روی دو چشمش می‌گذارد و داد می‌زند «سحزخيز مدينه كی می‌آيی؟» و بعد با كف دست می‌كوبد به پيشانيش و می‌گويد «هَع. هَعهَعهَع.» يعنی «من دارم گريه می‌كنم» اما دريغ از يك قطره اشك. روی ديوارها با خط زشت و غلط املايی شعارهای به قول خودش ارزشی می‌نويسد. عاشق اسلحه و دست‌بند و چوب و بی‌سيم و گاز اشك‌آور نيست، بل‌كه می‌پرستدشان. همه‌ی مردم را دش‌من می‌بيند. در عين حال به همه می‌گويد «حاضی» منظورش هم «حاجی» است. هفته‌ی بسيج كه می‌رسد می‌دهد يك پارچه‌ی بزرگ بنويسند «هفته بسيج بر دلاورمردان بسيجی مباركباد.» و می‌زند بالای پای‌گاه بسيج محله‌شان و تا سه ماه بعد هم برش نمی‌دارد. اگر در مورد مسائل ارزشی غيرتی شود ديگر شمر هم جلودارش نيست و تا دست كم يك شكم سير فحش ناموس ندهد آرام نمی‌شود. من به اين موجود نمی‌گويم بسيجی. حتا اگر در تيراژ يك ميليارد و نيم تكثيرش كنند و در همه‌ی پای‌گاه‌های بسيج بچپانندش. من دست بالا به اين می‌گويم دزد و معتقد ام بايد بزنند پس كله‌اش و هر چه را دزديده ازش پس بگيرند. يكيش هم هم‌اين نام بسيجی است.

همت و هر كه مانند همت و دوستانش است، چه رفته باشد و چه مانده باشد، نيازی به تبريك من ندارد. زندگی اين‌ها برای من سراسر بركت است. خنده‌دار است بگويم مباركشان باشد. اين موجود دوم هم هيچ نسبتی با بسيج و بسيجی ندارد كه من بخواهم به او تبريك بگويم. اما به مردم شايد بتوان تبريك گفت. های مردم! با احتياط و با در نظر گرفتن اين‌ها كه گفتم عرض می‌كنم؛ هفته‌ی بسيج مباركتان باشد.

۱۳۸۳ آذر ۴, چهارشنبه


com Posted by Hello

شرم الشيخ ، شرم الپاول ، شرم الخرازی

اصولا اينکه بالاخره پس از 26 سال يک مقام رسمي آمريکا بي شرمانه ( بخوانيد بدون خجالت ) با همتاي ايراني خود چت ( گپ ) زنده ميکند چيز مهمي نيست. ولي سکه اين ارتباط ، ولو بي شرمانه، به نام دولت اصلاحات زده شد. گويا مي توان حدس زد آقاي خاتمي به خرازي گفته باشد : « کمال جان خودت بهتر مي دوني تو اين دولت چيزی که به ما نچسبونده باشند نيست ، حالا که دولتمون مستعجل است بيا بي خيال اخم و تخم بزرگان . اگه فرصتي دست داد مثل من تو سازمان ملل بچه بازي در نياريا ! اگه دستي دراز شد به پاس دينمان هم که شده بي پاسخ رها نکن !! » هميشه برايم اين سوال مطرح بوده که در چنين مواقعي ( دست دادن دو طرف قهر ) چه بر کف دست عرق کرده طرفين مي افتد ؟ و پس از آنکه طرفين دست دادنشان خاتمه يافت حس غريب ملامسه اخيرشان تا کي و چگونه خواهد بود؟! منم گير دادم ها ...................................... در هر حال مهم نيست.

۱۳۸۳ آبان ۳۰, شنبه

الکامپ 2004


elecomp Posted by Hello

نمايشگاه الکامپ امسال جالب بود . برای من اين صحنه که از آن يک عکس هم گرفتم جالبتر بود چرا که نشان ميداد ما مردم ايران چطور از خدمات مجاني بهره مي جوييم ! در اين مکان اينترنت مجاني بود! جايتان خالي !
تويي که از همه دوست داشتنی تری

سلام
اعتراف مي کنم که گاهي زيباييهای معمول و گذرا مرا از سر گذاردن بر دامان پر مهرت غافل ميکند .
اعتراف مي کنم که شيريني بعضي نباتات بي خاصيت ، مرا از چشيدن نبات محبتت دور مي سازد .
آه که چه مهجور و لايعقل مي شوم من تا به خود متکي مي شوم.
بوي غريب همه را با بوي معطر و دلنواز تو معاوضه آرماني شعف آور و انرژی ساز.!
مي خواهم بگويم دوستت دارم اما از آنجايي که مي ترسم اين کلام را خالص و بي ريا نگويم وجودم به تلاطم مي افتد.
کاش موسي نبود و من شبان ساده دل بودم !
آنوقت هر چه دلم مي خواست و در حد درک من بود به تويي که از همه دوست داشتني تری ميگفتم.

۱۳۸۳ آبان ۲۷, چهارشنبه

اصلاحات مشکل نيست فقط بايد از خودمان آغازش کنيم

1- لطفا اول مقاله آقای ابطحی را سريع مرور کنيد.


چندي پيش روزنامه راستگراي يالثارات به من لقب بامشاد کابينه را داده بود. دستگاه قضايي هم مرتب به اين روزنامه و آن روزنامه گير مي داد که به دليل اهانت به مسئولان کشور چنين و چنان شوند. آن موقع من هنوز معاون رئيس جمهور بودم، اول فکر کردم که بنويسيم از ايدز که بهتره ولي منصرف شدم و نامه اي به مقامات قضايي نوشتم که اگر اين تعبير اهانت نيست پس چه اهانت است؟ چند روز بعد خوشبختانه نامه اي آمد که سيستم قضايي دنبال ماجراست و به عنوان مدعي دعوت کرده بود. که البته کار در حال پي گيري است. کپي نامه را هم براي وزارت ارشاد داده بودم. معاون مطبوعات وزارت ارشاد تماس گرفت که نامه را در هيأت نظارت بر مطبوعات خوانده اند و همگي به اتفاق آن را مصداق توهين دانسته اند. سردبير احضار شده و گفته که اين مشي روزنامه ماست. بعد از آن شکايت از سوي هيأت نظارت هم به دادگاه رفته است. همين جا از هيأت نظارت تشکر مي کنم. خبر شکايت هم در خبرگزاري ايسنا آمده بود. تا اينجا روال کار عادي بود. اما بعد از اين ماجرا چند شب پيش يکي به من زنگ زد که تلويزيون مفصل شما را در اخبار نشان داده است. تعجب کردم. وقتي معاون رئيس جمهور بودم از من خبري نبود. آن عزيز ادامه داد که زير عکس شما نوشته: بامشاد دردسر ساز شد. باورم نمي شد. تلويزيون؟ در اخبار؟ حالا که ما کاره اي هم نيستيم دست از سر ما بر نمي دارند ولي معلوم شد واقعيت دارد. فقط عيب من چاقي است؟ خدا کند. البته چندي پيش که عليه کيهان که به من تهمت زده بود و گفته بود من 3 ميليارد تراکم خريده ام هم شکايت کردم. دادگاه کيهان را مجرم شناخت. از آنها هم تشکر مي کنم. من خيلي به دفاع از خودم عادت ندارم ولي اين را نوشتم که بگويم امروز به دلائل سياسي شايد اهانت و تهمت به رئيس جمهور و اطرافيانش مجاز است ولي وقتي اين راه باز شد اين شتر مي تواند در خانه همه بخوابد.
******
ديشب مراسم افطاري آقاي خاتمي به اعضاي کابينه اش بود که هر سال آنها را با خانواده هاشان يک شب دعوت مي کند. مقامات سابق کابينه را هم دعوت کرده بودند. آقاي کابينه هم ماجراي بامشاد را شنيده بود. بعد از آنکه افطاري تمام شد به ايشان گفتم حالا که ما بامشاد شديم، اجازه مي دهيد اينجا يک دهن بي وفا را بخوانيم! خنده اي بر لبان خسته آقاي خاتمي ديدم. خوشحال شدم.
******
حالا در اين وسط به هنرمند عزيز آقاي رضا شفيعي جم که نقش بامشاد را بازي مي کردند خداي نکرده جسارتي نکرده باشم. ايشان از خوبان هنرمندان کشور هستند. من که هميشه از نقشهاي ايشان خوشم مي آمد و مي آيد
.
2- بالاخره دوستان راستگرای ما قائل به خدا و آخرتند و بيش از ما از عاقبت و عقوبت سخره کردن یک انسان واقفند.اما برخورد آقای ابطحي که اتفاقا خود نيز روحاني است جالب تر است. معلوم است دين ايشان با دين خونخواهان امام حسين( يالثارات) متفاوت است
3- اگر قرار است اصلاحات در ايران پا نگيرد بدانيد و آگاه باشيد که مسبب اصلي آن خود اصلاح طلبان خواهند بود . آقاي ابطحي که به اين زيبايي پاسخ مدعيان مسلمان را داده است معين ميکند که خود در درجه اول خويشتن را اصلاح کرده است. به نظر من ابطحي با اين برخورد متين مدافع واقعي اصلاحات است و خونخواهان امام حسين ( يالثارات ) بيشترين ضربه را بر پيکره دينشان زده اند.
4- اما خدا رحمت کند کيومرث صابری ( گل آقا ) را ! هيچگاه حاضر نشد در طنز محطاط خويش آسيبي به روحانيت وارد آورد... الان نيست تا ببيند مدافعاني که نمي توان در پيشگاهشان نام روحانيت را بي وضو آورد چگونه خود براي چندمين بار روحانيت را مسخره و با القاب فکاهي خطاب ميکنند. شايد جکهای منکثری که بين عوام براي اکثر روحانيون جاری و ساری است باعث شده يالثاراتي ها هم ميدان را مناسب خواباندن اين شتردرب خيمه و خرگاه مطبوعه خويش بدانند !!!
5- اين نيز بگذرد اخوي !!!
6- مرحوم ابوي هميشه اندرزم ميداد که مواظب باشم که در کشاکش دهر زمستان مي رود وروسياهیش ماندگار پيشاني حضرت زغال.

۱۳۸۳ آبان ۲۵, دوشنبه

معضلات رييس جمهور ( بخش اخر)

برنامه‌ها و تصميماتي كه 25 سال گذشته در حوزه امور اجتماعي از طرف قوه مجريه به مرحله اجرا درآمده است تا چه اندازه از جامع نگري لازم و كافي برخوردار بوده و توانسته باري از مشكلات اجتماعي كشور كم كند؟ و آيا اساسا برنامه هاي اجرا شده و تصميمات اتخاذ شده در حوزه اجتماعي از تاثير كارآيي لازم برخوردار بوده يا خير؟

اگر حوزه‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي را كنار بگذاريم و صرفا تصميمات 25 سال گذشته در حوزه اجتماعي را بررسي كنيم در خواهيم يافت كه قوه مجريه متولي سامان بخشي به موارد زير بوده است:
1) بيكاري
2) اعتياد
3) سوادآموزي
4) رفاه اجتماعي اعم از بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و مسكن و .....
5) همراهي اقشار مردمي براي حل معضلات اجتماع (رشد NGO ها و شوراها)
6) اعتماد سازي بين مردم و دولت
7) عدالت اجتماعي
8) حقوق شهروندي (از جمله زنان و كودكان)
9) ...................

براساس يك تحقيق كه در سال 71 صورت گرفته است. پايگاه مردمي و مشروعيت نظام در سال 65 بسيار زياد بوده است و در سال 1371 گرچه كاهش يافته است اما هنوز به اندازه كافي وجود داشته است و البته بسيار بيشتر از زمان قبل از انقلاب بوده است. مثلا اعتماد به مسئولين در سال 1356 ، 5/18% و در سال 1365 ، 1/81% و در سال 1371، 37% بوده است يعني يك سير صعودي نزولي. در همين تحقيق پارامتر آشنايي مسئولين با درد مردم در سال 56 8/9% در سال 1365 ، 3/77% و در سال 1371، 8/41% بوده است. باز هم يك سير نزولي. [1]
اكنون اگر شرايط يك نظرسنجي منسجم و آزاد فراهم شود بهتر ميتوان به سئوال پاسخ داد كه اگر دولت آينده از نيازهاي اجتماعي چشم پوشي نمايد چه فرجامي در انتظار نظام است.

آنچه تاكنون درچهار دوره انتخابات رياست جمهوري گذشته شاهد آن بوديم تاكيد و پافشاري بر توسعه اقتصادي وسپس توسعه سياسي بوده آيا در حال حاضر وقت آن نرسيده است كه دولت در برنامه هاي توسعه اي خود ابعاد اجتماعي پيش تر از گذشته مدنظر قرار دهد در اين صورت كانديداي رياست جمهوري بايد به نوعي برتري در توسعه اجتماعي قايل باشد و يا اينكه به صورت متعادل و متوازن ضمن توجه به ديگر ابعاد توسعه نسبت به موضوع توسعه اجتماعي نيز حساس باشد.

بنده معتقدم در طول 4 دوره رياست جمهوري گذشته اگر چه هر يك از آنها نسبت به يكي از حوزه‌هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي توجه بيشتري نشان داده‌اند اما هيچيك نتوانسته‌اند حتي همان حوزه مورد نظرشان را سامان بخشند چه رسد به پرداختن به حوزه اجتماعي. اين عدم توفيق در اهداف هم دلايل عديده‌اي دارد كه فعلا از ذكر آنها به دليل اختصار مي‌گذريم. يك نكته مهم در اين چهار دوره مشترك است كه هم مثبت است و هم منفي. نكته مشترك با مفهوم منفي در طول هر چهار دوره رياست جمهوري ايران ناكامي در رسيدن به شعارهاي منتخب رياست جمهوري بوده است و نكته مشترك با نگرش مثبت آنست كه بستر مناسبي را براي كساني فراهم ساخت كه فرهنگ اجتماع ايراني را بهتر بشناسند و دنبال تدوين متدولوژي جامعه ايراني بگردند. اين نكات مثبت و منفي , خاص ايران هم نيست. در اكثر نقاط دنيا چنين تجربياتي بوده و هست. شعارهاي انتخاباتي چيز ديگري مي‌گويند و عملكرد راه ديگري مي‌پيمايد. به رئيس جمهور آمريكابه عنوان يك كشور توسعه يافته نگاه كنيد. تاملي كوتاه در نظرسنجيهاي اين روزهاي ايالات متحده هم جلو بودن جامعه از حاكمان را نشان مي‌دهد. جوامعي در اهداف خود توفيق حاصل كرده‌اند كه اجتماع و حاكمان همپاي هم رشد و توسعه يابند. با اين نگرش، يعني همپايه‌گي دولت و مردم، روشن است كه تقدم و تاخر حوزه‌هاي مختلف توسعه صرفا بستر هر يك از شاخه‌هاي توسعه را فقط ملموس‌تر ميكند. ملموس شدن هر يك از جنبه‌هاي فرهنگي، اقتصادي ـ اجتماعي و سياسي دليل بر بالندگي و توسعه يافتگي آن جبهه نخواهد بود. به نظر من هر يك از رياست جمهوريهاي چهار دوره گذشته موفق شدند يكي از حوزه‌هاي چهار گانه گذشته را زير ذره‌بين بگذارند و اين به خودي خود منفي نيست بلكه راه همواري است براي رئيس جمهور آينده به اين شرط كه اهل تحقيق و روزآمد باشد.
[1] - فرامرز رفيع پور ـ توسعه و تضاد صفحات 447 تا 463

۱۳۸۳ آبان ۲۳, شنبه

معضلات رييس جمهور آينده 2

2ـ مهمترين مسايلي كه در حوزه اجتماعي كانديدهاي رياست جمهوري بايد به آن توجه كنند و رسيدگي به آن را در محور برنامه هاي خود قرار دهند كدامند؟
در روانشناسي اجتماعي مثلي داريم كه بدترين سوال كنندگان كساني هستند كه پاسخ آن را دانسته و خود را به جهالت زنند،‌ انگار كه نمي‌دانند. آنچه جامعه را به صورت واكنشي (Reactional) در مقابل تصميمات قانونگذاران و دولتمردان قرار مي‌دهد آنست كه مسئولين خود را در مقابل خواست عمومي به جهالت بزنند. قطعا بايد قبول كنيم كه اكثريت مسئولين امروزي ما ميدانند كه مردم چه مي‌خواهند اما در مناظرات و مباحثات خويش به گونه‌اي از نيازهاي اجتماعي سخن به ميان مي‌آورند كه انگار در جامعه ايراني زندگي نمي‌كنند. شما خود قضاوت كنيد اگر قرار باشد همين امروز يكي از مسئولين مختار شود كه در يكي از دو موضوع مبارزه با فساد اجتماعي يا مبارزه با بيكاري سخن بگويد تمام هنرش را در موضوع اول صرف ميكند در حالي كه بيكاري اولويت اول است.
ما در اينجا كاري به استثنائات نداريم. با علوم روز ثابت شده است كه اگر فردي شغل مرتبط با تخصص خود داشته باشد كه ضمن كسب درآمد متناسب خلاقيتهاي خود را بروز دهد اگر اجتماع كاملا باز هم باشد كمتر به سوي مفاسد اجتماعي خواهد رفت به عبارتي هر فرد تمايل خواهد داشت حداكثر انرژي خود را در ارائه نسخه جديدتر (Version) فعاليت خود خرج نمايد نه حركتهاي بيهوده‌اي كه او را در رسيدن به نقطه معمول هم باز دارد.
3ـ در صورت غفلت رياست جمهوري نسبت به مباحث و مشكلات اجتماعي كشور در حوزه اجتماعي با چه چالشهايي روبرو خواهيم بود؟
ترجمه و تفسير غفلت دقيقا مطلبي است كه در سوال قبل به آن پرداختيم يعني علم به موضوعي داشتن و بكار بستن آن در عمل. دانستن و خود را به ناداني زدن مصداق غفلت است. غفلت در امور اجتماعي چه تعمدي باشد و چه مصلحت جويانه، آتش زير خاكستر است. الان حدود 26 سال از انقلاب 57 مي‌گذرد. با استقرار نظام جمهوري اسلامي از سال 57 تا چند سالي خصوصا در دوران جنگ يك نظام ارزشي جديد به صورت كاملا تدريجي در جامعه شكل گرفت كه درك اين تغيير ژرف را فقط كساني بهتر استفهام ميكردند كه خارج از جامعه ايراني بودند. مردم ما وقتي فهميدند كه در طول سالهاي 57 تا 67 تغييرات ارزشي كلان كرده‌اند كه وارد دوران رياست جمهوري آقاي رفسنجاني شدند. به يكباره نظام ارزشي 10 ساله اول دچار تحول شده اگر ريش و اوركت و چادر و عطر و انگشتر عقيق و اماكن مفروش به جاي مبلمان و فقر و جزو طبقات پايين اجتماع بودن در دهه اول‌ ارزشي مصوب ميشد اما در اين دوران اندك اندك جاي خود را به انكارت ريش و لباس فاخر و مبلمان و ... داد. نقل است كه اوايل انقلاب ثروتمندان جرات نمي‌كردند با ماشينهاي گرانقيمت خود در جامعه ظاهر شوند اما اين نظام ارزشي در دهه دوم دچار يك افت فزاينده گرديد. ظواهر اجتماعي كه سهل است، حتي عكسها و تصاوير هم متحول شدند، تبليغات دگرگون شد و .... در يك كلام خواست اجتماعي تغيير كرد و چون عده‌اي مجبور بودند در مقابل خواست اجتماعي واكنش منفي سازنده نشان دهند، اجتماع را وارد يك چالش تخريب‌گر كردند. دولت آقاي هاشمي از يك سو فضا را با نگرشهاي اقتصادي تعديل براي يك فرهنگ باز آماده مي‌كرد و از سوي ديگر مي‌بايست پاسخگوي دوستان و منتقدان خود مي‌بود كه قائل بودند ارزشها را در حال نابودي و به سوي يك جامعه غربزده در حركت. با اصطلاح مي‌بايست جلو مظاهر به اصطلاح غربزده را مي‌گرفت و اين باعث شد تا به جاي پرداختن به معضلات اجتماعي يك نوع تضاد جدي درگيرد و همين امر باعث شد تا روز به روز بين قشرهاي منسجم اول انقلاب فاصله بيافتد. به قول يكي از مسئولين نظام قطار انقلاب شروع به پياده كردن گروه گروه از سواران خود كرد. اول از كساني شروع شد كه حرفهاي نو مي‌زدند بعد آنها كه ظاهرشان به غربيها مي‌خورد، سپس گروه سوم و بالاخره آنقدر جلو آمدند كه نوبت ياران نزديك هم فرا رسيد. صدا و سيما حتي اقدام به حذف ناشيانه تصاوير نزديكترين انقلابيون زد و تا آنجا پيش رفت كه دستهاي حذف بر قباي خودآقاي هاشمي هم كشيده شد و توجه زياددولت به اقليت و عدم پرداختن به خواست اكثريت اجتماع باعث شد كه مردم به صورت واكنشي آماده يك واكنش گسترده شوند. هرچه در صف انقلابيون برسر نوع نگرش حاكمان به مقررات سياسي ـ فرهنگي و اجتماعي افتراق به وجود مي آمد يك گروه جديد حذف مي‌شدند و برعكس صف مخالفان اين نوع نگرش انقباضي شلوغ‌تر مي‌شد. از همين جا پاسخ سوال را كامل مي‌كنيم كه دولت آينده اگر بخواهد به نگرش سالهاي دهه 70 باز گردد در اصل باعث خواهد شد يك انسجام شبه پنجاه و هفتي در صف مخالفان حكومت ايجاد شود. از يك سو رغبت به حل مشكلات اقتصادي ـ فرهنگي و اجتماعي به حداقل خواهد رسيد پس معضلات بيكاري و فقر وفساد افزايش خواهد يافت و از سوي ديگر يك عكس العمل درونگرا در اقشار مختلف حاصل خواهد شد. جمع جبري اين دو برآيند چيزي نخواهد بود جز قطع اميد از مردم، تكيه بر زور و پيوستن به يك قدرت خارجي.

۱۳۸۳ آبان ۱۸, دوشنبه

معضلات رييس جمهور آينده (1)

1- كانديداي رياست جمهوري در حوزه اجتماعي چه اولويتهايي را بايد در برنامه هاي خود مد نظر قرار دهد تا شاهد رفع مشكلات وپيچيدگيهايي كه بعضا سالها در زمينه مسايل اجتماعي با آن مواجه بوده ايم، نباشيم؟

در پاسخ ابتدا اجازه دهيد سوال را اندكي گسترش دهيم. بي شك جامعه ما سالهاست كه با معضلات اجتماعي روبروست كه هر روز بر عمق آن افزوده شده است. در بعضي موارد دچار پستي و در برخي ديگر كه بسيار اندك هستند پيشرفت حاصل كرده‌ايم. براي مثال انسجام اجتماعي Solidarity يكي از شاخصهاي يك جامعه پوياست. انسجام اجتماعي يعني براي حل معضلات يك جامعه مردم آن اجتماع ضمن حفظ اختلافات متوازن خويش، با هم به راحتي كنار آمده و مبادرت به گشايش مشكلات نمايند. انسجام اجتماعي برخلاف راي و نظر بعضي گروهها به معناي يك شعاري و يك مرامي جامعه نيست كه چنين اجتماعي در هيچيك از ادوار تاريخ تاكنون نبوده و به دلايل عقلي پديدار هم نخواهد شد.
در ابتداي انقلاب و در اوج به ثمر نشستن تلاشهاي انقلابيون چندين عامل مهم باعث انسجام اجتماعي يا اصطلاحا Solidarity آنروز گرديده عوامل نظير:
1) هدف مشترك ضد استبدادي در اكثريت مردم كه به نحو بارز در روحيه ضد شاهنشاهي نمايان مي‌شد.(دشمن مشترك)
2) مقبوليت بالاي رهبري جنبش
3) همراهي اقشار مختلف به صورت حداكثري و نه حداقلي به گونه‌اي كه در اكثر قشرهاي اجتماعي حمايت از انقلابيون كاملا هويدا و برجسته بود.
4) تنگ شدن حلقه آزاديهاي سياسي و فرهنگي در حالي كه در بخشي از آزاديهاي ديگر هيچ حد و حصري وجود نداشت (بروز تضاد)
5) مشاركت داوطلبانه لايه‌هاي مختلف اجتماع عليرغم تبليغات گسترده رسانه‌اي مبني بر عدم مشاركت مردمي
6) اميد به يك ايدئولوژي پر از انرژي و ارزشي عليرغم آنكه هنوز امتحان خود را نداده بود.
7) امنيتي و پليسي شدن فضاي كلي جامعه آنروز ايران

همه دلايل فوق به انحاء مختلف توانست گروههاي مختلف اجتماع ايراني را كنار هم جمع كرده و با يك انسجام خلل ناپذير در سرنگوني رژيم شاهنشاهي هم قسم كرده و تا جايگزين كردن نظام جمهوري اسلامي كنار هم قرار دهد. نگاهي گذرا به تصاوير و مستندات تاريخي بحبوحه انقلاب نشانگر آن است كه همه گروهها و لايه‌هايي كه بعدها اكثرا از همديگر مجزا ومتلاشي شدند آن روز در كنار هم و منسجم بودند ضمن آنكه حتي ظاهر خود را نيز بسته به طرز تفكرشان حفظ كرده بودند. زنان با حجاب در كنار خانمهاي كاملا بدون حجاب و مردان با ظاهر كاملا مد روز در كنار چهره‌هاي نمود حزب الهي آنروز. كافي است تصاوير راهپيمائي‌هاي اوايل انقلاب را در حالي كه دستهاي تيپهاي ظاهري اجتماعي در يكديگر گره شده بود را نگاه كنيد. با كمي تامل در اين واقعه تاريخي به اين مهم مي‌رسيم كه بزرگترين چالش اجتماعي امروز مسئولين مملكت و علي‌الخصوص رئيس قوه مجريه گيست اجتماعي است انگار دولت هر كار ميكند تا همه اقشار جامعه را براي حل اشكالات عمده امروز جامعه منسجم كند نمي‌تواند. هم نوايي لباس و ظاهر و مرام و دين و .... نيست كه انسجام اجتماعي را به ارمغان مي‌آورد بلكه هدف يكسان و حركت به سوي يك آينده مقبول اكثريت است كه انسجام مي آورد بنابر اين اگر و تنها اگر دولت آينده بتواند اهداف مشترك جامعه ايراني را براي آينده درك كند و آنها را در رسيدن به اين هدف ياري رساند خواهد توانست بر بخش عظيمي از معضلات اجتماع فائق آيد. بدترين آفت چنين رويكردي هم آنست كه به جاي تشخيص اهداف، دولت خود به تعيين اهداف با مصاديق مورد نظر خود كند آن وقت گست افزونتر خواهد شد.

۱۳۸۳ آبان ۸, جمعه

Afghan Posted by Hello
چرا و چرا؟


1- ايران را دوست مي دارم و حاضرم در مقابل هر تجاوزی جان نثارش باشم اما همه ی کاستي ها و ناملايمي ها فقط به هنگام تجاوز و جنگ و خونريزی اتفاق نمي افتد ! ايران را چون جان عزيزش مي شمرم و آماده ام در برابر هر تعدی ظالمانه ای با سلاح جوانمردی ایستادگي کنم و جانم را بر سر اين ماندن بدهم اما همه ظلم ها و تعدی ها فقط با يورش و هجوم کرکسان نيست ! آری تن عزيز ايران به طرق ديگر هم آماج حملات سر سخت مي شود که بسا توانفرساتر و ناپيداتر است و زماني زخم و نيشش را در مي يابي که شايد فرصت ها زايل گرديده باشد.
2- در چند شماره قبل نوشتم که بودن افاغنه در ايران فرصت مغتنمي است برای تمام کساني که دوست تر دارند فرهنگ ايراني را در تاثير بر خلايق ديگر سنجيده و سطوح انتظار جهانيان را از ايران و ايراني تعريف نمايند. فرهيختگي يا دون مايگي مهاجر افغاني ايران نشين تابلو تمام نمايي است که بيانگر خاموش یسياری مطالب گفته و ناگفته فرهنگ ايراني است. بسياری از علماي ما را عقيده بر آن است که اگر اسلام توانست در سراسر گيتي تنين انداز گردد و در تعامل با فرهنگهای گوناگون بازی را واگذار نکند صرفا به اين دليل بود که پس از ورود اسلام به ايران ، اين دین با بالندگي و هنر و سنن ايراني عجين گشت.
3- اکنون با در نظر گرفتن مطالب فوق و هزار ناگفته ديگر خبر زير را چگونه ارزيابي ميکنيد:

" گروهي از افاغنه مقيم ايران در اعتراض به محروميت فرزندانشان از تحصيل دست به راهپيمايي زدند.!!!!! "

الف- افاغنه اي که عمري در ايران سپری کرده و فرزندان بسياری از آنها فارسي را بهتر از افغاني صحبت مي کنند با اين روشها به وطنشان باز نمي گردند.
ب‌- تقريبا از دولت آقای هاشمي رفسنجاني ترقيب ايرانيان مقيم خارج برای بازگشت به وطنشان با روشهای مختلفي آغاز شد و در کابينه لبخند آقای خاتمي به اوج خود رسيد اما ميتوان با اندکي تامل دريافت که اگر جذبي هم وجود داشته به روشهای ظاهری و تبليغي نبوده است و اصولا جذب ايرانيان مقيم خارج روند قابل قبولي نداشته است که بتوان از آن طريق موفقيتي برای دولتين هاشمي و خاتمي قلمداد نمود.
ت‌- با محروم کردن عده ای کودک و نوجوان از تحصيل نهايت عايدی که نصيب من و شما شهروند ايراني مي شود به قرار زير است :
· نيروی ارزان کاري فاقد تخصص برای ساخت برجها و... که شايد من و شما هيچگاه پايمان هم به سرايش نرسد چه رسد به بهره برداری و غيره !
· عده اي شهروند بيسواد و توسریخور که هر روز و هر شب به هزار دليل اجتماعي با ما مراوده و رفت و شد دارند و ما بر آنها و آنها بر ما تاثير مي گذارند.
· بروز کمبودها و تبعيض های کور نژادی که به نوبه خود باعث غليان احساسات فروخفته اين دسته از افراد شده و به دنبال آن آمار جرم و جنايت افزايش خواهد يافت ! و البته اگر از برج و براجنه چيزی به من و شما نرسد از اين مقوله اخير به مراتب نصيب خواهد گشت !
· مخدوش شدن چهره فرهنگي ايران نزد جهانيان. اميدوارم اين يکي را به حساب همه ايرانيان نگذارند که آنوقت مردم جهان حق دارند ما را هيچ جاي عالم راه ندهند.
4- بايد فکری کرد دوستان .

۱۳۸۳ آبان ۴, دوشنبه

T Posted by Hello

اين دوروبرها 11
تقليد به تو مي فهماند که کودکي ، تنبلي ، تن پروری و راحت طلبي
تقليد بعد ار تفکر ، تعبدی بيش نيست . و تعبد بي دليل ، شخم زدن زميني است که برای تو هيچ حاصلي ندارد.
اسارتي است با اعمال شاقه !

۱۳۸۳ مهر ۲۷, دوشنبه

باقي الي الابد

متهم : عمادالدين باقي الي الابد
دفعات اتهام: الي ماشااله شمس الواعظين
مورد اتهام: مقالات مربوط به قتلهای زنجيره ای از اتهام و دفاع از مرجعیت
قاضي : آقا يه بابايي
نوع قضاوت : غيابي و غير علني
هيات منصفه : غايب
آخرين دفاع متهم : بي دفاع
حکم: يک سال حبس و تعليق آن به مدت 5 سال
اهميت حکم : اين مقالات يک بار ديگر هم حکم گرفته است و شايد در دنيا اولين باری باشد که يک به ا صطلاح جرم دوبار حکم ميگيرد.ژان والژان هم گويا کمي شبیه به باقي بوده است. اگر شبيه نبوده است اشتباه از نگارنده است به گيرنده های خود دست نزنيد!
دليل صدور حکم : سال پاسخگويي قوا
سابقه : گنجي برای آيندگان
ضمانت اجرايي اين جملات : گرفتن حق بدون لکنت زبان*


-------------------------------------------------------
* در احوال امام علي (ع) که همين روزها بايد منتظر ذکر محسنات حکومتش در صدا و سيما باشيم آمده است : حکومت هنگامي تواند ادعاي عدالت و داد نمايد که هرکسي بتواند بدون لکنت زبان حقش را بستاند.

۱۳۸۳ مهر ۲۴, جمعه

احکام زندان رندان


mind Posted by Hello
دلم گرفته و سخت در تفکر غمگنانه ای که انگار کوهي از سنگ و آهن مذاب بر جوارحم جريان دارد! مي سوزم و انگار که بايد ساخت. پس کي مي رسد اين زمان اصلاح؟! گويا آنها که عقل درد ميگيرند کمند! آی جماعت با شمايم ! سوالي دارمتان ! بپرسم يا دهانم را مگشايم که مشتي خاک نثار گردد؟! در اين ديار بي يار اگر بر عقل کسي زخمي رسد چندان که درد امانش ببرد و توان زايل سازد بايد به کدام درمانگاهي درمانش کند اين الم را؟! اصلا درمانگهي مي يافت شود؟! - اين همه جزع کنار بگذار و لب بگشا ؟ ديشب اين دادگاه قاتل اطفال پاکدشت را مي ديدم که صدا و سيما آنرا از زوايای گوناگون نشان مي داد و چه فجيع است آنهمه دلسنگي و حيوانيت! با آنکه حکم 16 بار اعدامش صادر شد اما معلومم نشد از چه اينگونه جامه انسانيت دريده و به لباس خوناشامان درآمده؟! چرا و چرا و عجب علامت جانفرسايي است اين چرا!!! و بعد وقتي ديدم با آن همه جنايت ، آرام با لباس عادی و نه جامه ی زندان نشسته و بربر جماعت را مي نگرد درد عقلم دو چندان شد.! مي دانيد چرا؟ آخر آدمي وقتي مي نگرد چندی پيش صاحبان انديشه و قلم اين مملکت را هنگام محاکمه مجبور مي کنند لباس خفيف زندان بپوشند و حتی يکی را هم به خاطر نپوشيدن لباس زندان گوشمالي مي دهند آنچنان که عکسش به هنگام فرياد غربت سر دادن و زيرورو پوشيدن معني دار لباسهايش سو تيتر روزنامه های زيادی مي شود ، به فکر فرو مي رود و آنوقت است که درون انسان آتش مي گيرد وتندری سوزنده سلول به سلول وجود آدمي را در مي نوردد. آيا کسي هست پاسخ دهد چرا؟ آيا جرم گنجي و عبدی و باطبي و سحابي و... از اين جاني سنگِن تر بود؟ اگرکسي به جرعه پاسخي گوارا و قانع کننده ميهمانم سازد اورا بنده خواهم بود.

۱۳۸۳ مهر ۱۸, شنبه

انگشت نشد ! پس جوهر...
با وجود اين که،هوای کابل، در روز رای گيری نسبت به روزهای قبل، سردتر بود، اما شمار زيادی از مردم از ساعات اوليه بامداد و حتی قبل از آغاز رسمی انتخابات، در حوزه های اخذ رای حضور يافته بودند.مقامات می گويند که به علت استقبال مردم، بسياری از حوزه ها، با کمبود برگه رای دهی مواجه شدند.به دنبال انتشار گزارشهايی مبنی بر اينکه رنگ جوهر مخصوص رای دهی، برخلاف ادعای مسئولان، به زودی قابل پاک کردن است، رقبای انتخاباتی حامد کرزی، اين امر را از نشانه های تقلب در انتخابات دانستند و اعلام کرده اند که انتخابات را تحريم کرده اند.چهارده تن از رقبای پانزده گانه حامد کرزی، در يک گردهمايی که در منزل ستار سيرت، يک تن از نامزدها برگزار کردند، خواهان جلوگيری سازمان ملل متحد از ادامه رای گيری شدند.آنها همچنين ادعا کردند که علاوه بر پاک شدن جوهر مخصوص، تخلفهای ديگری نيز در برخی حوزه ها مشاهده شده است که شفافيت انتخابات را زير سوال می برد.اما دفتر مشترک تنظيم انتخابات افغانستان، که مرکب از اعضای افغان و نمايندگان سازمان ملل متحد است، با درخواست تعليق انتخابات مخالفت کرد و گفت که اين کار، ضربه حقوقی به رای دهندگان افغان محسوب می شود.در برخی از حوزه های رای گيری در کابل، صفهای رای دهندگان زن، تقريباً با صف مردان برابری می کرد.اين حضور، در حوزه های رای گيری دورتر از مرکز شهر کابل گسترده تر به چشم می خورد. " 1 "
ايجاد فضای دموکراتيک در کشورهايی که از اين نعمت بی بهره يا کم بهره اند هرچند اندکی سخت اما بسيار آينده ساز و نشاط آفرين است . افغانستان کشوری که در طول ساليان گذشته همواره از طوفانهای سهمگين استبداد ، مداخله ، ترور و مهاجرت گدشته و هنوز جهت حيات آزادانه تلاش مي کند ، ديروز يکی از به ياد مانده ترين روزهای خود را گذرانيد.هر چند انتظار می رفت تنشهای خونينی در حين انتخابات بوجود آيد اما با کمال تعجب چنين رخدادی نه تنها بوقوع نتپوست بلکه بنا به اخبار بيشتر خبرگذاری ها انتخابات در جوی کاملا باز و با حضور گسترده مردم به پايان رسيد. هر چند قضاوت نهايی در مورد اين انتخابات اندکی زود است اما اگر قبول کنيم که ما ايرانی ها از اين نظر با تجربه تر محسوب می شويم چند نکته کوتاه قابل توجه است:
1- شکی نيست که انتظار يک انتخابات آزاد و کاملا بی عيب در شرايط کنونی افغانستان کمی دور از واقعيت است ولی با وجود مشاوران پر مدعايی مثل آمريکا و انگليس و همراهی بعضی از دول ديگر دور از انتظار بود که در ابتدايی ترين ساعات روز صندوقها با مشکل هويدای جوهر و ورق روبرو شود به گونه که انگشت اتهام به سوی حامد کرزای منتخب دولت آمريکا رود! اين اشکال آنچنان معلوم بود که صدای دوست و رغيب کرزای يعنی « قانونی » را هم در آورد .
2- اگر اشتباه نکنم و اميدوارم چنين نباشد ! از حضور نمايندگان هر کانديدا در پای صندوق به عنوان پيشرفته ترين متد دموکراتيک برای مبارزه با تقلب خبري نبود و اين کوتاهی می تواند در روزهای آتی افغانستان را با معضلات سختی روبرو کند.
3- حامد کرزای به عنوان اولين حاکم افغانی پس از ثبات تازه اين کشور اگر نتواند موفق به گذران يک انتخابات موثر و با اقبال عمومی شود بی شک ضربه توان فرسايی به پيکره ی دموکراسي در اين کشور زده است . اگر حاميان خارجي کرزای هم اين اشتباه جوهری را به عمد کرده باشند بدانند اثرات ناميمون آن از مرز افغانستان هم خواهد گذشت و دامان ايران ، عراق و بعضي کشورهای عربي ديگر را خواهد سوزاند ، خصوصا بعضي کشورهای عربي که در حضور زنان در فرايندهای سياسي اجتماعي از افغانستان هم فرسنگها دورترند با ناموفق و شبه دار شدن انتخابات افغانستان باز هم از دموکراسي فاصله خواهند گرفت.
4- شکي نيست که هر گلي که از درخت دموکراسي در کشورهای همسايه ايران به بار نشيند بطور مستقيم بر فرايندهای سياسي اجتماعي ما نيز موثر خواهد بود. پس بر سياسيون ايرانی در هر جای دنيا لازم است با تامل بيشتر از دموکراتيک شدن فضای کشورهای دوروبر ايران حمايت نمايند و عراق اگر نگوييم مهمتر حتما بايد همتراز افغانستان هر چه زودتر به جای درگيری های داخلي پذيرای دموکراسي و مدنيت شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
«1» نقل خبر از بي بي سي

۱۳۸۳ مهر ۱۳, دوشنبه

انگشتهای بریده و تقلب انتخابات
من هميشه روي افاغنه حساس بوده و خواهم بود به چند دلیل:
1- بيشترین آمار پناهجويانی که حاضر شده اند ايران را پناهگاه خود قرار دهند افاغنه هستند پس مي شود با تحقيق کاملا عالمانه دريافت که فبل از ايران آمدن چه فرهنگي داشته و الان در بر دارنده کدام فضايل و رذایل اخلاق اجتماعي هستند. اصولا افغاني ها در بسياری نقاط جهان پراکنده اند و با يک سرشماری بي طرفانه بخوبي ميتوان نابترين فرهنگهای دنيا را شناخت و در همين حين اشکالات عمده فرهنگ عمومی و کلي کشورمان را نیز اصلاح کرد. کافيست سری به کشور نزديکمان عربستان بزنیم آنوقت خيلی چيزها عايدمان خواهد شد. تجار افغاني با شخصيت رياض و مکه و مدينه کجا عمله های بي سواد مورد بي مهری و تنهاي کنج باغها و تفرجگاهای پولدارهاي لواسان کجا!!!
2- علي الاصول براي کساني که تقریبا دو دهه و اندي از تحولات عميق حکومتی کشورشان می گذرد یسيار جالب توجه است که بنشينند و انقلاب خود را با يک حکومت تازه مثل جمهوری اسلامی افغانستان دوره کرده و به نتايج عالمانه برسند.
3-و اکنون قرارست اولين انتخابات رياست جمهوری افغانستان در جوي نسبتا ملتهب اما به ظاهر دوستانه رقم بخورد! از همه ی مسايل امروز افغانها که بگذريم اما يک خبر براي من جالب آمد که حيفم آمد انرا مبناي اين پست نگذارم! گوينده رادیو بي بي سي مي گفت بسياری از افغانها انگشت شصت خود را در جنگ در اثر اثابت به مين از دست داده اند به همين خاطر نمي توانند تعرفه انتخاباتی خود را انگشت بزنند و اين مي تواند باعث بروز تقلب در انتخابات شود. با شنيدن اين خبر بنده به عنوان يک ايرانی بسيار خرسند شدم که در ايران عزيز لاقل ديگر از اين معضلات نداريم وگرنه .... وگرنه را ديگر شما بگوييد .!

۱۳۸۳ مهر ۹, پنجشنبه

به مناسبت امشب
با عذرخواهي از امام زمان «ع»
چه روزها که يکايک غروب شد نيامدي
چه ناله ها که در گلو رسوب شد نيامدي
براي ما که خسته ايم و دلشکسته ايم نه
براي عده اي ولي ! چه خوب شد نيامدي
...........................
....................
.............
........
...
؟

۱۳۸۳ مهر ۴, شنبه

اين دوروبرها شماره 10
به بهانه آغاز سال تحصيلي جدید


من از اول مهر ، از نخستين ساعت ورودم به کلاس
تعطيلي را آغاز مي کنم ،
بچه ها هم مي فهمند که روز اول مانند روز آخر است وقتی که مي گويم گوش کن – بخوان
وقتي به من مي گويند تعطيل شده اي
خنده ام مي گيرد
مي گويم: از اول سال تحصيلي تعطيل بوده ام.
وفتي معلم تفکر نداشته باشد
در تعطيلي بسر مي برد.

هم من از کتابها حالم بهم مي خوره
و هم بچه ها از حرفهاي من
من کتاب درسي را استفراغ مي کنم
به خاطر همين است که بچه ها حاضر نيستند حرفهاي مرا هضم کنند،
آنها گوش مي کنند و مي خنندند.

چقدر بچه هاي کلاس مهربان و صبورند
هم حاضرند زوري به کلاس بروند ،
و بدتر آنکه مجبورند به حرفهاي من گوش بدهند
و دردناکتر ،
آخر سال نمره قبولي بگيرند.

نوارهاي تکراري هر سال
درسهاي من است
من از اين کتابها بيزارم
و دانش آموزان کلاس از من
من باید درس بدهم
و آنها بايد گوش کنند
هر دو در انتظار تعطيلات روزشماري مي کنيم.

۱۳۸۳ شهریور ۳۰, دوشنبه

با شرکت ارحام صدر در نقش...
شب گدشته و امشب سيماي مرکز اصفهان در يک برنامه مفصل از محاسن امام جمعه اصفهان که دو سالي است به جاي آقاي طاهري جایگزين شده است تصاوير متعددي پخش نمود و بر همگان معين ساخت که با جايگزينی ايشان به جاي امام جمعه مستعفي و معترض سابق موجي از اميد و اتحاد در دل مومنين کاشته و راهي به مراتب امیدبخش تر از قبل فراسوي ديدگان شهروندان اصفهاني گشوده شده است! براي آنها که در ميان مردم و اجتماع زندگي مي کنند و فقط حکومتي نمي انديشند اين نمونه برداري ناشيانه از برنامه مشابه در سيمای مرکزي به هنگام اقامه نماز جمعه به اقامت آقاي خامنه ای کاملاً تصنعي و بي محتوا مينمود که صد البته چندان هم به سود نماینده ولي فقيه در اصفهان نبود. همانگونه که گفتم امشب نيز اين برنامه تکرار شد و... اما امشب اتفاق جالبتري نيز افتاد که در خور تامل و شگفتي بود. این غليان احساسات وقتي به اوج خود رسيد که يکي دو برنامه پس از ذکر محسنات امام جمعه ، برنامه ي سالگرد تاسيس شبکه استاني اصفهان آغاز شد و در لابلاي موسيقیها و مصاحبه ها و نشستها و... یک آنونس تبليغاتی شروع شد که به آغاز سريالی شبيه بود و با کمي دقت به سيمای اصلي مردي که بر پهنه ي سيماي جمهوري اسلامي ظاهر شده بود متوجه چهره آشنايي ميشدی که با دیدنش لبخند حسرت باري ناخداگاه بر لبهای هر ايراني نقش ميبندد. اول شک کردم. شکي نزديک به يقين! از تلوزیون ايران بعيد است که امشب همت به آوردن بازيگری کند که در فراموشخانه حکومتي دفن و در ياد ايراني ها ضبط شده بود.اما مجري برنامه که به نشانه احترام ايستاده بود و حضور هنرمند نامي اصفهان ارحام صدر را خبر ميداد شک تجربيم را به نشستني ميخکوبانه بدل ساخت.بق بق نگاه ميکردم و انگار داشتم شاخ در مي آوردم. اگر در خانه ماهواره داشتیم بیشتر باور داشتم که کانال ايرانيان است. من و یا نسل من کمتر موفق به ديدن تاترها و فيلمهای ارحام صدر شده است اما جلاالخالق که گوش شِطان کر آنچه از او شنيده یا ديده ایم با آنچه امشب از او مي شنويم و مي بينيم همچين یک اپسيلوني تفاوت دارد. در هر حال ارحام صدر براي ما ايراني ها ارحام صدر است با تمام خاطرات آنروزها اما سوالي که برایم امشب مطرح شد آن بود که اینبار ارحام در چه نقشي بازي کرد؟! نقش این بارش را نفهميدم اما این نقش کمیک ترين نقش این بازيگر بزرگ بود.

۱۳۸۳ شهریور ۲۸, شنبه

اين دوروبرها 9
حجاب و بي حجاب
آن حجابي را که در فرانسه به زور مي خواهند ازسر دختران بردارند در ايران بايد به زور بر سر دختران بگذارند.

۱۳۸۳ شهریور ۲۲, یکشنبه

F.s Posted by Hello
سربازهاي جمعه
نويسنده و كارگردان: مسعود كيميايي
تهيه كننده: مرتضي شايسته / هدايت فيلم
عنوان بندي: عباس كيارستمي، جعفر پناهي
مدير فيلمبرداري: محمود كلاري
موسيقي: پيمان يزدانيان
طراح چهره پردازي: محمدرضا قومي
صدابردار: اسحاق خانزادي
عكس: علي نيك رفتار
مشاور كارگاردان: اميرشهاب اسماعيلي
بازيگران: محمدرضا فروتن، بهرام رادان، پولاد كيميايي، پژمان بازغي، بهزاد جوانبخش، انديشه فولادوند، مريلا زارعي، بيژن امكانيان، كيانوش گرامي، سعيد پيردوست، فرزانه ارسطو، علي اصغر طبسي، داود عمادي، سعيد روحاني و سياوش شاملو
شروع فيلمبرداري: 2 آبان 1382

خلاصه داستان:
اين فيلم داستان چند سرباز است كه يك روز جمعه به همراه گروهبان خود به شهر مي آيند. اين روز تعطيل اما براي آنها حوادثي تازه در پي دارد و آنها را به نگاهي ديگر مي رساند.

يادداشت:
- «‌ سربازهاي جمعه » بيست و دومين فيلم بلند مسعود كيميايي در طي 35 سال فعاليت سينمايي است.
- كيميايي كه از سال 1367 تا سال 1378 تقريبا سالي يك فيلم ساخته بود، پس از ساخت فيلم « اعتراض » (1378) به آمريكا و كانادا سفر كرد. و چهار سال از سينما دور بود. تا اينكه « سربازان جمعه » را از ميان چند فيلمنامه اي كه نوشته بود براي ساخت برگزيد.
- پس از 9 سال - سال 1373 و با ساخت فيلم « تجارت » - بار ديگر هدايت فيلم و محمود كلاري به ياري مسعود كيميايي آمده اند. محمود كلاري پنجمين همكاري اش را با كيميايي تجربه مي كند.
- « سربازان جمعه » چهارمين همكاري پياپي محمدرضا فروتن، اولين تجربه همكاري بهزاد جوانبخش، بيژن امكانيان، بهرام رادان و مريلا زارعي با مسعود كيميايي است.
- با احتساب حضور يك دقيقه اي در فيلم « سرب »، حضور در فيلم « سربازان جمعه » ششمين همكاري پولاد كيميايي با پدر خواهد بود.
- عباس كيارستمي پس از 32 سال كه عنوان بندي فيلم « قيصر » را ساخت، بار ديگر براي فيلم ديگر از مسعود كيميايي عنوان بندي ساخته است.*
واما نقدي کوتاه
هر چند ساخت چنین فیلمی از آقاي کيميايي کمي بعيد مي نمود اما دیدن آن در سينما قدس اصفهان آن هم با چراغهاي روشن و غير تاریک خالی از فایده نخواهد بود.از ديد من اين فیلم پر از صحنه هاي ضد و نقيض است انگار کسي سازنده را مجبور کرده است با دست پاچگي لوکيشن ها را به هم بچسباند.و يا آنقدر صحنه ها توفيق زيارت قيچی را يافته اند که عملا بیننده را در کوچه پس کوچه های معنی گيج و مبهوت تنها ميگذارند. شايد یکی از مواردي که ما آن را در هيچ جاي فيلم نديديم همين عکس بالا باشد.یعنی جايي که نقره پس از ضرب و شتم بيژن امکانيان به او مي رسد.نکته مهم دیگري که در اين فيلم مشهود است و جاي تامل فراواني دارد آن است که سربازان به اتفاق گروهبان زجر کشیده و مغموم خويش مجبور ميشوند بدون مراجعه به قانون به سبک فیلمهای هندي خود به تنبيه جنايتکار بپردازند.و بلافاصله پس از یک زدوخورد قیصر وار به صف مردمي بپويوندند که مشغول رفتن يا بازگشت از نماز جمعه اند.تجویز خشونت خودسرانه ولو نااميد از قانون توسط کسانی که در حال گذران خدمت زیر پرچمند جای اندیشه ي بیشتر را ميطلبد! شاید هم کيميايي به قصد چنین مواردي را آورده است. در هر حال اگر اينگونه هم باشد با لوکيشن های قبلي سازگاري ندارد. مِگویید نه بروید ببينيد و قضاوت فرماييد.
______________________________________________________

۱۳۸۳ شهریور ۱۸, چهارشنبه

کنفرانس منطقه اي e Health

خب امروز روز دوم حضورم در کنفرانس منطقه اي سلامت الکترونیک است. تب عجيبي همه را گرفته است! ادعا مي شود قصد دولت ايران آنست كه بزودي دولت الكترونيك را مستقر سازد. اين موضوع به اين معناست كه ارتباط خدمات گيرندگان يعني مردم با دولت به صورت شبکه درآید. تنها راه فتح چنين قله اي اینترنت است.با اينکار قرار است از حجم کلان مردم در ترافيک امور اداری کاسته شود.این کنفرانس که به همت وزارت بهداشت ايران و سازمان جهاني بهداشت دایر گرديده است قرار است فرهنگ اتوماسيون اداری را برای اين وزارت به همراه داشته باشد. کارت الکترونیک سلامت یا هر عنوان ديگر که بیانگر ارتباط مردم با شبکه سلامت هم هست از دیگر پیامدهاي احتمالي خواهد بود. چند سال آينده کارتي خواهید داشت که بيانگر وضعيت بهداشتي شما خواهد بود. اينکه اين فرايند کي حاصل شود بايد منتظر ماند و ديد. چيز هايي که گفته مي شود گاهي به افسانه ميماند اما چون کشورهاي پیشرفته اجرا کرده اند اميد را در دل آدمي مي کارد. برای مخلفات کنفرانس هم جاي دوستان خاليست . من جاي شما ......

۱۳۸۳ شهریور ۱۶, دوشنبه

پوتین چه کسي را نجات داد؟؟؟؟

۱۳۸۳ شهریور ۱۴, شنبه

اين دوروبرها شماره 8
از مهدي اخوان ثالث
کتيبه

فتاده تخته سنگ آن سوی تر ، انگار کوهي بود.
و ما اين سو نشسته ، خسته انبوهي .
زن و مرد و جوان و پير ،
همه با يکديگر پيوسته، ليک از پاي،
و با زنجير.
اگر دل مي کشيدت سوي دلخواهي
به سويش مي توانستي خزیدن، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجير.

*** ***

ندانستم
ندايي بود در روياي خوف و خستگيهامان ،
و يا آوائي از جايي، کجا؟ هرگز نپرسيديم.
چنین مي گفت:
-« فتاده تخته سنگ آن سوي، وز پيشينيان پيري
بر او رازي نوشته است، هر کس طاق هرکس جفت...»
چنین مي گفت
[ چندين بار
صدا ، و آنگاه چون موجي که بگريزد ز خود در خامشي
[ مي خفت.

و ما چيزی نمي گفتیم.
و ما تا مدتي چيزی نمي گفتیم.
پس از آن نيز تنها در نگه مان بود اگر گاهي
گروهي شک و پرسش ايستاده بود.
و ديگر سيل و خيل خستگي بود و فراموشي.
و حتي در نگه مان نيز خاموشي.
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود.

*** ***

شبي که لعنت از مهتاب می بارید،
و پاهامان ورم مي کرد و مي خاريد،
يکي از ما که زنجيرش کمي سنگينتر از ما بود، لعنت کرد
] گوشش را ونالان گفت: « باید رفت«
و ما با خستگي گفتيم: « لعنت بيش بادا گوشمان را
چشممان را نيز، باید رفت»
و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي که تخته سنگ آنجا بود.
يکي از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت،آنگه خواند:
-« کسی راز مرا داند
که از اين رو به آن رويم بگرداند.»
و ما با لذتي بیگانه اين راز غبار آلود را مثل دعايي زیر لب
تکرار مي کردیم.
و شب شط جليلي بود پر مهتاب.
*** ***
هلا، يک... دو ...سه... ديگر بار
هلا يک، دو،سه، ديگر بار.
عرقريزان، عزا،دشنام - گاهي گریه هم کرديم.
هلا یک، دو، سه ، زينسان شيرین بود پيروزی.
و ما با اشناتر لذتي، هم خسته هم خوشحال،
ز شوق و شور مالامال.
*** ***
يکي از ما که زنجيرش سبکتر بود،
به جهد ما درودي گفت و بالا رفت.
خط پوشیده از خاک و گل بسترد وبا خود خواند
)و ما بيتاب(
لبش را با زبان تر کرد ( ما نيز آنچنان کرديم)
و ساکت ماند.
نگاهي کرد سوي ما و ساکت ماند.
دوباره خواند، خیره ماند، پنداری زبانش مرد.
نگاهش را ربوده ناپيدای دوري، ما خروشيدیم:
» بخوان !« او همچنان خاموش.
- « براي ما بخوان !» خيره به ما ساکت نگا ميکرد.
پس از لختي
در اثنايي که زنجیرش صدا ميکرد،
فرود آمد. گرفتيمش که پنداري که مي افتاد.
نشانديمش.
به دست ما و دست خويش لعنت کرد.
-» چه خواندي هان؟ «
مکيد آب دهانش را و گفت آرام:
-» نوشته بود
همان،
کسی راز مرا داند،
که از این رو به آن رويم بگرداند.«
*** ***
نشستيم
و
به مهتاب و شب روشن نگه کرديم.
و شب شط عليلي بود.
تهران خرداد 1340

۱۳۸۳ شهریور ۱۱, چهارشنبه

الف )ایدز در دانشگاههای اصفهان

زیاد تعجب نکنید ! امام جمعه اصفهان و نماینده ولی فقیه در این شهر اخیرا در خطبه های خود گفته است: ما خبر داریم که در همین دانشگاههای خودمان دختر خانمی با یک سوزن آلوده 100 نفر را آلوده به ایدز کرده است! ( نقل به مضمون )
1- در حالیکه آمار کل مبتلایان به ایدز در اصفهان قابل مقایسه با این ابتلای ناگهانی نیست ! مسئولین بهداشت کشور باید سریعا موضوع را بررسی و نسبت به این موضوع اعلام موضع کنند.
2- بالطبع مسئولین سازمان جهانی بهداشت در منطقه آسیا هم نباید از این موضوع شانه خالی کنند. لذا من از هرکه این وبلاگ را می خواند متواضعانه می خواهم صدای وابهداشتای ما اصفهانی ها را به گوش آنها که باید برساند ، هرچند متاسفانه وبلاگ هم اگر سورس تهرانی نداشته باشد مفبول نخواهد بود.
3- آنچه از شنیده ها بر می آید مسئولین استانداری اصفهان دست به کار شده و مشغول بررسی موضوع اند. اما مشکل آنجاست که شاید موضوع فدای مصلحت شود و بررسی ها راه به جایی نبرد. گویا مسئولین استان از امام جمعه خواسته اند مستندات این سخن خود را بیان یا ارسال کند و ایشان در پاسخ هنوز مستندی ارائه نکرده است.
4- این سخن یا درست است یا همینطوری و برخواسته از احساسی ضد دانشگاهی است. در هر حال بسیاری از خانواده ها و مردم مشوش شده و نگران سلامتی خود و دلبندانشان هستند. استان اصفهان همواره در طول چند سال اخیر مواجه با معضلات اجتماعی بوده و مسوولان محلی هر چند تلاش گسترده ای در به سامان کردن آنها داشته اند اما کمتر توفیقی حاصل کرده اند. نگاهی به مشکلات کارگری ، برخورد حساب نشده قرض الحسنه ها و نابودی میلیاردها ریال اموال مردم بی نوا و حالا نشانه روی قلب سلامت مردم.
5- وزارت بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در این راستا میتوانند نقش امیدوارکننده ای داشته باشند. اگر موضوع حقیقت دارد باید معلوم شود سرنوشت مبتلایان به کجا انجامیده است و چه تمهیداتی برای عدم آلودگی دیگران در شرف وقوع است. و اما اگر این خبر ناپخته و بی بنیان است نیز بر مسوولین استان است که موضوع را تا نرسیدن به فرجام و عدم شکایت از مصداق بارز تشویش اذهان عمومی دنبال نکنند!!! چرا که همه میتوانند سخن بگویند ولی بعضی بیشتر می توانند.
6- و اما اگر سخن بر خواسته از یک نگرش ضد دانشگاهی است ! یعنی نگرشی که دانشگاهها را تهی از معنویت و مملو از عیش و فحشا میداند ! این دیگر بر عهده مقام محترم رهبری است که به نماینده خود گوشزد نمایند دیگر از این سخنان بر منابر وعظ و خطابه نفرمایند ! قطعا آقای امام جمعه اصفهان هم چون امام جمعه ارومیه نگران اسلام و مردم هستند اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

ب) سینماهای روشن اصفهان برای اولین بار در دنیا

دوستی که شب گذشته برای تماشای فیلم بوتیک در سینما قدس اصفهان عازم شده بود نقل میکرد که چون همیشه در آغاز فیلم منتظر خاموشی چراغهای اضافی شدیم که مانع وضوح پرده سینما میشود. کمی صبر کردیم و چون اتفاقی مبنی بر خاموشی این چراغها نشد به متصدی مربوطه رجوع کردیم ! وی ضمن قبول اعتراض ما فرمودند: اداره اماکن نیروی انتظامی از ما خواسته است از این پس چراغهای سینما حین اجرای فیلم روشن باشد. وی علت این کار را بیان نکرد اما شاید این موضوع هم بی ارتباط با معضل بند الف نباشد و ممکن است نوعی پیشگیری از منکرات احتمالی باشد. علی ایحال با این اقدام ما اولین کشوری خواهیم بود که در نور روشن به پرده سینما خیره خواهیم شد.

۱۳۸۳ شهریور ۸, یکشنبه

اظهارات عضو هيات موتلفه در اصفهان

اظهارات عضوهيات موتلفه دراصفهان

علي اكبر پرورش كه در مسجد مصلي اصفهان سخن مي گفت با شتر مرغ خواندن سازمان مجاهدين انقلاب اظهار داشته است: شهيد لاجوردي در وصيت نامه خود حرف ازمنافقين جديد به ميان آورده بود واظهار داشته كه آنها به مراتب بدتر از مجاهدين خلق بوده و آن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي هستند كه مجاهدين خلق با تمامي پليديشان به پاي مجاهدين انقلاب نمي رسند
وي در بخش ديگري از سخنان خود تصريح كرده: با بوجود آمدن اصلاحات، سفارتخانه هاي ايتاليا، آلمان ،فرانسه ،انگليس و اسپانيا با عاملين خود نظير همين اعضا مجاهدين انقلاب در ارتباط مستقيم بوده و برخي عناصر نهضت آزادي نيز به عنوان عوامل ذي نفوذ اطلاعات را به سازمان مجاهدين انقلاب منتقل مي كردند و اصلاحات دوم خرداد نيز دقيقا فرزند تولد يافته ي همين نهضت آزادي و مجاهدين انقلاب بود
وي در ادامه با اشاره به رفتار سازمان مجاهدين خلق گفت: آنها خام و بي تجربه بودند ولي الان اين مجاهدين انقلاب با گرفتن تجربه هاي آنها و دوري از شتابزدگي و عجله توانستند يك جريان نفاق مدون را درون نظام شكل دهند
علي اكبر پرورش با بيان اين مطب كه " سازمان مجاهدين معتقد است كه شر ولايت فقيه را بايد از سر نظام كوتاه كرد" گفت : آنها سازماني هستند كه نه مخفيند و نه آشكار ، نيمه مخفي اند همانند شتر مرغ. وحتي خاتمي در يكي از جلسات از يكي از ايدولوگهاي سازمان مجاهدين انقلاب نام برده است و گفته سخنان او آدمي را سحر مي كند
وي همچنين با منافق خواندن اعضاي سازمان اظهار داشته است: بايد اين مجمو عه را ديده باني كرد واز خدا خواست تا شرشان از سر مردم اين كشور كوتاه شود

۱۳۸۳ شهریور ۵, پنجشنبه

ملت شاد، مردم ناشاد
نمی دانم به چه علت همزمان با پیروزی آقای خاتمی، در عرصه ورزش هم پیروزی های پی در پی حاصل شد که کام مردم را هر روز شادتر میکرد. آنقدر که شادی ملت انرژی زاست هیچ چیزی نمی تواند روح تلاش برای فردائی بهتر را در کالبد اجتماع بدمد. جامعه ایرانی پس از انقلاب 57 روزهای شاد و ناشاد بسیاری را دیده و لمس کرده است اما اگر بنا باشد ترازی از این غم و شادی ها به دست آید قطعا سوگها و المها فراوانتر و افزونتر خواهد بود.دوران شاد و پر نیرو همواره کوتاه و ناملایمات از دوره زمانی طولانی تری برخوردار بوده است ! سوال اینجاست که برای نیل به یک جامعه پویا و خلاق کدام یک از گزینه های غم و شادی پیشنیاز خواهد بود؟! اینکه انسان گاهی نیاز به خلوت و با خود بودن دارد قبول اما این روش انتخابی خود فرد است یا اجباری است؟!متاسفانه رویکرد حکومت به گونه ای است که نه شادی و نه غم هیچ یک به صورت کامل انتخابی نیست. نوعی دیکته و القاست . درست پس از شادی انتخابی مردم در خرداد 76 اولین کامیابی انتخابی پیروزی تیم ملی فوتبال در دو رهاورد آسیا و جهان بود. این شادی نیروزا وقتی به اوج خود رسید که تیم استرالیا ضمن توهین به ایرانیان متفبل شکست بیادماندنی گردید و هر ایرانی به خود می بالید که جوانانش توانسته اند غیورانه بر حریف قدر خود فائق آیند.اهتزاز پرچم سه رنگ، فوران احساسات مردم را به همراه داشت چندان که تا پاسی از شب خیابانهای نفاط مختلف ایران مملو از جوانانی بود که به طرق مختلف شادی معصومانه خویش را نشان میدادند. و درست از همین شب نگرانی ها آغاز شد ! و این نگرانی ها آنقدر زیاد شد که دو تیم مطرح قوتبال کشور مجبور شدند برای آنکه انگ لاابالیگری به قبایشان نچسبد در یکی از دیدارهایشان با سینه زنی و حسین حسین کردن وارد میدان ورزشگاه شوند . قکر کنم آنشب مسولین خوب خوابیدند غافل از آنکه آنشب راه جدیدی در لایه های اجتماعی آغاز گشت!!! و امشب پس از سالیانی چند، دوباره رایحه ایرانی بودن و شاد بودن از تبلور رشادت فرزندی اردبیلی در قلوب ملت ایران پدید آمد . رضازاده واقعا و به معنای کامل کلمه یک شرقی تمام نمای ایرانی است. در پیروزی او همه اقشار ایرانی مشعوف شدند. ترکها ، کردها ، لرها ، بلوچها ، فارسها ، مسلمانها ، مسیحیان ، یهودیان ، بهایها و.... کسی توجهی به قومیت و دیانت و... حسین زاده نکرد. همه شاد شدیم چون فرستاده دیارمان جانانه خویشتن نشان داد. شاید متدینین بیشتر از آرم یا ابوالفضل مسرور شدند اما این مانع شادی آندسته ای نشد که فخر خود را در ایرانی بودن می بینند و این همه هم موجب عدم بروز نشاط جوانانی نشد که او را الگوی جوان ایرانی میدانند . نخبگان و اندیشمندانی که همواره سر در کتابها و تحقیقات دارند هم نتوانستند شادی خود از این رخداد کتمان کنند. در یک کلام شادی حقیقی بار دیگر ایرانیان را فراگرفت و اگر اجازه میدادند این نیروی انرژیزا همواره باقی بماند راه بر بروز سایر استعدادها هم گشوده میشد. اما افسوس که پایداری این نشاط را فقط تا سحر شاید.

۱۳۸۳ شهریور ۳, سه‌شنبه

مجلس هفتم وحل معضل بد حجابي( !!! )

اخيراً پس از چيده شدن مهره‌هاي سياسي- اجتماعي مجلس هفتم، وضعيت نگرش به نيمي از جمعيت ايران كه متشكل از زنان مي‌باشد، به گونه‌اي تغيير يافته است كه امروزه با گذر از هر كوي و برزن، با سخت‌گيري‌هايي در خصوص «بدحجابي!» مواجه مي‌شويم. پرداختن به مقوله‌ي «بدحجابي!»، كه هر از گاهي صحبت داغ اين جامعه مي‌شود، پيامدهاي اجتماعي پنهان خاصي را به همراه دارد كه مي‌توان به مسائلي چون «انگ زدن، سركوبي و فشار بيش از حد بر زنان و محدود كردن آنان از يك سو و گسترش آگاهي‌هاي حقوقي- اجتماعي آنان به عنوان گروه عظيمي از مخالفين قوانين زن ستيز و مبارزين تحكيم پايه‌هاي مردسالاري در جامعه» از ديگر سو، اشاره كرد.چرا كه با پرداختن به اين مسأله بي‌شك فضاي فعاليت‌هاي اجتماعي زنان چنان دچار تشنج مي‌گردد كه به نوعي، بي‌عدالتي اجتماعي را به نمايش مي‌گذارد. و شايد تمامي اين مسأله ريشه در نگاه نابخردانه ديگر اقشار جامعه نسبت به زنان اين مرز و بوم دارد. به نظرتان زمان آن نرسيده ،كه واضعين قوانين اجتماعي به قول سهراب چشم‌هاي خود را شسته و نگاه سكسي خود را نسبت به زنان، كه بي‌ترديد آنها نيز نيمي از خالقين فرايندهاي سياسي- اجتماعي اين جامعه هستند، عوض نمايند؟
مگر حضور چنين پوشش‌هايي كه ديگران در وراي آسودگي خويش جهت رسيدن به بهشتي جاويدان به زنان اين سرزمين تحميل كرده‌اند، هنجارهاي اجتماعي آنها را شكل مي‌دهد كه مبناي سنجش نابهنجاري‌ و هنجارمندي حضور آنان در عرصه فعاليت‌هاي گسترده مي‌باشد؟
شايد زمان آن رسيده است كه حاكمان در تعريف ارزش‌ها و هنجارهاي حاكم بر جامعه‌ي زنان، با توجه به روند رو به رشد آنها در زمينه‌هاي سياسي- اجتماعي- فرهنگي و ... تغييراتي شايسته به عمل آورند و از منظرگاه ابزاريي كه در انديشه‌شان نسبت به اين گروه عظيم شكل گرفته است، دوري كنند؟ شايد......

۱۳۸۳ مرداد ۳۱, شنبه

این دوروبرها شماره 7
ورق بازی
از ورق بازی بدم می آید. چون ورق بازان به دنبال ورقهای برنده ی شاه و بی بی هستند! برای مبارزه با شاه و بی بی تصمیم گرفتم هرگز ورق بازی نکنم !

کاش می شد...

با گشایش کانون بلاگنویسان ایران که پیام درخشان بلاگ بدون مرز را در بطن خویش نهفته داشت موجی از توجه و نشاط در ضمیر خودآگاه بلاگیون نشانید و امید میرود نه تنها این انجمن باعث توجه وبلاگ نویسان به ساحت اتفاق و همدلی شود که میدان مبارزه بدون حذف را نیز بگشاید. البته این انجمن انجا امتحان خود را خواهد داد که عضوی از اعضا را الم و دردی رسد خواسته یا نا خواسته! ویا جرحی عارض شود از سوی تنگنظران کمین نشین که به اندک انتقادی بر می آشوبند و داد وا امنیتا و ... سر میدهند. این گونه ناملایمتی بخواهیم یا نخواهیم پیش خواهد آمد خصوصا برای آنها که مظلومانه در ایران قلم می زنند.
نکته پایانی آنکه کاش تا لازم نمی شد در گروپ یاهو پیام نمی فرستادند دوستان و بلاگیان که کثرت میلهای یاران مانع استفاده تمام و کمال میشود ! امید داریم تا حالا که بیش گفتیم و کم دیدیم زین پس گزیده گوییم و بیش نظاره کنیم.

۱۳۸۳ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

كنفرانس مطبوعاتي براي رهبر(!!!!)

بهار 83 هر كس به فراخور حال خود نامي را براي سال جديد بيان مي‌نمود ،يكي مي‌گفت سال امام حسن، كس ديگر سال امام حسين،و اين در حالي بود كه همه مي‌دانستند براساس اصل 110 قانون اساسي(!!) نام‌گذاري سال‌ها بر عهده رهبر روحاني ايران است، ولي به دليل احساس آزادي بيش از حد بيان در كشور(!!!) و همچنين امنيت بالاي بعد از بيان(!!)، مردم سعي مي‌كردند به رهبر ايران مانند مجمع تشخيص مصلحت نظام مشورت دهندچراكه مردم هميشه روحانيان را از خود و خود را از روحانيان مي‌دانستند. روحانيون ايران عصاره‌ي تفكرات مردم بوده و هر وقت چيزي را مردم از آنها طلب نموده‌اند آنها نه نگفته‌اند، مشروطه خواستن به آنها اعطا نمودند، صنعت نفت را طلب نمودند به آنها تقديم گشت، خواستار اخراج شاهان از ايران شدند آنها شاهان را نيز بيرون كردند، انقلاب مي‌خواستند فوراً به آنها هديه شد، كساني را براي حكومت كردن مي‌خواستند كه روحانيون علي‌رغم ميل باطني(!!!) اين امر سخت را نيز پذيرفتند، شعار آزادي قدس دادند آنها هم اطاعت امر نمودند و گفتند كه راه قدس از كربلا مي‌گذرد، اصلاحات مي‌خواستند روحانيان خود باني اصلاحات گرديدند، مردم بعضي‌ها را براي مجلس هفتم نمي‌خواستند و روحانيون براساس خواست مردم آنها را خط زده و دل مردم را شاد كردند.
براساس اين سوابق درخشان بود كه مردم دست به اعلام نام‌هاي مختلف براي سال جديد مي‌نمودند ،چون مي‌دانستند اين بار هم روحانيون حرف آنها را زمين نخواهند گذاشت... و سال جديد به عنوان" سال پاسخگويي" توسط رهبر روحاني ايران نام گرفت و يكبار ديگر مردم فهميدند كه حرف، حرف آنهاست كه از زبان رهبران روحاني ايران خارج مي شود، و در همين راستا رهبر ايران نيز براي اينكه دل مردم را شادتر نمايد مطالبات مردمي را به عنوان مطالبات رهبري بيان كرد تا مردم با دلي آرام و ضميري مطمئن به تعطيلات نوروزي خود بپردازند و دغدغه‌اي جهت پيگيري امور نداشته باشند.
مطمئناً پس از جمع‌آوري پاسخ‌ها از سوي رهبرانقلاب، ايشان نيازمند اين مي‌باشند كه آنها را براي مردم جهان بالاخص مسلمانان جهان ارائه نمايند اما به دليل روحيه تواضع وفروتني ايشان ، نياز مي‌باشد كه رؤساي سازمان ملل و كنفرانس اسلامي براي ايجاد محيطي سالم در جهت ارائه گزارشات رهبر روحاني ايران به مردم جهان پيش قدم گشته و به نظر مي رسد بهترين گزينه،" كنفرانس مطبوعاتي بين‌المللي" مي‌باشد كه نويسندگان و روزنامه‌نگاران مسلمان و غيروابسته و تلويزيون‌هاي رسمي و غيرماهواره‌اي حضور داشته باشند تا رهبر روحاني ايران از پيشرفت‌هاي چشمگير ايران در صنعت، تكنولوژي، اقتصاد و انرژي هسته‌اي به عنوان غرور ملي گزارش ودفاع نمايند تا چشم دشمنان ايران يكبار ديگر كور و ببينند كه بين مردم و روحانيون هيچ فاصله‌اي نيست، حتي اگر كسي را براي رياست مجلس يا رياست جمهوري از روحانيون برنگزينند(!!!!!!!!!!!!!!)

۱۳۸۳ مرداد ۲۶, دوشنبه

هزينه ندانم كاري، يا...

اخيراً جناب آقاي خاتمي رئيس جمهور ايران كه شأن رياست جمهوري‌اش تا حد تداركاتچي محافظه‌كاران پائين آمده در جمع خبرنگاران ابراز اميدواري كرده اند كه پرونده هسته‌اي ايران به شوراي امنيت نرود و از مردم خواسته‌اند كه خود را براي پرداختن هزينه هاي احتمالي آماده نمايند.
در جايگاه نقد مباحث مطرح شده و اينكه چه كسي آنرا مطرح نموده نيستم اما به نظرم تا به چند سئوال پاسخ داده نشود نمي‌توان علناً به مخالفت با سخنان رياست جمهوري پرداخت.
آيا مردم از هزينه‌هاي احتمالي كه بر آنها وارد خواهد آمد باخبر مي‌باشند يا نه؟
چقدر مردم از مسائل پيشرفت انرژي هسته‌اي در ايران باخبرند؟
آيا مردم در زمينه هسته‌اي و داشتن فناوري هسته‌اي احساس نياز مي‌نمايند يا نه؟
در اجراي پروژه‌هاي هسته‌اي چقدر هزينه بر مردم تحميل مي‌گردد؟
آيا بر اقتصاد بيمار و در حال احتزاز ايران تحميل اين هزينه‌هاي سنگين واجب مي‌باشد يا نه؟
در شرايطي كه بعضي از طرح‌هاي ملي كه بدون فشارهاي جهاني هم مي‌باشد، بابت نداشتن بودجه معلق مانده‌اند پرداختن به اين موضوع نياز جامعه هست يا نه؟
با طرح مسائلي مانند به دست آوردن فناوري هسته‌اي مردم احساس غرور خواهند نمود توانسته‌ايم مردم را توجيه نماييم؟
آيا مردم در اين قضايا به حكومتگران خود اعتماد دارند يا نه؟
مردم چگونه مي‌توانند بپذيرند كه حكومتگران به آنها دروغ نگفته و كشور فقط به دنبال انرژي هسته‌اي صلح‌آميز مي‌باشد؟
آقاي خاتمي كه براساس رأي مردم به رياست جمهوري رسيده اجازه دارد در اينگونه موارد بدون توجيه افكار عمومي مجري عوامل بخش انتصابي حكومت باشد؟
آيا مردم ايران يك بار ديگر اجازه خواهند داد حكومتگرانش با اهمال كاري و طرح‌ها و شعارهاي بلندپروازانه، هزينه ديگري را به كشور وارد نمايند؟
اگر مردم اين بار نخواهند تحمل هزينه نمايند به چه كسي بايد رجوع نمايند و حرف خود را به كه بايد بزنند؟
آيا بخش انتصابي حكومت كه به هيچكس پاسخگو نيست حاضر خواهد شد بابت شعارهاي بي‌محتواي خود پاسخگوي مردم در مسائل هسته‌اي باشد يا اين بار هم آقاي خاتمي سخنگويي آنها را خواهد پذيرفت؟
در پايان بايد گفت مردمي كه به نان شب نيازمندند و كارخانه‌هاي كشورش يكي پس از ديگري تعطيل مي‌گردند اينهمه جوان بيكار در كشور مي‌باشد اينهمه طرح‌هاي نيمه تمام وجود دارد چه نياز به انرژي پيشرفته هسته‌اي دارد؟ نظر شما چيست؟

۱۳۸۳ مرداد ۲۵, یکشنبه

مير حسين و ... خدا به خير كند

مير حسين و ... خدا به خيركند

- مير حسين مي‌آيد و نقشه‌هاي محافظه‌كاران نقش بر آب مي‌شود.
- مير حسين مي‌آيد ولي نقشه‌هاي محافظه‌كاران همگي اجرا خواهد شد.
- اصلاً از نقشه‌هاي خود محافظه‌كاران بود كه مير‌حسين را علم كنند.
- اصلاً مير‌حسين نمي‌آيد، اصلاح‌طلبان بازار گرمي مي‌كنند.
- اگر مي‌خواهيد محافظه‌كاران نيايند، مير‌حسين را بياوريد.
- مير‌حسين را مي‌آوريم حتي اگر نيايد يا نگذارند بيايد.
- اگر مير‌حسين نيايد ما مي‌آييم! (لزوماً ربطي به مجمع ندارد!)
- مير‌حسين تنها گزينه است.
- يا مير‌حسين يا يكي ديگر!
- ........
- به راستي اين همه هياهو و صحبت‌هاي ضد و نقيض در مورد مير‌حسين در اين شرايط براي چيست؟
- آيا قرار است جو احساسي ديگري پديد آيد.
- آيا دوباره «رأي از ترس» در راه است؟
و آيا وقت آن نرسيده است كه ابتدا هدفي و برنامه و طرح‌ريزي شود و سپس فردي مناسب براي رسيدن به آن‌‌ها در نظر گرفته شود؟ يا اين كه مانند گذشته فردي را علم مي‌كنيم و براي اين كه كم نياوريم، هر كاري مي‌كنيم تا روي كار بيايد و پس از اين كه خداي نا‌‌كرده (از دست شوراي نگهبان در رفت و ... ) و فرد مورد نظر روي كارآمد، عزا مي‌گيريم كه حالا «چه بايد كرد» و اصلاً «چه مي‌توان كرد؟» كه تازه انجام بدهيم يا نه؟

۱۳۸۳ مرداد ۲۴, شنبه

این دوروبرها شماره 6

روش نقد
درختان جنگل بریده می شود.
و کامیون کامیون کاغذ به چاپخانه میرسد
بعد از انتشارات هویت سازان کیهان منش
میلیون میلیون تیراژ کتاب ، پخش می شود
که برای نقد هنوز شیوه ای جز« هدف وسیله را توجیه میکند » رسالتی ندارند

۱۳۸۳ مرداد ۲۱, چهارشنبه

به دلیل حضور تنی چند از هموطنان به عنوان میهمان در بنده منزل و لزوم رسیدگی مکفی به این عزیزان این وبلاگ تا اطلاع ثانوی تعطیل است.

۱۳۸۳ مرداد ۱۹, دوشنبه

اصلاح طلبان و بن بست مير حسين

اصلاح‌طلبان و بن‌بست ميرحسين

اغلب احزاب و گروهاي سياسي و چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب در هفته‌هاي اخير از احتمال حضور نخست وزير چپگراي دوران جنگ ايران و عراق،استقبال و حتي برخي ترغيب وي‌، جهت حضور در صحنه را آغاز كرده‌اند.
اما به نظر مي‌رسد در چنين شرايطي، اصرار بر نامزدي ميرحسين، پيامدها و ابعاد نه چندان مطلوبي براي جنبش اصلاحات و اصلاح‌طلبان به همراه باشد. سؤال اصلي اينجاست كه ترغيب كنندگان وي با چه هدف و استدلالي، تئوري حضور وي در صحنه را پايه‌ريزي مي‌كنند؟
اولاً ميرحسين موسوي ساليان سال‌ها است كه از فضاي اجرايي و اركان مديريتي حاكم، خارج شده و به نظر مي‌رسد، هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل، از پتانسيل لازم جهت پست رئيس‌جمهوري برخوردار نباشد.
ثانياً، ميرحسين شخصيتي نيست كه در مقابل اين حضرات، توانايي مقابله و ايستادن داشته باشد و حداقل در خوشبينانه‌ترين حالت به همان رئيس جمهور تداركاتچي و حتي چند پله پايين‌تر (چرا كه اين مسئوليت را جناب آقاي خاتمي دراين دوره زحمتش را كشيده‌اند) تبديل مي‌شود.
ثالثاً، در فضاي كنوني جامعه كاري از دست ميرحسين و ... برنخواهد آمد، چرا كه همان نيروهايي كه هم اكنون دعوت از وي را در دستور كار خود قرار داده‌اند، مسلماً تيم مشاورين و اجرايي او را نيز تشكيل خواهند داد. (نظير مجمع روحانيون مبارز و... )، و يقيناً چنين نيروهايي را نه تنها اميدي به خيرشان نيست، بلكه تنها از شرشان مي‌بايست برحذر باشيم.
لذا ظاهراً دليل و استدلال آقايان مدعو، نام و اعتبار ميرحسين است و پتانسيل رأي ايشان كه از ساليان گذشته از خود بر جاي گذشته و دوستان ما پس از هشت سال در ساختار ماندن، اينك راه حل ديگري براي در عرصه ماندن مي‌خواهند بيايند و آن نان خوردن از سفره اعتبار و رأي موسوي است. اما فارغ از آن كه نان خوردن از چنين سفره‌اي و بدون آن كه هيچ چشم‌انداز مثبت و راهكاري براي آينده داشتن، اصلاح‌طلبان كنوني را در موقعيتي بس خطرناك قرار داده و براي هميشه نام آنان را در كنار محافظه‌كاراني قرار خواهد داد كه به هر قيمت و هر هزينه‌اي حاضر به ماندن در درون ساختار قدرت شده‌اند.
اما برخي از اصلاح‌طلبان نيز مي‌خواهند موقعيت از اين كه هست بدتر نشود و ساختار قدرت يكپارچه‌تر از اين نشود، اما يقيناً اين حركت راه حل درستي نبوده و پيامدهاي سنگيني براي آنان خواهد داشت. ولي ما نيز از يكپارچه شدن اين ساختار بيمناك و نگرانيم اما راه‌حل نيز براي آن داريم، يك راه حل شايسته كه در مطالب بعدي بدان خواهيم پرداخت

۱۳۸۳ مرداد ۱۸, یکشنبه

روز و شب خبرنگار

راه طولاني به نظر مي رسيد و جاده به شدت ناهموارو سخت! هر چند آن مسير پر ا ز علائم راهنمائي بود اما اين نشانك ها كمتر به چشم راننده بينوا آشنا مي آمد ‏، حتي گاهي تابلو گردش به چب بود در حاليكه مسير خلاف آن بود. اهالي منطقه هر چند مي دانستند علائم كمي تا قسمتي مشكل دارد اما مي رفتند تا با اين وضعيت عادت كنند.
آفتاب طلوع كرد و اين اتفاق براي راننده اميد تازه اي را به همراه داشت. با دميدن خورشيد حالا جاده نمايانده شده بود و اين باعث مي شد چيزهاي بيشتري معين شود. همينطور مردم هم توانسته بودند ماشين مدل قديمي را مشاهده كنند. بعضي ها كه به اوضاع عادت كرده بودند همچون هميشه بي هيچ واكنشي از كنار قارقارك گدشتند اما عده اي ديگر ايستادند و هر كسي چيزي گفت. جوانها انگار اشتياق بيشتري داشتند. راننده ساكت بود اما.
پيرمردها آن دورتر شاهد بودند و ميديدند كه حركت كند شده و ازدحام بيجا مانع حركت درست و حسابي قارقارك شده است. بعضي هم پيغام مي دادند و آنها كه دور ماشين بودند با اين پيغام پسغامها بيشتر به ديدن آن ابوطياره مي پرداختند. اما ساكت بود آن راننده بي نوا! ترس شبهاي گذشته و آن همه ناهمواري حسابي مچلش كرده بود و هي با خودش كلنجار ميرفت كه تصميمي بگيرد! بروم ؟ نروم؟ خوبه بقيه راه و ..... و خلاصه تازه متوجه شد كه آن بيرون بعضي ها خوششان آمده مي خواهند راه نرفته را با اين لكنده بروند . اين اتفاق هر چند از زور و توان ماشين بيشتر بود اما اميد شبي كم اضطراب را نويد بخش بود.
با سوار شدن تعدادي پياده ، تازه معلوم جماعت شد كه اين گاري را گاري بريست با چشماني تشنه و نگران و مدتي هم صرف مباحثات طولاني بر سر جنسيت و مليت و هزار يت و يون ديگر شد و آفتاب كه به ميانه رسيد حتي ، بعضي بعضي را هل دادند كه مالكيت اين ماشين چنان است و چنين ! از شما چه پنهان كتك كاري مفصلي هم شد كه چند ساعتي راننده مفلس را به امنيه و ... كشاند.
اي امان از اين خورشيد كه معلوم نيست براي كي غروب مي كند و براي كي طلوع . راننده در حالي امنيه و .... را پشت سر گذاشت كه غروب لاجرم سر ميرسيد. وقتي آرام به قارقارك نزديك ميشد چندتائي را ديد كه در رفتن با او مردد بودند! خدايا اگر اينها نيايند آيا قارقارك مرا خواهد برد؟! شك لعنتي رهايش نمي كرد. با دستمال لكه خون كنار پيشانيش را پاك كرد و از اينكه سالم است خوشحال شد . محكم تر قدم برداشت. چند تا دورتر در سياهي شب او را مي پاييدند . لابد مواظبش بودند!! وقتي ماشين آنجا را ترك مي كرد اهالي داشتند مي خوابيدند و صداي گپ چند نفر با صداي قارقارك در دل جاده كمتر و كمتر و كمتر ميشد . گمانم با هم در مورد ديروز صحبت مي كردند . نمي دانم شايد هم براي فردا...............................

۱۳۸۳ مرداد ۱۷, شنبه

این دوروبرها5
دعوت از آمریکائی ها
اگر آمریکائی ها به میهن دعوت شوند ، ساختمانی می سازند که نقشه آن را خودشان طراحی می کنند ، ورودی و خروجی با نظارت آنهاست، و غذائی که اهالی ساختمان باید سرو کنند با آشپزی آنها تهیه می شود. .اگر این دعوت برای تخریب ساختمان نظام و بازسازی آن ممکن نباشد ، در این صورت دیکتاتورهای دو طرف مرز میدانند که چگونه باید با هم معامله کنند.روابط دیکتاتوری را حاکمان زور بهتر از دموکراتهای جمهوری خواه می فهمند.راز و رمز آن بیشتر با دلار روشن می شود و به تازگی ارزیابی آن با پوند و یورو قابل محاسبه است!!

۱۳۸۳ مرداد ۱۶, جمعه


جمعه تعطيلي ايران: از آنجا كه جمعه ها ايران تعطيل است ما سعي ميکنيم نثرمان را خلاصه و كوتاهتر از روزهاي قبل نماييم به
همين جهت هر هفته فقط موادی از اعلاميه جهاني حقوق بشر را ياد آور ميشويم

اعلاميه جهاني حقوق بشر
Universal Declaration of Human Rights
ماده 8
در برابری اعمالی که حقوق اساسی فرد را مورد تجاوز قرار بدهد و آن حقوق به وسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد ، هر کس حق رجوع به محاکم ملی صالحه دارد .
ماده 9
احدی نمی تواند خود سرانه توقیف ، حبس یا تبعید بشود .
ماده 10
هر کس با مساوات کامل حق دارد که دعوایش به وسیله دادگاه مساوی و بی طرفی ، منصفانه و علنا رسیدگی بشود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات او یا هر اتهام جزایی که به او توجه پیدا کرده باشند، اتخاذ تصمیم بنماید.
Article 8.
Everyone has the right to an effective remedy by the competent national tribunals for acts violating the fundamental rights granted him by the constitution or by law.
Article 9.
No one shall be subjected to arbitrary arrest, detention or exile.
Article 10.
Everyone is entitled in full equality to a fair and public hearing by an independent and impartial tribunal, in the determination of his rights and obligations and of any criminal charge against him

۱۳۸۳ مرداد ۱۵, پنجشنبه


الهام پائولو (!!!)

ديگر از انديشيدن، حرف زدن حتي و نوشتن درباره آنچه بر اين كشور مي‌گذرد، خسته شده بودم و با خودم فكر مي‌كردم تا كي اين چرخه «اصلاح‌ و انقلاب»، در بين كشور مي‌خواهد ادامه داشته باشد و مردم مي‌بايست چه زماني شاهد آرامش، امنيت و رفاه باشند. از نوشتن و حتي فكر كردن در اين باره منصرف شدم و تصميم گرفتم به جاي انديشيدن دراين باره چند داستان نغز از كتاب «دومين مكتوب» پائولو[1] بخوانم. اين اولين داستان نغزي بود كه خواندم: «در سال 1982 تصميم گرفتم همه چيز را رها كنم و به گرد جهان سفر كنم، تا در زندگي‌ام به معنايي دست يابم در اين سرگرداني دوره‌اي در هلند زندگي كردم. يك شب يك خانم هلندي از من پرسيد كه برزيل چگونه جايي است آغاز به صحبت درباره مشكلاتمان كردم، درباره‌ي فقدان آزادي (در آن زمان تحت سلطه يك رژيم نظامي زندگي مي‌كرديم) بدبختي و مشكلات زندگي به عنوان يك هنرمند. سپس گفتم: «اما شما در بهترين مكان دنيا زندكي مي‌كنيد زندگي در بهشت چگونه است؟» خانم هلندي مدت درازي ساكت ماند سپس پاسخ داد: آشغال‌ترين جاي دنياست، اين جا همه چيز قطعي است نه مبارزه اي هست و نه هيجاني . كاش من هم مشكلات را داشتم در اين صورت دوباره اين احساس را مي‌يافتم كه بخشي از انسانيت هستم.»
تمام كتاب 157 صفحه‌اي پائولو را خواندم اما باز هم هنوز احساس خستگي و ياس مي‌كردم و ديگر آن شب، نتوانستم «درباره آنچه بر اين كشور مي‌گذرد» بخوانم، بيانديشم و يا بنويسم.
[1] - نويسنده برزيلي و برنده جايزه نوبل ادبي آثار او در بيش از 100 كشور منتشر و به 42 زبان ترجمه شده‌اند. او در سال 1988 به عنوان دومين نويسنده پرفروش جهاني اعلام شد.

۱۳۸۳ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

نامه ای محرمانه به آقای مایکل مور

جناب آقای مایکل مورکارگردان فيلمهای جنجالی بولینگ برای کلمباین و "فارنهايت 9/11" وبرنده جايزه معتبر "نخل طلا" فستيوال کن
با سلام و احترام
مدت مدیدیست شاهدیم آن جناب،تمام هنر خود را به خرج داده تا ولایات آمریکا، کشور عزیزمان را به جهانیان معرفی نمایند . به دنبال ساخت و ساز این گونه مووی ها، اتفاقاتی در حال وقوع است که بهتر دیدیم مطالب را فشرده و سری برایتان بفرستیم، باشد تا به دقت انرا مطالعه نموده و در کارهای آینده خود به کار گیرید:
1- میدانید که دولت اینجانب در یک نبرد تمام عیار با دشمنان آمریکا و بشریت بسر میبرد! مسلما شما هم راضی نخواهید بود که دشمنان من و شما با دیدن فیلم ساخته شما به صورت سه تیغه ما بخندند.اگر حداقل کمی از آنها هم درس می گرفتید در می یافتید که آنها در شرایط مناسب هم کمتر اجازه نقد به سازندگان فیلم و اندیشه خودشان می دهند ! چرا؟ چون نگران یکپارچگی مملکتشان هستند.حالا ما سالهای قبل حوصله کردیم به خاطر آن بود که ما را آزاد اندیش و صاحب آزادی بی قید بشناسند و البته با همین کارمان ولایات آنها را هم به هم بریزیم! اما انگار دارد زیاد می شود و من قصد کرده ام با تاسی به یکی از همین کشور ها - فکر کنم ایران یا عربستان باشد - از پارلمان بخواهم اجازه دهد در شرایط فعلی یک شورای امنیت ملی تشکیل دهم و به اتفاق آرا مانع حرکات و قعالیتهایی شوم که امنیت ملی را به خطر می اندازد.به من حق دهید که اولین افدامم لغو پروانه اکران فیلم فارنهایت 9/11 باشد. لطفا درک کنید.
2- یک ترم رایج دیگری که در یکی از همان کشور های بالا روی آن تاکید فراوان دارند و از اتفاق من هم از آن خوشم آمد عنوان " تشویش اذ هان عمومی " است! با کمی تامل در بعضی از روزنامه های همان کشورها که از قضا دشمنی دیرینه با ماهم دارند احساسم به من می گوید که شخص شما مصداق بارز این عبارتید! آیا می دانید در آن کشورها اگر کسی چنین جرمی مرتکب شود با وی چه می کنند؟! جوابش را می گذارم تا خودتان بروید از نزدیک ببینید آنوقت در خواهید یافت که فیلم بر علیه ما بسازید یا آنها؟!
3- البته من معتقد به آزادی های مشروع هستم و شاید حالا حالا کاری با شما نکنم اما خب شما هم سعی کنید رعایت کنید . چرا نمی روید آنجا ها را هم ببینید ؟ آنجا همه حرمت شخص اول مملکتشان را حفظ میکنند و احدی به خودش حق نمی دهد بگوید بالای چشم رییس جمهور ابرو! آنوقت فيلم شما که با موضوع انتخابات رياست جمهوری سال 2000 آمريکا آغاز می شود سعی دارد اين پندار را در ذهن بنشاند که انتخاباتی که جورج بوش - به لطف 537 رای اضافی نسبت به ال گور در فلوريدا- در آن به پيروزی رسيد کاملا آزادانه و عادلانه نبوده است .
خداوکیلی این انصاف است؟
بابا دیگه چه می خواهید؟ یک کاری نکنید من هم مثل دشمنان قسم خوردمان بشومها؟!
4- دشمنان ما اکنون دارند از هر فرصتی برای معرفی فیلم جدید شما در تلوزیونشان استفا میبرند و گستاخانه بر ما و کشور عزیزمان آمریکا میتازند.حتی شنیده ام همین چند شب قبل برای چندمین بار فیلم بولینگ برای کلمباین شما را در تلوزیون ملیشان به نمایش گذاشته اند. نه! شما خود قضاوت کنید !اگر همین فیلم را برعلیه آنها می ساختید به خدا حاضر نبودند در برنامه اخبارشان هم بگویند چه رسد به برنامه های پر بیننده ای چون : سینمای حرفه ای و سینما یک و سینما چهار !
5- میدانم که تحت تاثیر قرار گرفته اید! پس به عنوان شخص اول مملکت خواهش می کنم دست از لجبازی بردارید و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری که چشم تمام جهان به آن دوخته شده است اجازه دهید مردم آزادانه انتخاب کنند یا لا اقل بیایید یک فیلم کارناوال 11 سپتامبر بر علیه آقای جان کری رقیب تند روی من بسازید و ... بگذریم!.... اگر معتقد به همکاری با ما شدید روشهای بسیار نویی از دشمنان آموخته ایم که ما به شما خواهیم گفت تا به صورت فیلم در آورید!
6- من تا به حال سعی کرده ام حرمت شما را حفظ کنم اما اگر به لجبازی خور ادامه دهید ، در یک میتینگ مردمی چیزی برایتان باقی نخواهم گذاشت ! البته میدانم که از این سخن من رنخیده نخواهید شد چرا که شما هم تا آنجایی که سرویسهای ما مطلعند به یک سری اصولی پایبندید.
ارادتمند سینما از کودکی:
ج - بوش
03/08/2004

۱۳۸۳ مرداد ۱۲, دوشنبه

ديدگاه‌هاي قاجاري در سياست مداران ايران

در كشورهاي استبدادي، منفعت عامه به چيزي انگاشته نمي‌شود و كلماتي همچون مصالح سياسي، حسن اداره كشور، مملكت داري، حفظ نظم، پيشگيري از حوادث الفاظي بي‌معني و بي‌سابقه است.

يكي از فرنگيان به ايران آمده در زمان فتحعلي شاه قدري سيب‌زميني هديه كرد به شاه و گفت اين را در آمريكا پيدا كرده‌اند و در اروپا شايع شده، فايده زياد دارد و براي رفع قحطي لازم است. بدهيد در ايران هم بكارند و فايده بردارند. فتحعلي شاه فرمود: خوب به دولت چه تقديم مي‌كنيد كه تا اين كار را بنمائيم؟

عملكرد قاجارها مثال خوبي براي آندسته از عالمان علم سياست فراهم مي‌آورد كه بروز بي‌ثباتي، هرج مرج، بر هم خوردن تعادل سياسي و اجتماعي و در نهايت انقلاب را در بسياري از جوامع سنتي ناشي از اصلاحات و نوسازي (مدرنيزه كردن) جامعه مي‌دانند به زعم آنان اصلاحات و نوسازي سبب مي‌شود تا اقشار و لايه‌هاي جديدي به همراه انتظارات و توقعات جديد به وجود آيند. در صورت برآورده نشدن خواسته‌هاي جديد، ممكن است برخي از اين اقشار به سمت خشونت سياسي رفته و در نتيجه وارد دوره‌اي از بي‌ثباتي شود. قاجارها با خودداري از به اجرا گذاردن هر گونه تغيير و اصلاح جدي در يكصد سال اول حكومتشان حداقل از اين بابت موفق شدند تعادل سنتي جامع را حفظ كنند.

با مرگ اصلاحات در ايران، كه از سال 76 پيگيري گرديد و در يك دوره هشت ساله ادامه داشت جامعه كنوني ايران به انسداد سياسي رسيده و حكومت چاره‌اي ندارد، يا به اصلاحات تن دهد يا به قهر و خشونت روي آورد با اين ديدگاه‌هايي كه فعلاً در كشور ديده مي‌شود آنها مانند قاجار تن به هيچگونه تغييري نخواهند داد و جلوي هرگونه اصلاحات را خواهند گرفت تا شايد مثل قاجار يكصد سال حكومت كنند و يا مانند شماري از درباريون و برادران عباس ميرزايي قاجار تلاش خواهند كرد پاي مذهب را در مخالفت با اقدامات اصلاح‌طلبان به ميان بكشند.

۱۳۸۳ مرداد ۱۱, یکشنبه

photo:Hssan Sarbakhshian Posted by Hello

پيروزي پشت ميله ايها
ديروز پس از حدود 800 روز ( قابل توجه آنها كه در اعداد و ارقام هميشه دست بالا را ميگيرند) دكتر هاشم آقاجري از بند رهيد و با قيد ووثيقه يك ميليارد ريالي ركورد قابل توجهي را در وثيقه نيز بر جاي نهاد.(ميبينيد كه فقط غربي ها نيستند كه روي مغزها قيمتهاي كلان ميگذارند بلكه قوه قضاييه هم پا بپاي اروپا و امريكا چنين مي كند.)
به بركت سايت اوركات و به لطف آقاي حسن سربخشيان موفق شدم عكس زيبا و كاملا تكنيكي را از سايت شخصيش Up load كنم .بعضي وقتها يك عكس زيركانه و خوش تكنيك جواب چند ساعت سخنراني و نوشتار چندين مقاله را مي دهد و اين عكس الحق چنين است. اگر كمي به آن با دقت بنگريد متوجه خواهيد شد كه چرا عنوان مطلب امروز را پيروزي پشت ميله ايها انتخاب كردم.!همه ما بايد بپذيريم كه خواست عمومي توام با سماجت عالمانه قدرت بالايي خواهد داشت هر چند پشت ميله ها باشد. راستي كه بايد تا پاي آزادي سايرين هم ايستاد كه مسلما آنها هم چشماني منتظر بدرقه راهشان است و از نظامي كه بر خواسته از جمهور است هم بعيد و دور است كه دربنداني سياسي و فكور داشته باشد.
البته در پايان اين نكته را هم يادآور شوم كه دهم مرداد را خبر ديگري هم شادمانه تر ساخت و آن بازي درخشان فرزندان ملت مقابل كره جنوبي بود. بالاخره نثر ما بايد هم سياسي باشد هم اجتماعي. پس اين دو نصر جانانه را به پيشگاه ملت شريف تهنيت گفته آرزو مي كنيم سال پر نصري داشته باشيد.

۱۳۸۳ مرداد ۱۰, شنبه

اين دوروبرها 4
 
سهم من
 
 سهمم را مي فروشم‏‏ به هر قيمتي كه خريدار بخواهد، سهم من بسيار گران قيمت، ‏ بي نظير ودست نيافتني است.
سهم من ده بهار جواني است . من از آتش بس خط خوردم . وقتي كه از من سير شدند. وقتي كه از پل من عبور كردند. وقتي كه به درد روي مين رفتن هم نمي آمدم. مي دانم و مي دانم
كه خريداري ندارد . چيزي كه از دست رفته است.
ديگر چه كسي خريدار آنست؟ سهم من موزه ايست .
فقط بايد تماشايش كرد!‎

۱۳۸۳ مرداد ۹, جمعه

جمعه تعطيلي ايران: از آنجا كه جمعه ها ايران تعطيل است ما سعي ميکنيم نثرمان را خلاصه و كوتاهتر از روزهاي قبل نماييم به
همين جهت هر هفته فقط يكي از مواد اعلاميه جهاني حقوق بشر را ياد آور ميشويم

اعلاميه جهاني حقوق بشر
Universal Declaration of Human Rights
 
ماده 5
احدی  را نمی توان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا بر خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد .
ماده 6
هر کس حق دارد که شخصیت حقوق او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته شود .
ماده 7
همه در برابر قانون ، مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند .همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه حاضر باشد و بر علیه هر تحریکی که برای چنین تبعیضی به عمل آید به طور تساوی از حمایت قانون بهره مند شوند .
Article 5.
No one shall be subjected to torture or to cruel, inhuman or degrading treatment or punishment.
Article 6.
Everyone has the right to recognition everywhere as a person before the law.
Article 7.
All are equal before the law and are entitled without any discrimination to equal protection of the law. All are entitled to equal protection against any discrimination in violation of this Declaration and against any incitement to such discrimination.

۱۳۸۳ مرداد ۸, پنجشنبه

اخلاق یا شریعت

مدتهاست می شنویم و چندی ا ست بیشتر در جامعه ما عده ای مدام فریاد بر می آورند که چه نشسته اید ؟ ارزشها از دست رفتند! دین به خطر افتاده است! شریعت به سخره گرفته شده است و قلبهای مومنین به درد آمده است و... وقتی هم از ایشان نشان و دلیلی طلب می شود به انجام نشدن  پاره ای خاص از مصادیق رسمی شریعت نظر دارند که در این میان هم عمده ترین دغدغه آنها نوع پوشش جوانان و علی الخصوص  زنان  جامعه است.
اما چرا این جماعت هیج گاه  فریاد از بیداد تظاهر و نفاق  در جامعه کنونی بر نمی آورد؟! چرا از تهدید طاقت فرسای رذیله دروغ که چونان یک بیماری مهلک اجتماع ایران را در نوردیده سخن نمی گویند؟! براستی کدام دردآورتر است؟ پوشش جوانان یا مهجور ماندن اخلاقیات؟! بر فرض که  به خواست و امر اینان پوشش و اینگونه ظواهر  مسأله نما ،  نمای متناسب با منویات  آقایان یافت! آیا  معضلات جامعه مرتفع خواهد شد؟ این افراد در مورد آمارهای فساد پنهان در شهرهای  مذهبی که از قضا مدینه فاضله اینها هم محسوب می شود  چه استدلالی خواهند آورد؟
 واقعیت آن است که آنچه در جامعه ما جای  خالی آن احساس میشود عمل به شریعت نیست ( که کم و بیش انواع و اشکال واقعی و ظاهری اش در اجتماع وجود دارد) بلکه  اخلاق است. اخلاق امری فرا دینی  و انسانی است.خصوصیات عام اخلاقی  مانند صداقت ؛ امانت، گذشت ، کمک به همنوع و رعایت حقوق دیگران و ... همگی از نوعی شریعت  خاص بیرونند و به کل دنیای انسانی متعلق اند که پایبندی به انها در هر جامعه ای محیط آنرا امن و قابل اطمینان کرده ، اعتماد همگانی را بالا می بردو روابط اچتماعی را شکل می دهد و چامعه را به سمت یک جامعه کارکردی به پیش می برد.
در عین حال نباید از نظر دور داشت که اخلاق امری درونی است و انسانهای با اخلاق افعال اخلاقی را نه به زور و اجبار بیرونی که با میل و خواست باطنی انجام میدهند چه اگر این افعال با اهرم اجبار و فشار بیرونی اجرا شوند اولین فرصت در نبود آن فشار کافیست تا همه چیز به بدترین شکل ممکن در آید (نمونه اش در جامعه ما که کم نیست).
لازمه ایجاد و رشد این میل درونی در جوامع داشتن افرادی آزاد و انتخابگر است که از عمق وجود خود دست به انتخاب زده اخلاق را اختیار کنند (چه همانطور که گفته شد اخلاق ذاتن با زور و فشار نا همخوان است )
بسیاری از جامعه شناسان (و روان شناسان اجتماعی ) اذعان دارند که در جوامع استبدادی به دلیل نوع روابطی که در این جامعه ها شکل میگیرد و نیز چون عمومن یگانه راه رسیدن به منزلت و امکانات از طریق اظهار جان نثاری تملق و دروغ و ریا در محضر حاکمان می باشد خواه ناخواه این خویهای غیر اخلاقی در ناخود آگاه افراد رسوخ کرده بذراخلاق و آزادگی را در آن جوامع می خشکاند.
از آنچه گفته شد این بر می آید که جادارد به جای اینکه همچون گذشته آزموده ها را دوباره بیازماییم و مدام بر طبل شریعتمداری بکوبیم و اوضاع را همواره خرابتر و خرابتر کنیم
موانع آزادی و آزادگی را از جامعه بزداییم و همت خود را به اخلاق مختارانه معطوف کنیم تا در پرتو آن جامعه مان بسامان و نیکوتر شود و بتوان چشم انتظار ظهور معنویت (که هدف تمام شرایع است) باشیم.
چه در پرتو اخلاق است که معنویت حقیقی شکل می گیرد و جامعه را در پرتو لطافت آن بهره ای بی حد می بخشد.