۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه

آزادی انديشه و بيان

هيچ انديشه کرده ايد که واژه نامانوس و غريب "آزادی انديشه و بيان" چقدر زيبا و دلنشين است؟
هيچ گشته ايد که اين واژه را در عالم حقيقی نيز چونان شرابی که بر جان تشنه می نشيند درک نماييد؟
به نظر من آزادی انديشه و بيان يعنی:
اول بيانديشی!
سپس بيانديشی!
آنگاه بيانديشی!
و در نهايت، بيانديشی و بيان کنی!
و بگويي بدون آنکه کسی راهت را مسدود سازد.
بيان بدون انديشيدن، محکوم به زوال است و چون بخار بر خواسته از دهان، به فصل يخبندان،محو و نابود خواهد شد. بارزترين مکانی که در آن آزادی بيان بدون انديشه، فراوان است و اتفاقاً در کشور ما هم استثنائاً هيچ محدوديتی ندارد، بخش های بستری بيماران روان پريش است.
اما در انديشه بدون بيان، حکم کمی توفير دارد. انديشه ای که بيان نشود چون درخت يکساله ای ماند که طول عمری کوتاه دارد و عن قريب زوال می يابد.
جالب است، خدايي که نه ديده می شود نه حجم دارد و نه قلبی که به صدا درآيد، نيز انديشه خود به وحی منتشر ساخت تا جان تشنه موجودات از آنها کامروا شود و هر آن کس که ميل دارد و علاقه، آنها را به دعوت واسطه ای به نام پيامبر فروخواند.
و جالبتر آن که خدا در بسط انديشه اش هرگز استبداد نورزيد و کسی را مجبور به پذيرش نکرد. دليلش واضح است: خدا تنها وجودی است که به آفريده خود، يعنی انسان و فراخور او، عقل، ايمان دارد.
حالا شگفتا که مناديان اديان الهی، پس از مرگ پيامبران، نتوانستند به عقل و آزادی تن در دهند. چرا؟
اينجا هم دليل روشن است!
چون آنچه آنان می گويند يا نيانديشيده اند! يا مبنای بيانش همه چيز هست جز آنچه خدا بيان داشت.
تصور کنيد جامعه ای را که در آن آزادی انديشه و بيان وجود ندارد.

0 نظرات: