۱۳۸۴ آبان ۶, جمعه

عکسهای من...


Posted by Picasa




Posted by Picasa



Posted by Picasa

صبح ساعت هفت بود که از فضاهای تو در تو و زیبای جنگلی گذشتم و قطار با سوت توقف، حکایت از رسیدن به وین را داد. هوا بارانی بود و تعبیر من آن است که خداوندگار بر خود سهمی گذاشته تا هر روز اروپا را آب و جاروب کند.تنفس در این فضای نمناک، ریه های تافته و کویری چون منی را صفا می بخشید.گرانقدر دوستی، در ایستگاه به انتظار ایستاده بود.آرام به او نزدیک شدم تا به رسم کودکانه ای چشمانش را ببندم اما فرزی اش مانع این حرکت شد.این شرقی مهربان و ناب، دو روزش را به من اختصاص داد و گرداند و گرداند تا چشمان مرا به جایی آشنا کرد که هنوز در فضای مصفایش در حیرتم.
کاخ تابستانی شاه اطریش وهمچنین بالا نشین گلوریتGloriette ، آنچنان دیدگان انسان را نوازش می داد که آدمی را مجبور می ساخت برای آنکه همه جا را رویت کند مدام به این سو و آن سو بنگرد و وقتی زمان به انتها می رسید تازه می فهمیدی دیدنش را از کف داده ای.
من سه تصویر را برای دوستان به یادگار می گذارم.اولی کاخ سلطنتی است و دومی نمایی است از کاخ گلوریت که در سال 1945 یکبار تخریب شده( جنگ جهانی دوم) و سپس باز سازی گردیده است.تصویر سوم هم طبیعت زنده و شاداب همانجاست که درختانش را به شکل حیرت آوری هرس کرده بودند.
با دیدن این مناظر ناخودآگاه به فکر کوه صفه ولایتمان اصفهان افتادم که چه مظلومانه بی سامان است.هرچند در سالهای دولت اصلاحات بسیار به آن رسیدند اما هنوز جا بسیار دارد تا کار شود و اصفهان را زیباتر نماید.مثلاً اگر به جای برج لافرجام جهان نما پولهای بی نوا خرج اینجا شده بود...

۱۳۸۴ مهر ۲۶, سه‌شنبه

دولت همجنس مردم!کابینه هفتاد میلیونی!و مهرورزی به بندگان خدا.
اول، عطر انتخاب رییس جمهور فضا را معطر کرد
دوم معنویت تحلیف که همانا سوگند یاد کردن ریس جمهور برای ادای دین به ملت است همگان را مشعوف کرد.
سوم تنفیذ حکم جایگاه دولت را چهار ساله ساخت و حمایت همه جانبه و تمام عیار را اعلام داشت.
چهارم، جو انتخاب کابینه، و عوض و بدل کردن های مکرر و تغییرهای ناگهانی و... مردم و مطبوعاتشان را به خود مشغول ساخت.
پنجم، کابینه هم به لطف مولا، انتخاب شد و همه فهمیدند رییس جمهور چقدر هفتاد میلیونی هستند.تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
ششم: اولین جلسه کابینه 70 میلیونی هم در جوار ملکوتی امام رضا (ع) نشکیل و مصوبه مهمش( صندوق مهرالرضا) بعداً توسط مجلس حامی رییس جمهور رد شد.
هفتم:دومین و چندمین جلسه هیات دولت در یک اتاق دیگر و پشت میزهایی که با مخمل آبی به طرز ساده ای و بدون حضور میوه بر روی میز تزیین شده بود تشکیل شد و مصوبات مهمی را گذراند. حالا تا اینجا فکر کنم یک ماه و نیم از عمر دولت اسلامی گذشت و اما بعد:
هشتم:کم کم همجنسان مردم دريافتند که همان سالن هیات دولت رفسنجانی و خاتمی بهتر است! و درست به همین دلیل آرام به سالن بازگشتند و آن میزها و مخملها را به جای دیگر منتقل کردند تا اصراف نشود.
نهم، رییس جمهور محترم اولین مهمان خارجی خود را در خیابان پاستور به حضور پذیرفتند و هر چه او قد و قواره بلندش را به رخ رییس ما کشید، ما هم سادگی و صمیمیت خیابانی را نشانش دادیم.چندتا درخت را هم قطع کردیم تا دل خیابان بازتر بنماید.
دهم، آغاز دولت اسلامی باید با یک سفر خارجی شروع می شد تا جهان و جهانیان حضور فعال ما را در عرصه ی بین المللی شدیداً احساس نمایند، پس رفسنجانی را به مکه، خاتمی را به مشهد و سردمدار دولت اسلامی را به آمریکا اعزام کردیم.
یازدهم، نوبتی هم که باشد نوبت خطیبان جمعه و جماعات است که این بند را با نهایت تواضع به آقای نبوی واگذار می کنم.
دوازدهم، نه تنها بوی نفت هنوز در سفره مردم استشمام نمی شود که مهمترین وزارت (غارتگران بیت المال سابق ونفت فعلی) هنوز بی وزیر به سر می برد.
سیزدهم، رایحه ی مهر و عطوفت دولت مردمی کم کم به استانها و شهرستانها هم رسید و دوایر و ادارات دولتی را مملو از تغییر و تحول ساخت. شاید اگر آقای کروبی در یکی از استانهای غیر از تهران زندگی می کردند، خاطره ی خواب اصحاب کهف را دوباره تجدید می کردند. شعار استانی این بود: مدیران دوم خردادی باید بروند و دوستان راستی هم که در زمان تصدی اصلاح طلبان مدیریت کرده و با آنها همکاری کرده اند باید بروند. (در اینجا این را بگویم که اصلاً قصد ندارم جورج اورول را به رخ خوانندگان بکشم)
چهاردهم، نماز جماعت ادارات مجدداً به شلوغی گرایید و صفهای جدید تشکیل گردید.
پانزدهم، بحث تار موی رییس جمهور و ارزش گذاری آن با ارتباطات خاص معنوی آقای مصباح در آمیخت و به همگان یادآور شد که مباد با رییس جمهور که نماد همراهی امام زمان با دولت است سر مخالفت و نقادی درکشند.
شانزدهم، دوباره پای اجانب از جمله انکلیز و اذنابش در خطه ی جنوبی کشور مشهود و محکومیت های پی در پی آغاز گردید.
هفدهم،خدایا ما که دوم خردادی هستیم و بر طبق قرائت راستگرایان دین نداریم!اما بنا به داستانهایی که همین چند شب ماه رمضان خود اینها نقل می کنند، تو همواره به گناهکاران و غیر متدینان توجه خاص نشان داده ای، پس عاقبت ما ، این مملکت و مردمش را بخیر گردان.

۱۳۸۴ مهر ۲۳, شنبه

دوست محترمی در سایت کلوب دارم که هر از گاهی مطالب جالبی می فرستد. این بار ایشان مطلب جدیدی را از سوی دوست دیگرشان برای من فرستاد. ضمن تشکر از ایشان و دوست خوبشان و با کسب اجازه از هر دو نفر ، مطلب اين هفته را درج می کنم، امید که توجه دوستان را جلب نماید. ضمناً از نويسنده گرامي سركار خانم مريم مومني هم كه ياد آوري فرمودند مطلب ذيل متعلق به طنز پرداز معاصرآقاي سيد ابراهيم نبوي است سپاسگذارم.

جذابيت هاي تهران
در هفته گذشته اعلام شد که تهران يکی از ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناخته شد. اما تهران جذابيت های منحصر بفردی هم دارد که در هيچ جای دنيا نظير ندارد:
۱) تهران تنها شهری است که در آن می توانيد وسط خيابانهای آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد.
۲) تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند.
۳) تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند.
۴) تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند.
۵) در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آن.
۶) در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه جاهايی که ديده نمی شود نگاه می کنند.
۷) همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند.
۸) تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است.
۹) مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند.
۱۰) رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود.
۱۱) ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود.
۱۲) در شمال شهر تهران مردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری.

۱۳۸۴ مهر ۱۷, یکشنبه

هزینه ی متغیر اصلاحات
این آرایشگاه سر محله ی ما به تازه گی کار جالبی کرده است.باید حتماً تماس بگیریم تا نوبت بدهد.اما هر بارکه سر موعد تلفنی می رویم باز 15 تا 20 دقیقه معطل می شویم تا بر سکان صندلی سلمانی سوار شویم.می دانید چرا؟ چون بعضی مراجعین بدون تماس قبلی می آیند.اولش آرایشگر به اقدام خودش هم احترام نمی گذاشت و با آنکه سر وقت حاضر شده بودیم باز برای آن کس که بدون تماس قبلی آمده بود و 10 -15 دقیقه ای هم نشسته بود حق تقدم قایل بود. اما وقتی دریافت، آن هدفی که با تعیین وقت تلفنی آغاز کرده است به شدت در معرض تهدید و تمسخر است، سریعاً رویکرد را تغییر داد و بنا را بر حق تقدم کسانی گذاشت که با تعیین وقت قبلی برای اصلاحات حاضر می شوند. بدین سان آنها که از گرد راه می رسند مجبورند دو استراتژی را در دستور کار خود قرار دهند: یا آنچنان معطل بمانند که همه اصلاح کنند بعد آنها بر صندلی بنشینند و یا تن به نظم داده دست به زنگ شوند.
نکته دیگری که در همین پیرایشگاه محله ما شایان ذکر است هزینه ایست که باید بپردازیم.من و علی فرزندم هر بار با همدیگر نوبت می گیریم و اول او و بعد بابا که من باشم اصلاح می شوم.وقتی کار پایان یافت نوبت من است که دست در جیب کرده هزینه ی اصلاحات را بپردازم. حتماً خورده می گیرید که خب چه جای این موضوع جالب است که وقتتان را گرفته ام؟! پس خوب است به نظرتان برسانم که اینجانب مجبورم در پایان هر دوره اصلاح سوال کنم : امر بفرمایید چقدر تقدیم کنم؟ و ایشان هم پس از تعارفات خاص آرایشگرها هر بار هزینه ای جدید را پیشنهاد می کنند( هر بار بیشتر از قبل). باور کنید ماه آینده که برای اصلاح جدید می روم نمی دانم چه هزینه ای را باید بپردازم.

۱۳۸۴ مهر ۱۱, دوشنبه

فانتزی های افطاری من
ماه رمضان در راه است.ماه روزه برای من موجی از خاطرات پر طراوت و یک رنگی قدیم را دارد.با اولین افطار،امواج لطیف دور هم بودنها، بوی نعناع و ریحان و نان تازه که مست می کند هر ایرانی را،وجود کوچک و حقیرم را در می نوردد و خود را در اتقهایی تو در تو احساس می کنم که پر از گچبری های اسلیمی و قابهای مردان قدیم است.بوی نم کاهگل کوچه های آب و جاروب شده شهرمان را استشمام می کنم که چشم انتظار فرزندان و مردان از کار و بار برگشته است و زنان و دختران بی آلایش و آرایشش بر سر سفره افطار لب از لب نمی گشایند تا اذان و نماز و دیدار بابا و دادا همه را یکسره سازند. باور می کنید چه کیفی دارد این فانتزی افطاری من؟! حالا که در دالان های خاطرات قدیم و ندیم حال می کنم و سرمست آنها شده ام ، از کسانی که در این روزها و شبها پیاله عشق مملو از می ناب صداقت و صفا و حب به انسانها میکنند، عاجزانه می خواهم مرا فراموش نکنند. باشه؟